همهكمالى وجود و ظهور بسيط
همهكمالى وجود و ظهور بسيط
هر هويتى كه چيزى از آن سلب شود، مركب از ايجاب ( ثبوت خود براى خود ) و سلب ( نفى غيرخود از خود ) است، در نتيجه هر بسيط حقيقى كه حقيقت آن بسيط باشد، نه هيچ چيز از آن نفى مىشود و نه با چيزى تركيب مىشود و تركيب با خود نيز معنا ندارد، بنابراين همهى اشيا و كمالات است. همهاشيايىِ وجود، تأكّدى بر بساطت و وحدت اوست و نيز اينكه تمامى حقيقت اوست.
با آنكه اسم وجود، وسيعترين و گستردهترين اسم و عنوان براى حقيقت است، اما از آنجا كه اين اسم بيانگر تمام ذات خداوند نيست، عنوان « حق » براى بحثهاى الاهى استخدام شده است؛ چراكه اسم حق بيش از اسم وجود داراى لحاظ ذات و شايستهى خداوند مىباشد.
حقتعالا داراى كمال و تماميت علم و عشق و هر كمالىست؛ علم و عشق و هر كمال و وصفى كه در مرتبهى ذات، عين ذات حقتعالاست و از آن جدا و متمايز و مجعول نمىباشد و با آن داراى تركيب انضمامى نيست، بلكه با ذات عينيت دارد. اين صفات، نه عارض بر حقتعالا هستند، نه اضافه به آن.
خداوند علم و عشق و هر وصفى را بهصورت بساطت دارد و براى همين، صفات كمالى او زايد بر ذات نيستند. علم و عشق و تمامى اوصاف او قائم به ذات خويش و عين تمامى صفات و كمالات است نه اينكه در مرتبهى ذات، از سنخ ظهور و پيدايى باشد، اما در مرتبهى پيدايى از سنخ ظهور و داراى تشكيك ظهورى و متناسب با هر مرتبه با حفظ جامعيت و تماميت كمال با لحاظ ظهور و بطون آن با هم است و اين حركت حبى، حيات و قوام و سلامت هر مرتبه و هر پيدايى مىباشد. توجه شود جمعيت با تماميت تفاوت دارد.
ظهور، داراى ذات مستقل و قائم به خود نيست، اما غير اين ربط، تمامى صفات كمالى را بهگونهى حيث ازاويى و شأنى و با ملاحظهى ظهور و بطونش با هم دارد. لازم تجلى و ظهور، نقصان، محدوديت، تأخر و حدوث ( پيدايى بعد از نيستى ) نيست. لازم نيست ظهور را در زمان فرض كرد و آغازى براى پيدايى لحاظ كرد. انرژىِ پيدايى، نه آغاز دارد و نه به انجام مىرسد، بلكه با بسط و تورم مستمر، بىنهايت تعين را تجربه خواهد كرد تا به تعيّنشكنى برسد و نامحدود گردد.
انرژى با آنكه در حال انبساط و توسعه و تورم است، محدود نخواهد شد و در جايى خاموشى نمىگيرد؛ زيرا انرژى نماى وجودى بىپايان است كه از آن وجود به تعبير عرفى تغذيه دارد و از آن علم و آگاهى و نظم و حتى وحى الاهى مىگيرد. به تعبير قرآنكريم، دنياى فيزيك و زمين مادى نيز مىتواند به ارتقايى برسد كه برخوردار از وحى الاهى و حامل آگاهىها و گزارههاى خبرى مرموز باشد :
( إِذَا زُلْزِلَتِ الاَْرْضُ زِلْزَالَهَا وَأَخْرَجَتِ الاَْرْضُ أَثْقَالَهَا وَقَالَ الاِْنْسَانُ مَا لَهَا يَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا بِأَنَّ رَبَّکَ أَوْحَى لَهَا ). زلزله / 1 ـ 5 .
آنگاه كه زمين به لرزش ( شديد ) خود لرزانيده شود و زمين بارهاى سنگين خود را برون افكند و انسان گويد ( زمين ) را چه شده است؟! آن روز است كه ( زمين ) خبرهاى خود را باز گويد ( همانگونه ) كه پروردگارت بدان وحى كرده است.
هر پيدايى و پديدهاى با آنكه توان شراكت مشاعى و همنشينى با ديگر پديدهها را دارد، جز اشيايى بسيط نمىباشد و مركّب نيست؛ اگرچه هر پيدايى با نسبيت ذهنى و شهودى يافت مىشود كه البته اين نسبيت، قضاوت ذهن و رؤيت تماشاگر و تعين نفس يا طبيعت فرد داناست، و آگاهى واقعيتهاى علمى را نسبى و پديدههايى مركب و مقيد و محدود و داراى مرتبه و نسبيت مىسازد.
نسبيت، وصفِ متن حقيقت و عين و ظهور و پيدايى به وصف ظهور و پيدايى نيست و وصف درك و آگاهىست. بهعكس كثرت ظهورى كه امرى واقعىست، نه فقط برآمده از شهود فاعل شناسا. همانطور كه اصل شهود بدون تعين و پيدايى و تحقق كثرت ظهورى ممكن نيست و تا چيزى تعين نيابد، شهود نمىشود. هم ظهور و هم شهود هر دو حتى در ناحيهى كثرت و وحدت، مشكـّك هستند.