وجودشناسى فلسفى
وجودشناسى فلسفى
وجود، هم داراى مفهوم و معرفتشناسىست و هم داراى حقيقت، واقعيت عينى و هستىشناسى. ميان اين دو حيث نبايد خلط كرد. پيشتر از مفهوم وجود گفتيم. حقيقت وجود مانند مفهوم آن داراى بداهت و روشنىست و بسيط و نامتناهى مىباشد، وگرنه مركب و محدود مىگردد.
علم حضورى ذهن به حقيقت وجود حتى بر علم حضورى به نفس و بر خودِ آگاهى و انديشه مقدم است. فردى كه به مرتبهى نفس رسيده است، درون خود به
ادراك شهودى و تجربهى باطنى مىيابد تا چيزى وجود نداشته باشد، احساس و تجربه نمىگردد.
بداهت حقيقت وجود بهطور حضورى وجدان مىشود و امر حضورى را بايد با حضور دريافت نه با واسطهى مفهومِ مرتبهساز و تحقيركننده.
تعريف و توصيفهاى وجود يا علم و آگاهى به دليل بديهىبودن و بساطت وجود و علم، همه تنزيهى و شرحاسمىست.
در وراى ذهن و در جهان عين، واقعيت و حقيقتِ ثابت، وجود است كه حقيقت آن براى دل، با روش انس و دوستى و قرب و جذب، قابل وصول است، و صرف بداهت مفهوم آن، فلسفهساز نيست.