وب سایت معرفی و خرید کتاب های صادق خادمی

دسترسی سریع و پنل کاربری

هیچ محصولی در سبد خرید نیست.

تجربه و اعتبار استقرا

تجربه و اعتبار استقرا

نخستين علم و آگاهى‌ها، از درك حسى و تجربه‌ى شىء حاصل مى‌شود. تجربه و استقرا، واحد آگاهى و دانايىِ انسان تنمند و طبيعى‌ست.

درك حسى، بررسى و دريافت اطلاعات بر پايه‌ى مشاهده، تجربه، تكرارپذيرى، اندازه‌گيرى و استدلال تجزيه‌اى و به تعبير منطقى به روش استقرايى‌ست.

ادراك و آگاهى در مرحله‌ى ادراك حسى و نيز ادراك مفاهيم و معقولات، راهى عمومى و همگانى‌ست و چگونگى و روشمندى آن قابل تجربه، توصيف و تحليل است؛ با اين توضيح كه هركسى روند علم و آگاهى را به‌حسب امكانات لابراتوارى كه دارد در دقت عقلى، با تجربه‌ى منحصر و توصيفى متفاوت از ديگرى مى‌يابد.

با برچيده‌شدن دستگاه ماهيت از مبانى منطقى، نظام فهم و آگاهى و علم دگرگون مى‌گردد و نقطه‌ى شروع ادراك منطقى به‌جاى مقولات ارسطو و نظريه‌ى كلى طبيعى، زيست‌شناسى و ديگر علوم تجربى با همان روش استقرايى به‌خصوص در مقام تعريف و شناخت موضوع قرار مى‌گيرد. روش استقرايى به دليل اين كارويژه‌ى بسيار مهم، ورودگاه روش استنتاجى‌ست.

ذهن مادى و دستگاه ادراكى انسان، با تجربه و استقرا به‌طور مستقيم و زنده با واقع خارجى و بر پايه‌ى انس و همدلى ارتباط مى‌گيرد.

آگاهى به عنوان يك واقعيت عينى، با استقرا و روش آزمايشگاهى و در اختيارداشتن لابراتوار مورد مطالعه قرار مى‌گيرد تا دانسته شود.

انسان چون از تجربه و استقرا مى‌آموزد، آن را به اشيا و موقعيت‌هاى جديد و جايگزين و به تصميم‌گيرى‌ها و كاركرد انسان تعميم مى‌دهد.

آگاهى‌ها با نقش شهود و تخيل فعّالِ ذهن با تعامل منسجمِ تئورى‌هاى پيشين، راه‌حل، مدل و واقعيت، با دريافت نما و سطح، عمق مى‌يابد و ژرف‌تر مى‌شود و قضاوت ذهنى، داورى مفهومى و حكم را مى‌سازد.

همنشينى و همزيستىِ روش استقرايى و قياسى و كشف اصول كلى به كمك تعميم‌هاى استقرايى به‌گونه‌اى كه شامل حدس‌هاى صائب مبتنى بر تحليل يك تجربه‌ى واحد بشود و نيز روش اصل موضوعى مبتنى بر تخيّل خلاق، رشددهنده‌ى تمامى آگاهى‌ها و علوم است.

در روش اصل موضوعى، اصولى كه روابط ميان گزاره‌ها و تصديقات همنشين و وابسته را تعيين مى‌كند، به دست مى‌آيد و هماهنگى و سازگارى اين اصول با عالم واقع ارزيابى مى‌شود و براى تأييد تجربىِ داده‌هاى آن تلاش مى‌گردد.

درك‌هاى حسى يا همان كنش‌هاى طبيعى، مى‌تواند براى انديشه پيش‌فرض بسازد و فكر و ذهن را از طريق تجربه‌ى حسى تحت تأثير قرار دهد و بر آن كارا باشد. بعضى از درك‌ها نيز داده‌هاى غريزى و فيزيولوژيكى و كاراندام‌ها و نيز عادات و ملكات مى‌باشند.

عادات و آشنايى‌هاى سطحى مى‌توانند به فريب در آگاهى و سفسطه منجر شوند و آگاهى واقعى نباشند.

موضوع استدلال استقرايى امور واقعى، ظاهرى و خارجىِ كاربردى و تعريف و توصيف تجربى پديده‌ها يا مبانى استدلال استنتاجى با كشف روابط همنشينى و همزيستى و وابستگىِ تناسبى و شبيهى با بيش‌ترين احتمال است. علم و آگاهى با ارتباطات و همدلى شكل مى‌گيرد. ارتباطات هرچه قوى‌تر باشند، داده‌هاى آن‌ها به مصرف آگاهى مى‌رسند و هرچه ضعيف‌تر باشند به باطن مى‌روند و از دسترس مصرف خارج و مخفى مى‌شوند.

علم استقرايى به حقيقت دسترسى ندارد و تنها برخوردار از واقعيت است. درك و تجربه‌ى انسانى معادل واقعيت است نه حقيقت. ميان واقعيت و حقيقت تفاوت است. واقعيت‌ها نه‌تنها در دسترس تجربه و آگاهى و ذهن مادى‌ست، بلكه ذهن، ظاهر و نماى هر واقعيتى و صفات آن را با حضور در صحنه و با آگاهى حضورى آن هم درون خود مى‌يابد و ذهن سالم نسخه‌ى اصلى عين خارجى‌ست و مطابقت با واقع براى آن خودمعيار است و ذهن، نفس‌الامر آن‌هاست. ضمن آن‌كه مطابقت در علوم و آگاهى‌هاى مشوب، شرط علم است.

شريعت نيز در احكام و آثار عملى شرعى به سطح ظاهرى و نماى واقعيت‌ها اعتماد دارد كه تنها مفيد ظن نوعى‌ست و در اجتهاد، اصل اعتبار موجّه ظهور را با حجيت ( = تنجيز و تعذير ) تنزيلى و اعتبار جعلى امارات شرعى كه كشف ناقص از واقع ناقص دارند نه واقع‌نمايى ضرورى و تمام، و نيز اصول عملى را كه ناظر به واقع نيستند و براى رهايى از سرگردانى در مقام عمل كاراست، رسميت داده و آن‌ها را به‌طور تعبدى جايگزين دلايل قطعى ساخته است و به حقيقت يا حتى خود واقعيت استناد نمى‌كند و كشف و شناخت و عمل به آن‌ها را مورد تكليف قرار نمى‌دهد و نه‌تنها ظن ناشى از ظاهر را تجويز و تأييد كرده، بلكه عمل به ظاهر مأمون و مقبول را از طريق حجيت امارات و اصول تا زمانى كه دليل قطعى عليه آن اقامه نشود يا ردعى از آن‌ها نشود، حتى در صورت انفتاح علم و دسترسى به آگاهى، بسنده، منجّز، ثابت، استوار، معذّر و مانع از عقاب‌آورى بر فرض خلاف واقع‌بودن، دانسته است.

انسان از آن جهت كه انسان است و داراى طبيعت انسانى‌ست، معصوميت و مصونيت از خطا در خلاقيت ذهنى ندارد و مبتلا به احتمال و جواز خطاى جزئى و نسبى، هم در آگاهى و انديشه و عقل نظرى و هم در عقل عملى‌ست. هم مغز انسان مى‌تواند واقعيت‌ها را جعل و دسّ و نادرست كند و براى انسان حافظه‌اى كاذب بسازد و هم ادراك و معرفت بى‌واسطه‌ى شهودى احتمال خطاپذيرى به‌طور وقوعى دارد، نه به‌نحو عقلى و ضرورى. ايمنى از خطا و خطاناپذيرى نسبى تابع استنتاج برهانى عقل و رعايت منطق علوم و شرط روشمندى، صفا و ايمان و موهبت خاص خدادادى به بعضى از افراد است.

استقرا، تحقيق تجربى و آزمونى بر نمونه‌هاى جزئى با استنتاج حكم عام و كلى‌ست. حجيت تجربه به اطمينان حاصل از مشاهده‌ى تكرارپذير و اتفاقى‌نبودن تكرار آن است.

در استقرا و تجربه چنانچه تحقيق به همراه تحليل، توصيف، تعليل، استنباط، تجربه‌ى علمى و ربط متناسب و معنادار، سبب اطمينان، تعميم، تخصيص و جريان حكم باشد، از سنخ تفكر قياسى در حوزه‌ى شناخت واقعيت‌هاست و به حسب جايگاه خودِ واقعيت كه متمايز از حقيقت است، دليل و حجت مى‌باشد.

ظن و اطمينان در علم تجربى، حاصل پيوند معنادار و معتبر است. از تجربه‌ى علمى كه عهده‌دار شناخت صفات و نماى واقعيت‌هاست، توقعى بيش از اين براى دليل‌بودن و اعتبار نيست.

مراد از ظن و اطمينان، برترى‌دادن طرف وقوع و پيدايى‌ست كه احتمال خفاى طرف مقابل و خلاف آن نيز مى‌رود. ظن، نمى‌تواند به كشف تمامى و بدون خطا از واقعيت برسد؛ همان‌طور كه اقتضاى واقعيت چنين است. با اين حال، مجرّبات داراى دليل حجّيت و اعتباربخشى مى‌باشند. تكرار مشاهده وقتى به‌طور جمعى و نه به‌گونه‌ى منفرد مطالعه و لحاظ شود، حاصل صفرهاى متعدد نيست، بلكه جمع مشاهدات، افاده‌ى ظن معتبر و تخلّف‌ناپذيرى مى‌كند كه به دليل معنادارى مورد توجه عقلا و علم واقعى‌ست.

مجرّبات از آن رو مورد استناد است كه قياسى خفى با آن است و آن اين‌كه اگر حس و رويدادى به‌طور دايمى يا اكثرى به سمت هدفى خاص پيشامد مى‌كند، رابطه‌ى آن‌ها استلزامى و ضرورى‌ست نه اتفاق مطلق يا نسبى. براى درك و فهم امور واقعى، به چيزى بيش از اين نياز نمى‌باشد، البته اگر به تله‌ى شايع انشاى فريب‌كارانه‌ى تكه‌هايى از واقعيت به جاى تمام واقعيت و مغالطه‌ى تحويلى‌نگرى گرفتار نيامد. با اين فرض، نبايد انتظار يقين را داشت و آگاهى سطحى خود را عمق و ژرفاى آگاهى دانست. نقطه‌ى مناسب شروع آگاهى و شناخت، درك محسوسات و تجربيات با روش استقرايى و آزمايشگاهى مى‌باشد و آگاهى مفهومى و ذهنى بايد به ادراك عملياتى و مشاهده‌پذير در لابراتوار تبديل شود تا نتيجه‌بخش گردد.

روش استنتاجى يا استدلال قياسى كه اصول آگاهى را از طريق فرايند استدلال منطقى كشف مى‌كند و بعدتر از آن خواهيم گفت، نبايد محدود به آگاهى مبهم و اطلاع كم‌فروغ مفهومى گردد، بلكه اعتبار آن آلى و طريقى براى وصول به ساحت حضور و پناه‌بردن به ساحت تجربه يا شهود است. از اين رو هر تعريف مفهومى كه مفاهيم را با استفاده از ديگر مفاهيم توصيف مى‌كند، بايد به تعريفى عملياتى، آن هم به مناسب‌ترين روش تعريف عملياتى برسد تا راه و روش تجربه‌كردن يا سنجش آن مفهوم دانسته شود. كسى كه نتواند جسم، عالم ماده و طبيعت را به‌گونه‌ى عملياتى و با اندازه‌گيرى يا آزمايش و با دلدادگىِ انسى و جذب بشناسد كه گوهر ربط و وصل و وصول همين انس و دلدادگى و ميل به ظهور و بروز به معيار عشق است، نمى‌تواند واقعيت آن‌ها را مورد شناخت قرار دهد و به ذهن‌گرايى مبتلا مى‌شود و هم چيزهايى از عالم معنا و معقول مى‌گويد كه نيست و هم عالم محسوس را با فرونهادن تجربه از دست مى‌دهد و ناآگاهى و فريب و سفسطه را به جاى آگاهى و اطلاع مى‌نشاند.

نتيجه‌ى يك استدلال استقرايى كه واقعيت‌ها را مى‌يابد، هرگز قطعى نيست. اين، ويژگىِ امور واقعى‌ست و چيزى بيش از اين از آن انتظار نمى‌رود، ولى هرچه بيش‌تر با روش علمى و ابزارهاى پيشرفته‌ى صنعتى و با هم‌انديشى جمعى و اشتراك‌گذارى آگاهى و دانش بر روى يك واقعيت، تحقيقِ دقيق‌ترى شود، كيفيت استقرا و قوّت آن بيش‌تر خواهد گرديد و به دليل كيفى‌بودن و درگيرى با لايه‌ى ظاهرى و ابتلا به سطحى‌انديشى و بى‌انتهايىِ كيفيت، ارزش‌هاى متعدد احتمالى بر آن حاكم است و اين داده‌ها همواره قابل تجديدنظر مى‌باشد.

نپذيرفتن چنين ارتباطى، ارتباطِ بيمارىِ فراگيرى عدم اطمينان، ناپايدارى و بى‌ثباتى‌ست. از سوى ديگر، اندكى احتمال خلاف واقع در ناسوتِ تغيير و فاقد ثبات و واقعيت‌هاى شناور، ذهن را هوشيارتر و خلّاق‌تر مى‌سازد تا آگاهى‌هاى جديدى بسازد.

دليل پذيرش واقعيت اين است كه پذيرش و تصديق اين گزاره كه واقعيتى نيست، مستلزم ثبوت و انكارناپذيرى يك واقعيت عينى ( نفس انكار ) به‌طور ضرورى‌ست كه هيچ نفى و انكار و بطلانى را نمى‌پذيرد. بنابراين نفى واقعيت، خودبراندازِ محتوا و معناى باطلش هست.

واقعيت‌ها اگر عادلانه باشند، متن حقيقت يا هماهنگ با حقيقت و صادق هستند. واقعيت چنانچه عادلانه نباشد، فقط واقعيت صرف است كه البته از تعين و شخصيت و قابليت ربط و حمل و وابستگى و تشابه و مناسبت و وصل و وصول برخوردار است. اما حقيقت، يكى‌ست كه هم خود حقيقت قابل ربط و وصول مصداقى به عشق و وحدت است و هم در مدار معرفت و قلب مجرد و شناخت روح معنوى و شهود باطنى آن مى‌باشد.

صادق خادمی وب‌سایت
صادق خادمی | متولد 1356 | نویسنده کتاب آگاهی و انسان الاهی | سی سال سابقه تحصیل و تحقیق در حوزه فقه، فلسفه و عرفان | فوق لیسانس فلسفه و کلام اسلامی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *