وب سایت معرفی و خرید کتاب های صادق خادمی

دسترسی سریع و پنل کاربری

هیچ محصولی در سبد خرید نیست.

حس وهم و تخيّل فعال

حس وهم و تخيّل فعال

وهم و خيال از مراتب داخلى و باطنى ذهن و آگاهى ذهنى‌ست كه همچون حواس ظاهرى با سيستم عصبى در ارتباط و از طريق علومِ شناختى قابل مطالعه است.

حواس تنى بر دو بخش ظاهرى و باطنى‌اند. حواس ظاهرى ادراك حسى و تجربى و حواس باطنى ادراك وهمى، خيالى و عقلى را نقش مى‌زنند.

بعضى از حواس ظاهرى چنين‌اند: لامسه = بساوايى، شنوايى، بينايى، چشايى، بويايى، تعادل = توازن كه نشستن و ايستادن و درازكشيدن را مى‌فهمد، ارتعاش، درد و عمق و اين‌كه اعضاى تن كجا هستند، ارتفاع، حركت، گذر زمان، دما = حرارت = سرما و گرما، خارش، تنفس و احساس احشايى و نيازهاى درونى مثل گرسنگى، تشنگى و دفع مواد زايد.

در اين احساس‌ها، مُدرَك‌بودن حسّى كه امرى تنمند است با معلوم‌شدن يكى و نيز حس‌گر و حس‌شونده متحدند.

وهم و خيال، قابليت همانندسازى و فكركردن خلاف واقع و متقابل‌سازى و تداعى معنايى در فضاى الگوى ذهنى به‌صورت جزئى به انسان مى‌دهد؛ قابليتى كه موجب مى‌شود انسان براى انجام عملى به شكل غيرعادى در پى تجربه‌هاى جديد و اختراع و اكتشاف و تنوع‌سازى بى‌پايان در ارضاى نيازهاى خود برود يا براى آگاهى‌هاى وهمى و خيالى حكم و قضاوت ذهنى داشته باشد.

وهم با پديده‌اى محسوس از طريق حواس تنى ارتباط مستقيم و در صحنه دارد و در اين مواجهه معانى جزئى نامحسوس را از آن محسوس بدون آن‌كه بازنمايى كند و تمثل دهد، درك مى‌كند. مانند معناى نامحسوس ترس فرد از گرگ يا سياهى مشخصى كه در روبه‌روست يا منِ درگير تعلقات و داشته‌ها يا آلودگى‌هايش همچون استكبار و خودبزرگ‌بينى كاذب و ديگر بازى‌هاى ذهن و روان. ادراك وهمى، آگاهى
از اوصاف غيرمحسوس و معنايى كه مادى نيستند، در اشياى مادىِ محسوس به‌طور مستقيم و با درگيرىِ در جريان و زنده است.

درست است وهم به‌خاطر سازه‌ى معنا با قلمروى عقل همپوشانى دارد، اما اين معنا تا به‌طور جزئى و مشخص با عين خارجى درگير نگردد، توليد آگاهى نمى‌كند. همين ارتباط مستقيم، آن را از خيال يا عقل متمايز مى‌كند. همان‌گونه كه معنا، آگاهى وهمى را از آگاهى حسى متفاوت مى‌سازد.

معناى وهمى با معناى عقلى اشتراك دارند، اما تفاوت آن‌ها در جزئى‌بودن معناى وهمى و كلى‌بودن معناى عقلى‌ست.

حس وهم همانند حس خيال توان همنشين‌سازى و تفصيل ( كمّى ) معنا و ساخت موقعيت‌هاى ناگهانى و ايجاد لذت و شگفتى و نيز حكم و قضاوت در امور جزئى دارد. مانند حكم به عسل‌بودن چيزى زرد و شيرين‌بودن. اين حكم توسط حواس ظاهرى حضور نمى‌يابد. در حس وهمى، حضور ماده‌ى خارجى شرط است و معناى دريافتى همانند معناى خيالى، تعيّنِ بازنمايى و شخصيت تمثّلى ندارد.

وهم مى‌تواند تحت تأثير تبليغات سفارشى، تزريق‌شده و گزاره‌هاى تلقينى، آن‌ها را فارغ از درستى يا نادرستى، مسلّم بگيرد و بر اساس آن‌ها به تصميم‌گيرى و اقدام و عمل بپردازد.

وهم از مراتب شعور و ادراك باطنى‌ست. وهم در افرادى كه آشنايى و درك مبهم و سطحى و ابهام‌آلود را به‌جاى تخصص و علم و آگاهى عميق ( كيفى )، و شهود سطحى و فعال‌نشده و تخمين را به جاى نبوغ و حدس و شهود قلبىِ فعّال مصرف مى‌كنند، حضور و بازى فراوان‌ترى دارد و بر ديگر مراتب آگاهى كاراست. به‌خصوص كه وهم با حضور در صحنه، چنان معنايى جزئى مى‌شود كه نه مى‌تواند كاسب و دليل يا معرِّف باشد و از آن به آگاهى رسيد و نه مُكتسِب و مدّعا و معرَّف كه از چيزى نمى‌شود به آن راه يافت. اين معانى علم نيست.

تخيّل، انشاى بازنمايىِ محسوس تجربى يا شهودى يا معنايى عقلايى، بعد از غيبت و فقدان آن است. براى همين، ادراك خيالى برخلاف ادراك حسى يا معناى جزئى وهمى نيازمند مواجهه‌ى مستقيم حسى نيست. در بازنمايى، خيال مى‌تواند براى معناى جزئى شكل، رنگ، ابعاد و هيأت مادى خلق كند.

خيال، ساحت داخلى و مرتبه‌اى از ذهن است كه امكان آفرينش و تكوين جديد و لطيف‌تر آگاهى و ادراك جزئى خيالى از پديده‌اى كه در دسترس نيست ولى پيش‌تر اطلاعاتى را توسط غرايز، حواس و وهم به‌طور تجربى يا اطلاعات عقلى و شهودى گرفته و آشناست، به‌طور تمثّلى و نمايانىِ جديد به‌گونه‌ى شناور و به‌طور متناسب و الهام‌بخش در محيطى زيست‌نشده و تازه به ذهن تداعى مى‌سازد. براى همين، خيال نقش محورى در توليد علم و كشف تازگى‌ها دارد. نقش خيال در توليد آگاهى فاعلى و توليدى‌ست نه قابلى. خيال نقش قوه‌اى ادراكى را ندارد، بلكه سنخى از آگاهىِ توصيفى و شناساست.

خيال با فكرِ معقول و انديشه‌ى مفهومى و نيز با وهم تفاوت دارد؛ اگرچه هر سه در اين‌كه لذتبخش‌اند، مشتركند. خيال نسبت به حس، آگاهى لطيف‌ترى‌ست. تحقق اين آگاهى متوقف بر پيرايه‌ى فلسفى حس مشترك و خزانه‌ى خيال نيست. خيال، در ابتدا به انشاى نما و تعينى تمثلى و بازنمايى‌شده مى‌پردازد كه مايه‌هاى اولى و پيش‌فهم‌هاى حاضر و آماده‌اى براى تداعى دارد. سپس با تخيّل و با استفاده از ابزارهاى اطلاعاتى حسى، عقلى و شهودى و نيز ادراك خيالى، در نما و تعينى پيچيده‌تر، به خلاقيت و آفرينندگى ارادى و ابتكار آگاهانه از آن ابزارهاى معنايى براى خلق تمثّل و بازنمايى مى‌پردازد.

معلومات و اطلاعات ذخيره‌شده در حافظه چنانچه فراموش شود، با تداعى‌ها و بازنمايى‌هاى خيالى كه سرعت و تكاپويى بالا دارد، براى ذهن قابل انتقال و دسترس مى‌گردد.

رؤيا، كشف، رؤيت و مشاهدات مى‌تواند در ساحت خيال ذهن، به بازنمايى‌هاى آشنا و تداعى‌گر به‌طور متناسب بازسازى و قابل تعبير و تبيين شود. خيال چنانچه اقتدار بالايى داشته باشد، براى كهانت و بروز اختلال در حواس ظاهرى و تضعيف آن‌ها به‌جهت ارتباط‌گيرى با مغيبات و پديده‌هاى معنايى مناسبت دارد و معانى غيبى را به معانى جزئى بازنمايى مى‌كند. كاهنان و ساحران فرعون از خيال براى قدرتنمايى عليه موسى استفاده بردند :

( قَالَ بَلْ أَلْقُوا فَإِذَا حِبَالُهُمْ وَعِصِيُّهُمْ يُخَيَّلُ إِلَيْهِ مِنْ سِحْرِهِمْ أَنَّهَا تَسْعَى فَأَوْجَسَ فِي نَفْسِهِ خِيفَةً مُوسَى قُلْنَا لاَ تَخَفْ إِنَّکَ أَنْتَ الاَْعْلَى  ). طه / 66 ـ 68 .

گفت ( نه ) بلكه شما بيندازيد، پس ناگهان ريسمان‌ها و چوبدستى‌هايشان بر اثر سحرشان در خيال او ( چنين ) مى‌نمود كه آن‌ها به شتاب مى‌خزند و موسى در خود بيمى احساس كرد، گفتيم مترس كه تو خود برترى.

لذت خيال به قدرت همذات‌پندارى و تجربه‌ى ذهنى رويدادهاى زندگى‌ست كه به تبادل خيال با نشانك‌ها ( سيگنال‌ها ) و تداعى‌هاى مشترك و قابل ربط و ارتباط‌ساز مى‌انجامد؛ تجربه‌اى كه از تجربه‌ى حسى و حضور در واقعيت رخدادهاى ناسوتى قوى‌تر و لذت‌بخش‌تر است و واقعيتى با تجربه‌ى زيسته‌اى بالاتر از زيسته‌ى حسى‌ست. تجربه‌ى عينى در عوالم ديگر غير از ناسوت، از خيال متصل نيرومندتر است. بر اين اساس، خيال از مراتب ذهن است نه امرى بيرونى كه ماهيتى تجربى و ادراكى دارد. خيال هرچه صافى‌تر باشد، محمل تمثل‌هاى قوى‌تر و نورى‌تر مى‌شود. براى نمونه خيال مى‌تواند لذت‌هاى عقلى را به خانه‌باغى سرسبز همچون باغ‌هاى شناخته‌شده‌ى ايرانى بازنمايى كند. غرقگى خيال در لذت‌هاى مادى نيز مى‌تواند آن را آلوده و خطاپذير و درگير انحراف و باژگونه‌ساختن واقعيت‌ها با ناديده‌گرفتن تناسب‌ها و ربط لازم سازد.

نظام استنتاجى و فلسفى اگر بخواهد با مردمان ارتباط گيرد و براى زندگى عينى الگويى جمعى را اشتراك‌سازى نمايد، لازم است از طريق قوه‌ى خيال به شكل زبان عرفى و قصه و داستان و افسانه و رؤياپردازى و تصويرهاى نمايشى و پردازش فيلم به گفتمانى بسيار ساده و لذت‌بخش و مورد اقبال عام تبديل شود تا بتواند جامعه را به‌طور هدفمند به عمل مورد نظر بكشاند.

هرچيزى با خيال متصل دريافت، پردازش و ابلاغ شود مى‌تواند براى مردمان انگيزش داشته باشد. سرمايه‌داران و رقباى بازار نيز با الزام استراتژيك برندسازى و دارايى وفادارى مشتريان به برند و تكرار خريد، نقش خيال را به سود و حفظ سهم بازار تبديل مى‌كنند.

وهم و خيال با آن‌كه از مراتب آگاهى و جزو جدايى‌ناپذير آن است، چنانچه منطق نداشته باشد و تناسب‌هاى بازنمايى و تداعى آن كشف نگردد، مى‌تواند خيالات و اوهام باطل و امور اعتبارى محض و وهميات و باورهاى غلط و عادت بسازد. با توجه به اقتدار خيال در آفرينش فكر مستمر خيالى و پرسه‌زنى، ذهن هيچ‌گاه از فكر خيالى خالى نمى‌شود و مى‌تواند خيال‌پرداز را در خود غرق كند و مانع هشيارى و آگاهى و ارتباط‌گرفتن با واقع مادى و نيز با دريافت‌هاى انشايى عقل، رؤياهاى شفاف و صادق و رؤيت قلبى و شهود باطنى شود؛ به‌خصوص كه مى‌تواند لذت و غرقگى در لذتى شديدتر از لذت‌هاى حسى بسازد و ارزش افزوده‌ترى از واقعيت لذت مادى و محسوس داشته باشد.

ادراك حسى، وهم و خيال كه جزئى هستند، مى‌توانند با صفت لذت‌برى، سرگرمى، خوشايندى و بدآيندى، ورود آنى و در صحنه به جزئيات داشته باشند و نقش ترغيب‌كنندگى يا بازدارندگى را اعمال كنند. حتى اين امور درگير با جزئيات مى‌توانند باور و عقيده بسازند. درگيرى با جزئيات، ثبات را از پى‌آمدهاى كردارى اين ادراكات و دريافت‌ها مى‌گيرد.

زيست نامناسب با دو حس وهم و خيال با توجه به فراوانى معانى و اطلاعات و معلومات جزئى و لذت‌برى افزون‌تر از حواس ظاهرى تنى و خوشايندى، ذهن را از وصول به توليد علم و نيز از تسليم‌شدن در ساحت معرفت بازمى‌دارد و رهزن حقيقت مى‌شود. زيست نامتناسب با معناى جزئى وهمى و خيالى سردرگمى و تمسك به بخت، شانس و اقبال به جاى استجماع عقلى و برهان‌پذيرى و تراكم ماده و دنيامحورى و حيله‌گرى و فريب و غرقگى در لذت و عافيت و خمودى و سستى مى‌آورد. خيال با سرعت انتقالى كه دارد نيازمند مهار و ضبط است، وگرنه ذهن را به جاى آگاهى و توليد علم به هر سانحه و پيشامدى سرگرم و به پرسه‌زنى و سرگردانى مشغول مى‌دارد و مدام از معنايى خيالى به معنايى خيالى ديگر انتقال مى‌دهد.

خطر اغفال و رهزنى خيال در بازنمايى‌هايى كه دارد حتى در رؤياهاى صادق و رؤيت‌هاى كشفى نيز جارى‌ست. بيش‌تر اين رؤياها از سنخ رؤياهاى هشداردهنده و بازدارنده از ورود به رخدادهاى آسيب‌زا و آلوده به شرارت است و براى بعضى از ناحيه‌ى مدبّر و حافظ آنان پيشامد مى‌كند. البته رؤيا با آسيب فراموشى روبه‌روست. حدود پنج‌دقيقه بعد از بيدارى نيمى از رؤيا، و ده‌دقيقه بعد، بخش غالب رؤيا فراموش مى‌شود. براى بهره‌بردن از آگاهى‌هايى كه رؤياها به دست مى‌دهد بايد بعد از بيدارشدن، بى‌درنگ آن‌ها را در دفتر ويژه‌ى رؤياها نوشت و آن را به معبّر و خواب‌گذارى ارايه داد كه زبان نمادين و عقل‌گريز رؤيا را مى‌داند. رؤيا در زمان تاريك غيبت، نخستين موهبت ربوبى به ولايتمداران براى راهنمايى نورى‌ست.

خيال، اقتدارِ خلق بازنمايى معنا را به حسب آگاهى‌ها و آشنايى‌هاى فاعلِ بازنما و حافظه براى انتقال پيام و اطلاعات دارد. از آن‌جا كه حافظه مى‌تواند كاذب باشد يا دچار خطا گردد يا اصل اطلاعات ذخيره‌شده نادرست باشد، اراده‌ى پيش‌ساخته يا پيش‌فهم مى‌تواند با دخالت در بازنمايى، آن را مخدوش سازد و باژگونه در نمايانىِ برساخته‌اى ظاهر شود. رسانه‌هاى جمعى و فرهنگ جامعه و نظام قدرت و حكمرانى مى‌توانند سرنوشت بازنمايى و فرايند اجتماعى فهم‌پذيرى را در چارچوب‌هاى هنر خيال خلاق مانند جادوى رمان و فيلم و سِحر تبليغات در دست گيرند و با دخل و تصرف در واقعيت‌ها و به‌خصوص با برانگيختگى حس طنز، آگاهى‌ها و شناخته‌هاى آدميان را ساخته‌هاى ذهنى مديريت‌شده قرار دهند. نمونه‌ى آن اتاق پژواك است كه خبرهايى را منتشر مى‌كند كه واقعيت ندارد، ولى با همسويى با عقيده‌ى گفته‌خوان و تكرار، باور، اجتماعى و عمومى مى‌شود و مسلّم تلقى مى‌گردد. در اين صورت هر اقتدارگراى عوام‌فريبى مى‌تواند واقعيت‌ها را با پوپوليسم پنهان دارد و يا با مسخ طبيعت انسانى و ذهن بشرى و اشباع آن با دروغ و اِشراب آن با فريب، طبيعت‌ها و نفس‌هاى مسخ‌شده و آلوده به رسوبات ذهنى و مغالطاتِ متراكم و پى‌درپى را به‌گونه‌ى دستگاهمند و ماشينى به انشاى ساخته‌ها و وانموده‌هايى بكشاند كه آن‌ها را هرچه بيش‌تر از واقعيت‌ها دور مى‌كند و به‌طور فريبنده‌اى به خدمت ارباب سلطه و قربانى‌شدن و انتحار و مصرف ارادى براى اهداف استثمارى درمى‌آورد.

در روش‌شناسى ورود به عوالم فراناسوتى، از اقسام خيال متصل و مشاهدات مرتبط با اين خيال خواهيم گفت كه براى مجانين و بيماران و كسانى پيشامد مى‌كند كه تجربه‌ى نزديك به مرگ (Near Death Experience  ) دارند. چنين كسانى اگر به عالم مثال منفصل ناسوتى از طريق خيال متصل خود همزيستى داشته باشند، از يافته‌هايى مى‌گويند كه مى‌تواند داراى واقعيت باشد، وگرنه تنها ذهنيت و حافظه و خيال متصل خود را تجربه كرده‌اند. اين گروه‌ها به‌خاطر موقت‌بودن مرگ و تنمندى و عادى‌بودن و نداشتن توان سلوك مقتدرانه و عالى و برشدن به عوالم اعلايى ديگر، نمى‌توانند به عالم مثال منفصل نزولى كه علمى‌ست يا صعودى كه عملى‌ست و ملكوت و برزخ ناميده مى‌شود، ارتباط بگيرند و با آن‌ها همزيست گردند. اتصال به عالم منفصل نزولى كه مسانخ با علم است سخت‌تر است تا ارتباط با عالم منفصل صعودى كه مسانخ با عمل و پى‌آمد داشته‌هاى ناسوتى‌ست.

خيال اگر به ذهن انسانى قيام داشته باشد، متصل است، اما خيال منفصل و مثال، حضرتى عينى و مستقل از ذهن انسان است كه مى‌شود با ابزار مسانخش، درك و شهودش كرد. مثال، متفاوت از ملكوت است. چگونگى عوالم را خواهيم گفت.

صادق خادمی وب‌سایت
صادق خادمی | متولد 1356 | نویسنده کتاب آگاهی و انسان الاهی | سی سال سابقه تحصیل و تحقیق در حوزه فقه، فلسفه و عرفان | فوق لیسانس فلسفه و کلام اسلامی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *