نبوغ
نبوغ
نبوغ كه اقتدار غيرعادى و موهبتى در عقلورزىست، بهطور اولى با آگاهى همراه است، برخلاف اقتضاءات باطنى معمولى و داشتههاى ظاهرى عادى يا هوش، كه بهطور اولى درگير انبوهى جهل و ناآگاهى و فريب و مغالطه است و بايد آن مغالطات را يكىيكى زدود.
نبوغ دركى عمومى نيست و بعضى از افراد نادر انسانى از آن بهموهبت و با دهش الاهى بهرهمندند. مهم در نبوغ، شناسايى اين موهبت در كودك نابغه و بهرهگيرى از نظام اختصاصىِ آموزش نوابغ و پذيرفتن شناختهاى واقعى آنان است، وگرنه اين موهبت ممكن است به اختلال و آسيب تبديل گردد.
ذهن نوابغ، علم و شناخت واقعيت را بدون نياز به آموختن و تعليم و تنها با توجه و التفات عقلى، انشا مىكند.
نبوغ بر توانايى حدس و وصول ناگهانى به نتيجه ( در مرتبهى خيال متصل ) متكىست. حدس، شهود نيست، ولى مىشود آن را شهود ضعيفشده و نازل نام نهاد و نوعى رؤيت عقلىست كه از حكمت قلبى پايينتر است.
نبوغ درون خود داراى فرايند استنتاج و استدلال است؛ ولى استنتاجى كوتاه و مختصرشده و بسيار سريع و خودكار كه استدلال را از مقدمات طولانى و انديشه و تحليل فراوان بىنياز مىكند و نتيجه را مبتنى بر يك مقدمهى التفاتدهنده بهسرعت تداعى مىسازد.
نبوغ امرى اشتدادىست و قوهى حدس در هريك از نوابغ شدت و ضعف و سرعت متفاوتى دارد. بالاترين مرحلهى نبوغ توان دريافت الهام و انباى غيبى را دارد و نبوغ را به ساحت عقل قدسى مىبرد.
اقتدار نامتعارف و نبوغ در عقلورزى، وصول به غيب و قدرت دريافت خواطر، كشف، الهام و حدس مىآورد. خاطره، فعل ذهن و تابع طهارت آن است. كشف، رؤيت غيب است و الهام، وصول به معنا و وحى، وصول تام غيب از طريق قلب به خواست و موهبت الاهى و بهطور نزولى و تحويلىست كه بعدها از آن خواهيم گفت. كشف هم داراى بازنمايى مثالى و هم برخوردار از معناست. الهام بهطور غالبى در قلمروى معناست و بازنمايىِ خيالىِ كمترى دارد.