قضاياى شرطى
قضاياى شرطى
قضيهى انديشارى و ذهنى ويژهى طبيعت و ناسوت است. قضيه، نمايانگرِ لفظىِ تصديق و حكم ذهنىست. نظام قضايا به انسان قابليت استدلال انشايى را براى دريافت واقعيتها در ناسوت مىدهد. در حضرات و عوالم فراناسوتى، معنا، واقعيت و صدق و ثبوت حاكم است.
واحد انديشهى ناسوتى و پايهى منطق، قضيه و گزاره است. گزاره از همنشينى و همزيستى مفاهيم در قالب قياس استثنايى و گزارهاى بسيط و توجه به رابط و نسبت حكمىِ آن گزاره به دست مىآيد.
پايهى بحث ذهنى و منطقى، گزارهى شرطىست. گزارهى شرطى قالب اصلى گزارههاست و گزارهى حملى كلى به شرطى متّصل و حملى جزئى به عطفى تبديل مىشود. بنابراين بهجاى اصل موضوع و محمول كه از اصول منطق قديم است، خود قضيه آن هم به معيار نسبت مورد اهتمام است. محمول هميشه نسبت و ربط را در خود دارد.
انديشه و نظريهى قياس و تبديل شكلهاى قياس به يكديگر بر محور ادات ربط و وابستگى و وصل و معنادارى بنيان مىگيرد و ويژگىها و ارتباطات هستى و پديدههاى آن را در نظام گزارهها آگاهى مىدهد. بنابراين موضوع و محمول موضوع فهم قرار نمىگيرد، بلكه اين نسبت حكمى و رابطه ( فعل “بودن” ) است كه مورد توجه و آگاهىبخش مىباشد و منطق قضيهها بر محور ادات ربط شكل مىگيرد. رابطهاى منطقى بر قضيهها به عنوان يك كل تجزيهناپذير به واحدهاى كوچكتر وارد مىشوند و بررسى آنها، حساب يا منطق قضيهها ناميده مىشود. ما از حكم و نسبت حكمى به دليل نقش پايهاى و بنيادينى كه در آگاهى دارد، در فصل دوم خواهيم گفت.
ظهور رابط با دو طرف ربط، هم در قضيه و مقام استعمال اتحاد ظهورى دارد و هم در عالمِ عين همچون دور مَعِى داراى تحقق خارجىست و اعتبار محض نمىباشد. همانگونه كه رابط در قضاياى در ذهن برخوردار از لحاظ است، در خارج نيز رابط تحقق و ظهور دارد. هر ظهورى داراى ربط و اضافه است و ربط و تناسب كه برآمده از رابطهى وجود و ظهور است، تمامى عوالم و پديدههاى همزيست را در برگرفته است. در قضيهى شرطى استلزام، رابطهاى ميان مقدمات و نتيجهى صورت برهان است و تابعِ رابطهى مقدم و تالى گزارههاى شرطى نيست.
در خبر شرطى، ايجاب با « چنين است كه » شكل منطقى مىگيرد اما ذكر آن ضرورتى ندارد و سلب با « چنين نيست كه » مىآيد كه بهصورت ضرورى در گفته ذكر مىشود.