وب سایت معرفی و خرید کتاب های صادق خادمی

دسترسی سریع و پنل کاربری

هیچ محصولی در سبد خرید نیست.

حيات و همزيستى آگاهى

حيات و همزيستى آگاهى

گفتيم ثقل، سنگينى، كدورت و احساسات منفى، علم حضورى را به آلودگى، بُعد و ضعف و ابهام مبتلا مى‌كند، به‌عكس سبكى و طهارت و احساسات مثبت، علم و آگاهى را شفاف‌تر و نمايان‌تر مى‌سازد؛ به‌گونه‌اى كه ذهن اگر به انتفا و خفاى از ناسوت و خود و به سكوت و خاموشى برسد، درك ناسوتى و معقول مادى آن به خرد و حكمت قدسى تبديل مى‌شود و با تجرد عقلانى به آگاهى مى‌رسد.

ذهن اگر تسليم قلب شود و قلب، موضوع نظام هستى را كه « وجود » است بيابد و ظهور را بشناسد و آگاهى‌ها و دانش‌هاى خود را با نظام وجود و ظهور دستگاهمند كند، با تعلق و انس به وجود و ظهور مى‌تواند تا فوق‌تجرد ( تجرد ربوبى ) و تا مقام روح ارتقا يابد و چون تجرد ربوبى ماهوى و عددى نيست، بلكه وجودى و فوق‌تجرد است، روح، كشش همه چيز را در خود مى‌يابد. ذهن وقتى صافى شود و خود را تسليم قلب كند و نفس به قلب تحويل رود و به روح ارتقا يابد، تمامى كدهاى ظهور و پديده‌هاى هستى را به خود مى‌گيرد و با اتحاد وجودى ( ظهورى ) با هر پديده‌اى، به كشفش نائل مى‌شود.

اين حقيقت همان قانون جذب و انس است كه در سراسر پديده‌هاى هستى و در تمامى عوالم جريان دارد؛ اما براى نمونه جذب به يك گل تا جذب به همسرى همسان، طريق و اوصاف و زمان‌برى خاص خود را دارد. همچنين است تبديل غذا به خون، نطفه و انرژى كه همه ذيل قانون جذب و انس و همزيستى متناسب است.

در تجرد ربوبى و وصول به مقام روح، قانون جذب سرعت بيش‌ترى دارد و از توجه تا همزيستى، اتحاد، وحدت و صِرفيت با شتاب مضاعف‌شونده پيموده مى‌شود.

بر اساس قانون جذب و انس و همنشينىِ متناسب، توجه به پديده‌اى، لايه‌ى باطنى آن را كه درون انسان است، به ظهور و به ظاهر مى‌كشاند و انسان را به تعين آن درمى‌آورد. انسان چنين وسعت و گستره‌اى دارد و ذيل اين قاعده مى‌باشد كه هر چيزى مى‌تواند با حفظ تناسب و همنشينىِ انسى همه‌چيز بشود؛ زيرا يك پديده تمامى پديده‌ها را درون خود دارد. انسان نيز همه چيز را در خود دارد و در پرتو صفا و ريزش و نازكشيدن از پديده‌ها و تلطيف‌شدن و بر پايه‌ى قانون جذب و انس و همزيستىِ متناسب، مى‌تواند تعين علمى و ظهورى هر چيزى و رويش آن را داشته باشد كه البته با ريزش تعين فعلى همراه است؛ از تعين ماده گرفته كه انسان را تنمند و مادى مى‌سازد تا تعين تجردى كه آن را قلبى و مجرد مى‌گرداند. انسان، توان حضيض اسفل سافلين تا اوج اعلا عليين را داراست و همه را به‌گونه‌ى ظهور و تعين، برخوردار مى‌شود، بلكه مقامِ تعيّن‌شكنِ ذات ربوبى نيز خط قرمز براى روح و فراتجرّد نيست. انسان به ميزان صفا و صافى خود، به هر مرتبه‌اى كه مرتبط شود، با همان وحدت پيدا مى‌كند و در حقيقت طريق ورود به آن تعين و شدن به آن را مى‌يابد و بر اساس اين‌كه چه تعينى يافته است، نوع حيات و عملكرد خود را مى‌يابد. اين روند، به حسب شدت و ضعف، علم و آگاهى را آلوده و مشوب يا صافى و در نهايت شفافيت مى‌گرداند. ريزش انسان در اين تعينات، اضافه‌ى ظهورى انسان به خود است؛ نه به خارج. متعلق تعين انسانى، خود انسان است كه سرعت رؤيت و شفافيت آگاهى و علم، تابع قرب و بُعد انسان از آن مى‌باشد. انسان مانند چشمه‌اى‌ست كه تعينات آن از درون آن مى‌جوشد و تمامى، اطوار و شيارها و لايه‌هاى خود انسان مى‌باشد كه نفوذ به لايه‌اى بعد از لايه و شيار ديگرى به همنشينىِ متناسب و انس مى‌باشد؛ به شرط آن‌كه قبض و جمود بر يك قشر و لايه و تعينى مانع رويش تعين ديگرى نشود و جنبش و سياليت و بسط و گسترده‌كردن پهناى باند خود را حفظ نمايد و از صفا به طرف اصفى حركت كند و خلاقيت مدام داشته باشد. بنابراين آگاه و عالِم شدنِ انسان، به معناى ظاهركردن علم و ظهور درون و باطن آن به التفات، اراده و انشاى انسان و با انتفاى تعيّن مى‌باشد؛ نه اين‌كه چيزى از خارج به انسان وارد شده باشد. با توجه به اين نكته، علم بدون حواس ظاهر نيز قابل دسترسى‌ست؛ يعنى انسان مى‌تواند بدون چشم ببيند و بدون گوش بشنود و علم بدون ابزار حسى، ادراك و تجربه‌ى حسى را داشته باشد و پديده‌اى فراحس گردد. براى نمونه مى‌شود نابينايى را كه چشمان وى درمان‌پذير نيست، با اين فرايند بينايى داد و او را به كانالى از حس باطنى درون خود همنشين و همزيست ساخت تا اشيا را نه‌تنها به‌درستى و معادل يك فرد بينا، بلكه بسيار دقيق‌تر از يك فرد بينا، بدون واسطه مشاهده و رؤيت كند و از اين كانالِ فراحسى به آگاهى برسد. چنين فردى تنها پيش روى خود را نمى‌بيند، بلكه به مشاهده‌ى دُوْرىِ تمامى اطراف خود توانمند مى‌شود. كسى كه به نيرومندى فراحسى رسيده است، مى‌تواند به كنترل پديده‌هاى در اختيار از طريق ذهن يا مغز خود بدون واسطه‌ى اندام‌هاى تنى برسد. به تعبير ديگر مى‌شود در پيكر خود محدود نشد و جسم و تن خود را گسترش داد و تن هر فرد و هر شىءاى را جزوى از كالبد و اندامى از خود قرار داد و حواس و آگاهى خود را به‌طور فعلىْ گروهى ساخت و تنمندىِ جمعى داشت.

صادق خادمی وب‌سایت
صادق خادمی | متولد 1356 | نویسنده کتاب آگاهی و انسان الاهی | سی سال سابقه تحصیل و تحقیق در حوزه فقه، فلسفه و عرفان | فوق لیسانس فلسفه و کلام اسلامی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *