معنادارى قضيه
معنادارى قضيه
قضيه با جمله برابر و يكسان نيست و جملات انشايى را در بر نمىگيرد. قضيه فقط جنبهى اخبار، حكايتگرى و توصيف و تحليل دارد. قضيه به صورت ضرورى همان جملهى خبرى نيست؛ زيرا قضيه، هويتى منطقى و جمله ماهيتى زبانشناسانه دارد و مثل « احمد پسر علىست » و « على پدر احمد است » در زبانشناسى و ادبيات، دو جمله و در منطق با توجه به بار معنايى يكسان، يك قضيه مىباشد.
قضيه، جملهاى تامّ است كه از واقعيتى معنادار خبر مىدهد و محتواى ذهنى آن را كه مفادى بينشى دارد ( نه انگيزشى يا انشايى ) توصيف مىكند. اين توصيف احتمال درستى (صدق) يا نادرستى ( كذب ) دارد. زيرساخت صدق، دستكم حكمت و برخوردارى از كتاب يعنى منطق و روش درست مىباشد. بنابراين صادق كسىست كه دو سازهى حكمت و كتاب را دارا باشد و خبرى توصيفى را بگويد.
با توجه به اهميت منطق مادى، جملات مبتنى بر تصورات نادرست و غيرشفاف، جملهاى فقط مفهومىست كه معنايى ندارد و به قضيهى منطقى كه بايد حاوى خبر و معنا باشد، تبديل نمىشود و از تصور فراتر نمىرود و به تصديق، اذعان و حكم نمىرسد. با در دست داشتن مفهوم و معنا، مصداق قابل فهم مىشود و راه براى دريافت فهم واقعيت يا حقيقت هموار مىگردد.
قضيهى منطقى بايد خبرى و معنادار بوده و حاوى ادعايى در شكلى توصيفى باشد و در نظام استنتاج معتبر به تصديقى جديد برسد. قضيه در اين صورت علمى و منطقىست و داراى بار توليد علم مىباشد.
توجه قضيه به نسبت حكمى و التفات حكم به معناست يعنى حكمِ معنايى به اذعان و تصديقِ ضرورى منجر مىشود، نه الفاظ و مفاهيمى كه عنصر معنا در آنها لحاظ نمىشود. دلالت لفظ بر صرف مفهوم بدون توجه به معنا، فاقد حكم و تصديق و بدون پيوند و ربط است و رابط در هر گزارهاى معناست.
با توجه به اصل معنادارى قضيه، مفاهيم واقعى با اصل علمىِ همنشينى و همزيستى و با حفظ مرتبه در يك مجموعه و جهان طبيعى قرار مىگيرند و چنين نيست كه تركيب قضايا بدون توجه به تناسب معنايى و اصل همزيستى و همنشينى و بدون حفظ مرتبهى طبيعى و ظرف معنايى آن صورت بگيرد، كه در اينصورت يك استنتاج منطقى شكل نمىگيرد، بلكه تركيب قضيههايى نامتناسب و غيرمرتبط از لحاظ معنا و مرتبهى وجودىْظهورى و مبتلا به تجافى نزولى علمى يا طفرهى صعودى عملى باطل و درگير بازىهاى ذهنى و مفهومىست و نمىشود چنين تركيبهايى را نقض بر منطق عقلى و براندازِ آن دانست.