حكمت وجودى و نخستين رؤيت عقلى
حكمت وجودى و نخستين رؤيت عقلى
شناخت مفهومى و ذهنى با آنكه مفهوم وجود را بديهى مىشمرد، به حقيقت وجود راهى ندارد، بلكه حكمتِ وجودىْظهورىِ مجرّد كه از وجود، شكوفايى و حضور
مىگيرد، مىتواند اوج بگيرد و تلطيف شود تا فرامجرّد و معرفت، بلكه حقيقت گردد و به وحدت با وجود برسد.
حكمت مىتواند همانند هر ظهورى جلا و شفافيت پيدا كند و در تجرّد خود ارتقا يابد و با روش ريزش و فناى تعينات خويش، براى وجود جا باز كند و وجود مىتواند در تعين و ظهور آگاهى حكيمانه، لحظه بهلحظه، بازتر و شكفتهتر شود و ارتقاى آن را محقق سازد.
حكمت از ناحيهى وجود، آن بهآن در حال انفجار و انبساط است و لحظه بهلحظه بازتر و بزرگتر مىشود. اين بزرگى به حسب ريزش داشتهها و فناى حكيم و فرزانهى الاهىست.
براى شناخت وجود، حقتعالا و پديدههاى آن بايد از خويش و از نفس و حتى از خودِ حكمت رها شد و فرو ريخت و در عشقْ مستغرق شد و به وحدت رسيد تا به تعريف وجودىِ پديدههاى شناور و در حال سيلان و جريان و حركت رسيد و حقيقت آنها را يافت.
اين ريزش به معناى از دستدادن و تجافى و نيز طفره نمىباشد، بلكه ظهور و حكمت در هر ريزشى خود را مىيابد كه بزرگتر از پيش است و استنباطى قوىتر و حكمت و خرد نورى توانمندترى را در قالب قضيههاى شخصى و بىنهايت رونده و نفوذكننده و پوينده تجربه مىكند و نهايت، چيزى جز بىحدى و حيرت و هَيَمان «= سرگشتگى عاشقانه » و عشق خالص نمىيابد. اين، شروع روششناسى حكمت هجومى و آگاهىهاى باطنىِ انسان الاهىست.
اگر رسوبات و آلودگىها و احساسات منفى مانع از وصول به مرتبهى قلب نگردد و قلب شكوفا شود، همه چيز را در خود منطوى و پيچيده مىبيند؛ بدون آنكه ميان كوچك و بزرگ تفاوتى باشد.
انسان با حكمت ايتايى و باطنى مىتواند نهتنها كيهان فيزيكى كه عوالم ديگر را درون خود بيابد و نيز به شناخت خودِ آگاهى و علم و ذهن و قلب و حكمت و معرفت از درون خويش بهطور حضورى وصول يابد. همانطور كه خودآگاهى امرى درونىست و نمىشود آن را بيرون از خود تجربه كرد، آگاهى و علم و حكمت و معرفت را نيز بايد با قلبِ درون و شكوفاشده دريافت.
دسترسى به اين درياى درونى با زدايش آلودگىها و رسوبات و سمومات احساسهاى منفى و ريزش ثقل و سنگينىِ كالبد جسمانى و صافى و سبكساختن تن و نفس از طريق ورزشهاى نرم و همگانى كه پادزهر چيزهايىست كه خطر افول و ضعف عقل و حافظه را موجب مىشود و به سمزدايى از تن و منعطف و سالمسازى كالبد جسمانى و تقويت نيروى ذهن منجر مىشود و نيز از طريق صفاى نفس و محبت باطن و قانون جذب و انس و همنشينىِ متناسب ممكن است. بنابراين كيفيت تن و شيوهى گذر از آن، در كشف آگاهىهاى هجومى مؤثر و بهطور گستردهاى دخيل و كاراست.
آگاهىها درون قلب انسان است و با صفا و انس و شكوفايى از طريق ريزش مرتبه و تعين و خودخواهى و ورود به مرتبهاى ديگر مىتوان به آن التفات يافت.