وب سایت معرفی و خرید کتاب های صادق خادمی

دسترسی سریع و پنل کاربری

هیچ محصولی در سبد خرید نیست.

حضرت ارواح

حضرت ارواح

گفتيم ظهور خَلقى داراى دو مرحله‌ى ظهور مطلق و منبسط و ظهور مقيد است. شرح اسمى ظهور منبسط گذشت.

نخستين مرتبه‌ى ظهورهاى فعلى مقيد، ارواح هستند. ملكوت قلب‌ها و مثال نفس‌ها و ناسوت طبيعت و تن‌ها از ديگر مراتب ظهورهاى فعلى مقيد هستند. بنابراين عوالم كلى خلق داراى چهار مرتبه و چهار حضرت ارواح ( عقول ) و مجردات و عالم معنا، حضرت ملكوت و قلب و حضرت مثال و نفوس و حضرت ناسوت، يعنى  عالم جرمانى و مادى‌ست.

ميان دو حضرت ارواح و مثال، عالم ملكوت است.

عالم مثال، خود بر دو عالم منفصل نزولى علمى و منفصل صعودى عملى تقسيم مى‌شود. عالم مثال، برخوردار از عالم مثال ناسوتى‌ست كه مى‌تواند با مثال صعودى و برزخى زيسته داشته باشد.

شهود فعل حق‌تعالا با لحاظ اسما و صفات فعلى، علم فعلى حق‌تعالاست. هيچ‌يك از اسماى فعلى جز به لحاظ مظهر فعلى و خلقى خود بر ذات حق‌تعالا اطلاق نمى‌گردد و مورد شهود واقع نمى‌شود. از اين ويژگى به توقيفى‌بودن اسماى الاهى تعبير مى‌شود.

اسماى فعلى تدبير پديده‌هاى فعلى را عهده‌دار است و خود تحت تدبير اسماى ذاتى مى‌باشند. چنان‌كه در قرآن‌كريم هرگونه ظهورى با نام‌هاى متناسب با نما حتى در مرحله‌ى تشريع، تبيين گرديده است.

حضرت ارواح، عالمى كلى از بى‌نهايت عوالم است كه داراى پديده‌ها، مدبّرات و سبب‌هاى روحى فراوانى‌ست كه همه مفارق از ماده و صورت و شكل و مجرّد و بدون چهره مى‌باشند. حضور عقل مجرّد در ملكوت و ناسوت به نحو اشراف است.

تعين روحى در عالم جبروت و عقول است. روح به سبب نرمى و لطافت به پديده‌هاى تمام‌مجرد و اقتدارى و نورى اطلاق مى‌شود كه در سبكى و سرعت‌عمل و شفافيت و صافى همانند باد و بادپا هستند. برخلاف اجسام مادى كه داراى ثقل و سنگينى مى‌باشند. به زنان نيز به خاطر لطافتمندى، سبكى، نرمى و دورى از قلدرى و زمختى، به ريحان استعاره آورده شده است.

در عالم فعل، هر ظهورى فعلى و تمام و بدون انتظار و توقّع كمال است و دستگاه قوه و فعل فلسفى پيرايه و خرافه‌اى بيش نيست. نظام ظهور و بروز و باطن و ظاهر كه نظام عينى مقام فعل است، عارى از قوه و استعداد و امكان استعدادى‌ست و هر پديده‌اى فعليت باطنى دارد كه به ظاهر كشيده مى‌شود. ظهور و تعين، فقط فعليت و ظهور است و عدم و فقدان و تخلل و طرفه ندارد. هر ظهور و پيدايى به اعتبار جمع ظاهر و باطنش، در فعليت صرف و حضور محض است و آن را در هيچ زمان و مكانى از دست نمى‌دهد و عدم نمى‌پذيرد. ظهور عين ربط به وجود است اما اين ربط ضرورى، ظهور را همانند وجود، غنا و بى‌نيازى بخشيده است نه نيازمندى و فقر. ظهورها آثار و احكام و اسم‌ها و صفات و تجليّات و مظاهر وجود هستند. براى همين، ظهور مى‌تواند قطع طمع كلى و دفع انتظار و توقع و احساس بى‌نيازى داشته باشد. دقت شود تئورى وجود و ظهور جايى براى مهندسى دستگاه علت و معلول و فقر ذاتى و امكانى نمى‌گذارد.

تعين روحى و جبروتى، عالم اقتدار، استحكام، هيمان، عشق پاك، بلندى، سطوت، بزرگى و عظمت و توان نفوذ حق‌تعالا در چهره‌ى غالب خلق و آفرينش و تعين روحى و مجرد به‌طور فعلى و زنده و با نهايت عشق و وحدت است و حق‌تعالا توان و اقتدار كارپردازى و بازكردن و فتح و شكافتن و نفوذ به پديده‌هاى روحى در قالب فعل داده است به‌گونه‌اى كه جلال بر آن چيره و غالب و لطف در آن مغلوب است. اقتدار و استحكام اين عالم از وحدت و اندماج و فشردگى و قرب آن به حق‌تعالا و غلبه‌ى حقى‌بودن آن‌هاست. پديده‌هاى روحى مقصدى جز تشبّه به حق‌تعالا و حشر با خداوند ندارند.

پديده‌هاى روحى يا ظهورى جمالى و كرّوبى دارند كه از آن‌ها به ارواح عالى تعبير مى‌شود و يا پيدايى جلالى و حيرت حق دارند كه ارواح مقرّب و مُهَيَّمِين و در هيمان، جذب، حبّ و عشق صافىِ حق مى‌باشند. اين دو گروه در عرض هم هستند نه در طول هم و هر دو گروه از حق‌تعالا ظهور و پيدايى دارند، نه يكى از ديگرى.

در تعيّن روحى آنچه شهود و حضور مى‌شود اقتدار حق و اين‌كه او سبب تمامى فعل‌هاست و اين‌كه هيچ نمايى در برابر حق‌تعالا نه ذات و استقلال دارد و نه مى‌تواند ادعاى دخالت و تماميت داشته باشد. حق‌تعالا هر چيزى را در اين عالم با گشايش و شكافتن اقتدارى ذات خود در مقام فعل شكوفا مى‌كند و ظهور و پيدايى مى‌دهد. پديده‌هاى اين عالم از اقتدار حق در سرگشتگى و هيمان و حيرانى هستند و آنچه به صورت غالب مشاهده مى‌كنند قدرت و اقتدار و هيمنه‌ى حق‌تعالاست كه در نظام مشاعى و درهم‌تنيده‌ى آفرينش، گاه خوار و ضعيفى را بَر مى‌دهد و توانمندى عزيز را به حضيض مى‌كشد و خوار مى‌كند.

جبروت و اقتدار و بلندا امرى نسبى و در هر پديده‌اى به تناسب آن و به صفتى خاص مى‌باشد. جبروت و سلطنت عقلى همانند جريان آب، در مدارى طبيعى و به اقتضاى هر پديده كارپردازى دارد و با آن‌كه بسيار نرم است، چهره‌ى اقتدار و گشايش و نفوذ و قهر بر آن غالب است و دولت و نيز حركت روحى دارد. كارپردازى روح و حركت آن متوقف بر ماده و بر نفس نيست و از اين حيث، خودبنياد و نيز در ثبوت است؛ اگرچه براى كارپردازى در عوالم فرودين به ملكوت يا مثال تحويل مى‌روند و چهره‌ى ملكوتى يا بازنمايى مثالى مى‌يابند.

حضرت ارواح، سراسر عشق و علم و آگاهى و قدرت و توانمندى‌ست و همين به آن امنيت و صلح داده است. عالم جبروت با عالم ملكوت در اصل عصمت و صفا و دورى از تعدى و تجاوز پديده‌هايش مشترك است، اما نسبت به ملكوت، عالمى صافى‌تر و مستغرق در نورانيت و عشق و آگاهى و وحدت برتر و بيش‌تر است و اقتدار حقى چهره‌ى غالب آن است.

در اين دو عالم خلقىْ تزاحم، تعارض و تنازع، استهلاك و اصطكاكى نيست و دولتِ هر نما و ظهورى مشخص است. هر نمايى مى‌يابد از چه دولتى برخوردار است و بر چه پديده‌هايى دولت دارد و بايد از چه نما و ظهورى اطاعت داشته باشد و آن را سلطان خود بداند. پديده‌هاى اين عالم و عالم ملكوت، حيات متناسب با اين دو عالَم دارند و اراده و اختيار و اقتضايى براى آنان نيست و بر مدار ربّ خويش و سرشتى كه براى آنان رقم خورده است، سير و حركت و كنش دارند تا توانمندى اختصاصى خود را بر مدارى حقى ظهور دهند. اين پديده‌ها واحد عددى نيستند، بلكه روحى سِعِى‌اند كه توليدمثل و زايشى انتشارى دارند و در پيدايى و ظهور، منتشر مى‌شوند؛ پيدايى انتشارى كه مى‌تواند به بى‌شمار پديده‌ى ديگر به نحو تعين، نزول، تمثل و تجسد و به انواع ارفاق و امداد تحويل رود.

لوح محفوظ

قرآن‌كريم از ( لَوْحٍ مَحْفُوظٍ  )[1]  گفته است. اين لوح، تعين و ظهورى از علم و آگاهى‌ست كه مى‌تواند پديده‌اى از پديدارهاى روحى باشد. شهود عالى و كامل اين لوح، آگاهى بر انبياى صاحب روح و احاطه بر فرشتگان و ارواح مقرّب الاهى را همراه دارد. لوح محفوظ نسبت به قلم اعلا كه روحى مستقل است، جنبه‌ى قابلى دارد و نسبت به مظاهر و پديده‌هاى متأخر، محلّ قضا و حكم است و سِمت فاعلى دارد. حديث زير شاهدى بر اين روايت است :

« سُفْيَانَ الثَّوْرِيِّ قَالَ: قُلْتُ لِلصَّادِقِ  علیه السلام يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ مَا مَعْنَى قَوْلِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ الم وَ … ق وَ ن؟ قَالَ  علیه السلام … وَ أَمَّان فَهُوَ نَهَرٌ فِي الْجَنَّةِ. قَالَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ اجْمُدْ فَجَمَدَ فَصَارَ مِدَادآ ثُمَّ قَالَ عَزَّوَجَلَّ لِلْقَلَمِ اكْتُبْ فَسَطَرَ الْقَلَمُ فِي اللَّوْحِ الْمَحْفُوظِ مَا كَانَ وَ مَا هُوَ كَائِنٌ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ فَالْمِدَادُ مِدَادٌ مِنْ نُورٍ وَ الْقَلَمُ قَلَمٌ مِنْ نُورٍ وَ اللَّوْحُ لَوْحٌ مِنْ نُورٍ. قَالَ سُفْيَانُ: فَقُلْتُ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ بَيِّنْ لِي أَمْرَ اللَّوْحِ وَ الْقَلَمِ وَ الْمِدَادِ فَضْلَ بَيَانٍ وَ عَلِّمْنِي مِمَّا عَلَّمَکَ اللَّهُ. فَقَالَ: يَا ابْنَسَعِيدٍ لَوْ لاَ أَنَّکَ أَهْلٌ لِلْجَوَابِ مَا أَجَبْتُکَ. فَنُونٌ مَلَکٌ يُؤَدِّي إِلَى الْقَلَمِ وَ هُوَ مَلَکٌ وَ الْقَلَمُ يُؤَدِّي إِلَى اللَّوْحِ وَ هُوَ مَلَکٌ وَ اللَّوْحُ يُؤَدِّي إِلَى إِسْرَافِيلَ وَ إِسْرَافِيلُ يُؤَدِّي إِلَى مِيكَائِيلَ وَ مِيكَائِيلُ يُؤَدِّي إِلَى جَبْرَئِيلَ وَ جَبْرَئِيلُ يُؤَدِّي إِلَى الاَْنْبِيَاءِ وَ الرُّسُلِ. قَالَ: ثُمَّ قَالَ لِي: قُمْ يَا سُفْيَانُ فَلاَ آمَنُ عَلَيْک »[2] .

سفيان‌بن‌سعيد ثورى، از امام‌صادق  علیه السلام در خصوص تفسير حروف مقطّعه‌ى قرآن‌كريم (الم… و ن ) پرسيد. امام‌صادق  علیه السلام فرمود: و امّا نون رودى در بهشت است، كه خداوند عزّوجلّ به آن فرمود: بسته و جامد شو، پس جامد شد. سپس خداوند عزّوجلّ به الْقَلَم فرمود: بنويس. بنابراين قلم، آنچه را پيدايى داشته و آنچه را تا روز قيامت خواهد آمد، در لوح محفوظ نوشت. جوهر، جوهرى از نور است و قلم، قلمى از نور است، و لوح، لوحى از نور است. سفيان گفت: به ايشان عرض كردم: اى فرزند رسول خدا! آيا ممكن است كه امر لوح و قلم و جوهر را براى من بيش‌تر توضيح دهيد، و آنچه را خداوند به شما آموخته است، به من بياموزيد؟ فرمود: اى ابن‌سعيد! اگر شايسته‌ى جواب‌دادن نبودى، پاسخ تو را نمى‌دادم. “نون”، فرشته‌اى‌ست كه به قلم منتقل مى‌كند و قلم نيز فرشته است، و قلم به لوح منتقل مى‌كند و لوح نيز فرشته است، و لوح به اسرافيل منتقل مى‌كند و اسرافيل به ميكائيل منتقل مى‌كند، و ميكائيل به جبرئيل منتقل مى‌كند، و جبرئيل به پيامبران  : منتقل مى‌كند. سفيان گفت: سپس امام‌صادق  علیه السلام فرمود: اى سفيان! بپاخيز كه خاطرم از تو جمع نيست.

در شهود لوح محفوظ، موقعيت ظهورى پديده‌هاى عالم ارواح و سعه‌ى آن‌ها و ميزان معرفت آنان به حضرت حق‌تعالا و آثار و احكام باطنى و ظاهرى خداوند به دست مى‌آيد. قرآن‌كريم مى‌فرمايد :

( بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِيدٌ فِي لَوْحٍ مَحْفُوظٍ  ).

آرى آن قرآنى ارجمند است كه در لوحى محفوظ است. بروج / 21 ـ 22.

به نقل از روايت نورانيت، اميرمؤمنان  علیه السلام فرموده است :

« أَنَا صَاحِبُ اللَّوْحِ الْمَحْفُوظِ أَلْهَمَنِي اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ عِلْمَ مَا فِيهِ »[3] .

من صاحب لوح محفوظم كه خدا به من علم آنچه را كه در لوح است، الهام نموده است.

اين مرتبه، مقام روح در روايت ابوبصير را نيز شامل است كه در آن آمده است :

« أَبِي بَصِيرٍ قَال سَأَلْتُ أَبَاعَبْدِاللَّهِ  علیه السلام عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عزّوجلّ ( وَيَسْأَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي  )[4] ، قَالَ خَلْقٌ أَعْظَمُ مِنْ جَبْرَئِيلَ وَ مِيكَائِيلَ كَانَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم وَ

هُوَ مَعَ الاَْئِمَّةِ وَ هُوَ مِنَ الْمَلَكُوتِ »[5] .

ابوبصير گويد: از امام‌صادق  علیه السلام درباره‌ى آيه‌ى: ( وَ يَسْأَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي  ) پرسيدم، فرمود: روح، مخلوقى بزرگ‌تر از جبرئيل و ميكائيل است و همراه امامان  : مى‌باشد و از عالم ملكوت است.

درباره‌ى روح‌هايى كه با انسان الاهى و برشده به مقام ارواح است، به‌خصوص روح‌القدس، گزارشى در روايت زير آمده است :

« عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِيجَعْفَرٍ  علیه السلام قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ عِلْمِ الْعَالِمِ؟ فَقَالَ لِي: يَا جَابِرُ! إِنَّ فِي الاَْنْبِيَاءِ وَ الاَْوْصِيَاءِ  : خَمْسَةَ أَرْوَاحٍ رُوحَ الْقُدُسِ وَ رُوحَ الاِْيمَانِ وَ رُوحَ الْحَيَاةِ وَ رُوحَ الْقُوَّةِ وَ رُوحَ الشَّهْوَةِ فَبِرُوحِ الْقُدُسِ يَا جَابِرُ عَرَفُوا مَا تَحْتَ الْعَرْشِ إِلَى مَا تَحْتَ الثَّرَى. ثُمَّ قَالَ: يَا جَابِرُ! إِنَّ هَذِهِ الاَْرْبَعَةَ أَرْوَاحٌ يُصِيبُهَا الْحَدَثَانُ إِلاَّ رُوحَ الْقُدُسِ فَإِنَّهَا لاَ تَلْهُو وَ لاَ تَلْعَبُ »[6] .

جابر از امام‌باقر  علیه السلام پرسيد: منشأ علم و آگاهى عالم ( امام ) كجاست؟ امام  علیه السلام فرمود: اى جابر، پيامبران و جانشينانشان  : را پنج روح است: روح‌القُدُس، روح ايمان، روح حيات، روح قوّت و روح شهوت. با روح قدس مى‌دانند آنچه را زير عرش تا زير زمين است. سپس فرمود: جابر! اين ارواح دستخوش دو اتّفاق مى‌شوند لهو و لعب، ولى روح قدس اهل لهو و لعب نيست.

برشدن به غيب ملكوت با اذن و عنايت روح‌القدس براى محبّان ممكن مى‌شود. در روايت ديگرى آمده است :

« إِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ أَيَّدَنَا بِرُوحٍ مِنْهُ مُقَدَّسَةٍ مُطَهَّرَةٍ لَيْسَتْ بِمَلَکٍ لَمْ تَكُنْ مَعَ أَحَدٍ مِمَّنْ مَضَى إِلاَّ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ  صلی الله علیه و آله و سلم وَ هِيَ مَعَ الاَْئِمَّةِ  : مِنَّا تُسَدِّدُهُمْ وَ تُوَفِّقُهُمْ وَ هُوَ عَمُودٌ مِنْ نُورٍ بَيْنَنَا وَ بَيْنَ اللَّهِ عَزَّوَجَل »[7] .

امام‌رضا  علیه السلام فرمود: خداوند به‌واسطه‌ى روحى از جانب خود، ما را تأييد كرد؛ مقدس و پاك است در حالى‌كه فرشته نيست و با هيچ‌يك از پيامبران گذشته جز پيامبراكرم صلی الله علیه و آله و سلم نبوده است. آن روح با ائمّه  : است و موجب تقويت و توفيق ايشان مى‌گردد. او ( روح‌القدس ) عمود و استوانه‌اى از نور بين ما و بين خداست.

امام‌حسن عسكرى  علیه السلام فرموده‌اند :

«  وَ رُوحُ اَلْقُدُسِ فِي جِنَانِ اَلصَّاقُورَةِ ذَاقَ مِنْ حَدَائِقِنَا اَلْبَاكُورَةِ »[8] .

 روح‌القدس ( در بهشت آسمان سوّم ) از باغ‌هاى سرشار از ميوه‌ى ما نوبرى چشيده است.

[1] ـ بروج / 22 .

[2] ـ ابن‌بابويه، محمدبن على، معانى‌الاخبار، پيشين، ص 22.

[3] ـ مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، ج 26، پيشين، ص 4، باب نادر في معرفتهم بالنورانية، ح 1.

[4] ـ اسراء / 85 .

[5] ـ صفار، محمدبن حسن، بصائرالدرجات فى فضائل آل‌محمد، پيشين، ص 462.

[6] ـ كلينى، محمدبن يعقوب، الكافى، ج 1، پيشين، ص 272.

[7] ـ ابن‌بابويه، محمدبن على، عيون اخبارالرضا، ج 2، قم، مسجد مقدس جمكران، 1389 ش، ص 378، ح 1.

[8] ـ مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار،  ج 26، پيشين، ص 264، ح 5. به نقل از حسن‌بن سليمان، المحتضر. و نيزج 78، ص 338.

صادق خادمی وب‌سایت
صادق خادمی | متولد 1356 | نویسنده کتاب آگاهی و انسان الاهی | سی سال سابقه تحصیل و تحقیق در حوزه فقه، فلسفه و عرفان | فوق لیسانس فلسفه و کلام اسلامی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *