وب سایت معرفی و خرید کتاب های صادق خادمی

دسترسی سریع و پنل کاربری

هیچ محصولی در سبد خرید نیست.

عصر ظهور و حضور ولايت

عصر ظهور و حضور ولايت

ظهور، دوره‌ى حضور، آگاهى، علم، معرفت، بسط، مشاهده، رؤيت و همنشينى با تمامى پديده‌ها و همزيستىِ متناسب با فرشتگان الاهى و عالم ارواح جبروتى و عشق و وحدت با حق‌تعالاست و ديگر نه غيبى‌ست و نه غيبتى جز غيب ذات حق‌تعالا. در الخرائج و الجرائح آمده است :

« مُوسَى بْنُ عُمَرَ عَنِ اِبْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ صَالِحِ بْنِ حَمْزَةَ عَنْ أَبَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ : اَلْعِلْمُ سَبْعَةٌ وَ عِشْرُونَ حَرْفآ فَجَمِيعُ مَا جَاءَتْ بِهِ اَلرُّسُلُ حَرْفَانِ فَلَمْ يَعْرِفِ اَلنَّاسُ حَتَّى اَلْيَوْمِ غَيْرَ اَلْحَرْفَيْنِ فَإِذَا قَامَ قَائِمُنَا أَخْرَجَ اَلْخَمْسَةَ وَ اَلْعِشْرِينَ حَرْفآ فَبَثَّهَا فِي اَلنَّاسِ وَ ضَمَّ إِلَيْهَا اَلْحَرْفَيْنِ حَتَّى يَبُثَّهَا سَبْعَةً وَ عِشْرِينَ حَرْفآ »[1] .

 امام‌صادق  علیه السلام مى‌فرمايند: علم 27 حرف است كه تمامى آنچه رسولان الاهى آورده‌اند دو حرف است. پس مردمان تا به امروز چيزى غير از دو حرف از دانش نمى‌دانند. و چون قيام‌كننده‌ى ما قيام كند 25 حرف را بيرون مى‌آورد و آن را ميان مردمان به جنبش مى‌آورد و منتشر مى‌گرداند و دو حرف پيشين را نيز به آن مى‌افزايد تا جنبش هر 27 حرف علم را منتشر كرده باشد.

حضور، دوره‌ى ربط، تاب‌آورى، سازگارى، جمعيت، بلكه تماميت، صدق، عشق و وحدت است :

اَلْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ اَلْوَشَّاءِ عَنِ اَلْمُثَنَّى اَلْحَنَّاطِ عَنْ قُتَيْبَةَ اَلاَْعْشَى عَنِ اِبْنِ أَبِي يَعْفُورٍ عَنْ مَوْلًى لِبَنِي شَيْبَانَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: إِذَا قَامَ قَائِمُنَا وَضَعَ اَللَّهُ يَدَهُ عَلَى رُءُوسِ اَلْعِبَادِ فَجَمَعَ بِهَا عُقُولَهُمْ وَ كَمَلَتْ بِهِ أَحْلاَمُهُمْ »[2] .

امام‌باقر  علیه السلام فرمود: چون قائم ما قيام كند خداوند دستش را بر سر بندگان مى‌گذارد و بدين‌گون خردهايشان و بردبارى و تاب‌آورى‌شان ( براى همه‌ى معارف ) كامل مى‌شود.

تحمل سختى‌ها، رنج‌ها، مرارت‌ها، محنت‌ها و بلاهاى عصر غيبت، با ميوه‌ى حضور ولايت، رحمت و شيرين مى‌شود.

ويژگى كيفى برجسته‌ى زمان حضور اين است كه عصر آگاهى و عشق و وحدت و ظهور ختم ولايت است. همين امر، وصول مردمان به منبع نور و نورالانوار و ولايت كلى و مطلق الاهى، آشكارى عدل و از بين‌رفتن ريشه‌هاى فساد دستگاهمند، اجراى احكام صريح لوح محفوظ و دين نفس‌الامرى و خرد ناب و حكمت نورى و قلبى و حاكم‌شدن كشف صريح و مطابق با واقع و ظهور تمامى حق‌تعالا به ختم ولايت و تمامى اسما و صفاتش را موجب مى‌شود. ساز و كار مديريتى ناسوت و برنامه‌ها همه با سيستم شهود و حضور مستقيم ابلاغ و اجرا مى‌گردد و ملكوت است كه به ناسوتِ اقتضا آمده است. در كتاب شريف بصائرالدرجات آمده است :

« أَحْمَدُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مَهْزِيَارَ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ جَبَلَةَ عَنْ أَبِي الصَّامِتِ قَالَ : قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ  علیه السلام إِنَّ حَدِيثَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ شَرِيفٌ كَرِيمٌ ذَكْوَانُ ذَكِيٌّ وَعْرٌ لاَ يَحْتَمِلُهُ مَلَکٌ مُقَرَّبٌ وَ لاَ نَبِيٌّ مُرْسَلٌ وَ لاَ مُؤْمِنٌ مُمْتَحَنٌ.

قُلْتُ: فَمَنْ يَحْتَمِلُهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ؟

قَالَ مَنْ شِئْنَا يَا أَبَا الصَّامِتِ.

قَالَ أَبُو الصَّامِتِ فَظَنَنْتُ أَنَّ لِلَّهِ عِبَادآ هُمْ أَفْضَلُ مِنْ هَؤُلاَءِ الثَّلاثَةِ »[3] .

ابوصامت گويد: امام‌صادق  علیه السلام فرمودند: همانا ماجراى ما سخت، بسيار سركش و ستوهنده، پنهانى، بزرگ، هيجان‌انگيز و تيزرو، سوزنده‌ى دل و سنگلاخى‌ست كه تاب‌آورى‌اش ندارد نه فرشته‌ى مقرب، نه پيامبر رسالى و نه مؤمن آزموده.

عرض داشتم: پس چه كسى آن را تاب دارد، فدايتان شوم؟!

فرمود: كسى كه ما بخواهيم، اى ابوصامت!

ابوصامت گويد من يقين كردم كه براى خداوند بندگانى‌ست كه از اين سه گروه برترند.

اين روايت ماجراى ولايت مطلق الاهى و ختم آن را بيان مى‌دارد كه در عصر ظهور، چهره‌ى غالب و عيان مى‌گردد. صَعب به حيوان سركش و چموشى گويند كه كسى را ياراى سوارشدن بر آن نيست، در برابر ذلول و رام. مستصعب، حيوانى‌ست كه چون آن را ببينند از بيم گزندش، فرار كنند. تشبيه ماجراى ولايت به چنين حيوانى براى رساندن اين معناست كه نزديك‌شدن و آگاهى بر سير ارتقايى ولايت، توانمندى بسيار بالا و شجاعتِ تعيّن‌شكنى و ريزشِ داشته‌ها و فناى تمامى آن‌ها را مى‌خواهد.

ذكوان، پيوسته به هيجان‌درآوردن در فروزندگى و اجرد به معناى كسى‌كه هيچ مويى بر بدن ندارد و استعاره از طراوت و نيكويى و زيبايى‌ست.

جناب مجلسى در توضيح و بيان روايتى كه از صعب و مستصعب بودن احاديث ولايت گفته است، مى‌نويسد: « لعلّ المراد الإقرار التامّ الذي يكون عن معرفة تامّة بعلوّ قدرهم و غرائب شأنهم فلا ينافي عدم إقرار بعض الملائكة و الأنبياء هذا النوع من الإقرار عصمتهم و طهارتهم »[4] ؛ شايد مراد، اقرار و اعتقاد تمام باشد كه از شناخت

كامل بلندى قدر و ارزش و شگفتى و سترگى منزلت حضرات ائمه‌ى معصومين  علیهم السلام ناشى مى‌شود، پس در نتيجه، اقرارنكردن بعضى ملائكه و پيامبران به اين نوع اقرار، با عصمت و پاكى آنان در تنافى نيست.

علامه طباطبايى در تعليقه‌ى خويش بر همين مطلب، حقيقت و لبّ دين را كمال توحيد و كمال توحيد را همان ولايت و ولايت را داراى مراتب تشكيكى مى‌شمرد. ايشان مى‌نويسند :

« بَل المُراد بِالإقرار نيل مَا عِنْدَهم علیهم السلام مِن حَقيقةِ الدّين وَ هُوَ كَمال التّوحيدِ الَّذي هُو الولاية فانَّه أمْر ذُو مَراتب، و لا ينال المرتبة الكاملة منها إلاَّ مَن ذكروه بل يظهر من بعض الأخبار ما هو أعلى من ذلک و أغلى، و لشرح ذلک مقام آخر ».

مراد از اين‌كه سه گروه فرشتگان و ارواح غيرمقرب و پيامبران غيررسالى و مؤمنان غيرآزموده نمى‌توانند اقرار به ولايت داشته باشند، نيل و وصل به حقايقى‌ست كه نزد اهل‌البيت  علیهم السلام مى‌باشد كه همان حقيقت دين و كمال توحيدى است كه اين‌همانى ولايت است و امرى داراى مراتب و تشكيكى‌ست و جز مراتب سه‌گانه‌ى يادشده (فرشتگان و ارواح مقرب و پيامبران رسالى و مؤمنان آزموده ) نمى‌توانند به آن برسند، بلكه از بعضى روايات چيزى آشكار مى‌شود كه بالاتر و سنگين‌تر است ( كه همان مرتبه‌ى توحيد اختصاصى به نبى‌اكرم صلی الله علیه و آله و سلم است ) كه توضيح آن مقام خود را مى‌طلبد.

مرحوم مجلسى، اقرار تامّ را آگاهى كاملِ بلنداى ولايت مى‌داند و اين آگاهى را سخت و سركش مى‌شمرد. نداشتن اقرار سه گروه يادشده ( بلكه شش‌گروه فرشتگان مقرب و غيرمقرّب، پيامبران رسالى و غيررسالى و مؤمنان آزموده و ناآزموده ) را با طهارت و عصمت ارواح و ملائكه و انبياى الاهى در تقابل نمى‌بيند.

اما علامه طباطبايى اقرار را به نيل عملى و ارتقايى به محتواى اهل‌بيت علیهم السلام يعنى به وصول حقيقى و عينى به حقيقت دين و كمال توحيد و ولايت تفسير مى‌كند كه داراى مراتب و تشكيك و شدت و ضعف است و وصول به مرتبه‌ى اهل‌بيت علیهم السلام سخت و سركش است. سه گروه يادشده به مراتب بالايى از اين ارتقا مى‌رسند، بلكه از برخى روايات چيزى ( مرتبه‌اى ) بالاتر و سنگين‌تر از اين آشكار مى‌شود. ايشان بعدتر ذيل
روايت ابوصامت از اين مرتبه‌ى والاتر مى‌نويسد كه توحيد بلكه وحدتى‌ست كه پيامبراكرم  صلی الله علیه و آله و سلم با حق‌تعالا به‌طور اختصاصى دارد و كسى در اين مرتبه با ايشان شريك نيست. ما از ختم نبوت و ولايت، پيش‌تر گفتيم و اين روايت با توجه به آن شبكه‌ى معنايى بيان و زبان مى‌گشايد. علامه طباطبايى مى‌نويسد: « أَنّ لِلاَْمرِ الّذي عندهم مرتبةً عُليا مِن فَهم هؤلاء الفِرَق الثَّلاث، وهو حقيقة التّوحيد الخاصّة بالنّبي و آله ».

فراز « مَنْ شِئْنَا يَا أَبَا الصَّامِتِ » چنين تبيين مى‌شود كه نهايت سير محبّان، ارتباط به حق‌تعالى به مظهريّت تعين واحديت است نه مرتبه‌ى احديت ذاتى كه جامع تمامى تعينات به‌طور اندماجى‌ست. اما فعليت اهل‌بيت  علیهم السلام و غايت سير محبوبان ذاتى، تعين احديت ذاتى بلكه مقام تعيّن‌شكن ذات است و اِسنادشان به حق‌تعالا از ذات حقيقت است. آنان در اين حال، مخصوص و ويژه، تنها و يگانه‌اند و آن حال را پس از حق‌تعالى، جز آنان نمى‌شناسند و آن را كامل مكمّل تنها براى كسى بيان مى‌دارد كه آگاهى يافته به‌ضرورت انسان كامل و الاهى خواهد گرديد تا مددكار آگاهى و جلاى تربيت وى شود[5] .

ولايت در ساحت لاهوت، امرى وصولى و فوق‌مجرد و امرى وجودى و تعيّن‌شكن است و با معرفت آلوده‌ى عقل مفهومى و تنمند و ايمان و اقرار قلبى مبتنى بر معقول ذهنى، فاصله‌ى بسيار طولانى و نورى دارد.

ولايت به صرف فكر و علم ذهنى درك نمى‌شود، بلكه بايد در نظام استادمحورىِ صاحب ولايت موهبتى قرار گرفت و با ربط و انس و ارتباط و اتصال و طهارت و صفا و عشق و وحدت، از طريق قلب باطنى و دل، ارتقاى عملى داشت و اگر خداوند خواست، ولايت را موهبت مى‌كند. ولايت، اكتسابى و گرفتنى يا مفهومى نيست و ولىّ الاهى عشق و وحدتِ اين امر اعطاشده در تحويل و نزول را در سير ارتقايى، صعودى، عمودى و تعيّن‌شكن بروز مى‌دهد.

علامه ؛ ولايت و كمال توحيد و حقيقت دين را امرى مشكـّك و داراى مراتب مى‌شمرد و مرتبه‌ى عالى ولايت را در جمله‌ى پايانى خويش طورى مى‌شمرد كه از پهناى باند روح و فرشته‌ى مقرّب و پيامبر رسالى و مؤمن آزموده‌شده بالاتر است و قلمروى انسان الاهى در ولايت را بسيار بالا مى‌برد. اين سخن با تشكيكى كه در عشق و وحدت و كمالات نهايى و ختمى‌ست، سازگار مى‌باشد. اهميت اين گفته در جايى خود را مى‌نمايد كه در زمانه‌ى غيبت، بتوان توفيق حضور و درك يكى از اولياى الاهى را داشت كه همانند سه گروه يادشده از زمره‌ى آنان و در اين مراتب‌اند يا طورى وراى آن دارند و محبوبى ذاتى و محبوبىِ حق‌تعالا مى‌باشند. البته طور ولايت است و قرن‌ها طول مى‌كشد تا خداوند چنين ولىّ محبوبى را در كوره‌ى عشق ذاتى و اسما و صفات خويش بپروراند و حكم تحويل و نزول به ناسوت و دستگيرى از خلايق و شهادت براى آزادى خلايق را از جور و استيلاى يكى از مغضوبان خودكامه‌ى زمان غيبت، به او دهد؛ مغضوبانى كه تنزّل دركه‌شان و عذاب ابدى و گريزناپذيرشان به‌حسب انعكاسِ تقابلى‌ست كه با ولىّ محبوبى خداوند دارند و به معيار قتل‌هاى انسان‌هاى بى‌گناه و جنايت‌هايى‌ست كه بر عهده‌ى آنان است.

[1] ـ مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، ج 52، پيشين، ص 336.

[2] ـ كلينى، محمدبن يعقوب، الكافى، ج 1، پيشين، ص 25.

[3] ـ صفار، محمدبن حسن، بصائرالدرجات فى فضائل آل‌محمد، پيشين، ص 22.

[4] ـ مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، ج 2، پيشين، ص 184.

[5] ـ ر. ك  : صدرالدين قونوى، محمدبن اسحاق، الفكوك فى اسرار مُستندات حِكَم الفصوص يا كليد اسرارفصوص‌الحكم، تصحيح و ترجمه‌ى محمد خواجوى، اول، تهران، مولى، 1371، صص 165 ـ 166.

صادق خادمی وب‌سایت
صادق خادمی | متولد 1356 | نویسنده کتاب آگاهی و انسان الاهی | سی سال سابقه تحصیل و تحقیق در حوزه فقه، فلسفه و عرفان | فوق لیسانس فلسفه و کلام اسلامی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *