وب سایت معرفی و خرید کتاب های صادق خادمی

دسترسی سریع و پنل کاربری

هیچ محصولی در سبد خرید نیست.

قرآن كريم

قرآن كريم

قرآن‌كريم، صورت مكتوب وحىِ علمى، حِكَمى و معرفتى و دستاورد مقام جمعىِ ختمى  صلی الله علیه و آله و سلم و نقشه‌ى راهنماى استفاده از مهم‌ترين پديده‌هاى كارا در عوالم خلقى‌ست.

وحىِ قرآن‌كريم

وحىِ قرآن‌كريم، انشاى الفاظ وحيانى از ناحيه‌ى حق‌تعالاست كه نهايت بر قلب پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم القا شده است. وحىِ قرآن‌كريم كلام مستقيم خداوند است. الفاظ اين كتاب الاهى از ناحيه‌ى خداوند در مرتبه‌ى وحى انشا و به شكل الفاظ و به‌طور مدوّن و هدفمند تحويل قلب پيامبراكرم صلی الله علیه و آله و سلم شده است. بنابراين وحى قرآن‌كريم از سنخ معنا نيست كه خداوند معانى را به قلب پيامبراكرم  صلی الله علیه و آله و سلم نازل ساخته و آن‌حضرت، واژگان وحى را به حسب فرهنگ و قاموس زبانى، استخدام كرده باشد.

وحى قرآن‌كريم، انشايى از جنس كتاب مدوّن و داراى ثبت و سند حقّى‌ست و از سنخ واردات قلبى سالكان و عارفان يا روايات قدسى نيست. واردات و احاديث قدسى، امرى معنايى‌ست كه چگونگى بيان و روايت آن در دست گفته‌پرداز انسانى‌ست كه مهم در آن حفظ معناست و هيچ‌يك، آياتِ وحيانى و كتاب وحى نيست. در منطق نيز هر يك قضيه، معنايى اختصاصى دارد كه از آن بعدتر در بحث ولايت حضرت زهرا  سلام الله علیها و ذكر حديث قدسى لولاك بيش‌تر خواهيم گفت.

پيامبراكرم  صلی الله علیه و آله و سلم و فرشته و هر واسطه‌ى وحى، كم‌ترين دخل و تصرف يا ويراستارى در متن نازل‌شده بر قلب مبارك پيامبراكرم  صلی الله علیه و آله و سلم و در تدوين و تنظيم و چينش الفاظ آيات و نيز همنشينى آيات و سوره‌بندى قرآن‌كريم نداشته‌اند.

وحىِ قرآن‌كريم كلام و سخن مستقيم حق‌تعالاست. در نزول قرآن‌كريم، فرشته‌ى وحى متصدى نزول در عوالم تكوينى بدون كم‌ترين دخل و تصرف و انشا و ايجاد و عمل و دستبردى در محتواى انشاشده است، بلكه جبرئيل آن را تحمل مى‌كند و به دست مى‌گيرد و سبب و واسطه‌ى نزول آن به مرتبه‌ى قلب پيامبر اكرم  صلی الله علیه و آله و سلم مى‌شود.

وحى مستقيم و باواسطه

وحىِ قرآن‌كريم هم به‌طور مستقيم و از طريق قرب وريدى و وجه خاص و رشته‌ى سبب‌سوزى و هم از طريق رشته‌ى سبب‌سازى و با واسطه‌ى فرشته‌ى وحى دريافت شده است. در مورد نخست، قرآن‌كريم مى‌فرمايد :

( وَإِنَّکَ لَتُلَقَّى الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَكِيمٍ عَلِيمٍ  ).

و چنين است كه تو قرآن را از محضر حكيمى دانا دريافت مى‌دارى. نمل / 6.

در هر دو صورت، وحى سير نزولى و از مبدء و حق‌تعالا به سمت قلب مبارك پيامبراكرم  صلی الله علیه و آله و سلم دارد و محصول ارتقا و تدلّى نيست؛ اگرچه صاحب تدلىّ مى‌تواند برخوردار از وحى نزولى باشد و با تدلّى و ارتقا به حضور مشاهده‌ى وحى نزولى و چگونگى حيات حقى و مستمرّ آن برسد.

مرتبه‌ى عالى وحى قرآن‌كريم كه البته ديگر خلقى و فعلى نيست، در تحويل (نزول و فرود ) براى انسان نورى الاهى و با همزيستى با عين ثابت و از طريق احديت جمع‌الجمع دريافت مى‌شود و با تحويل نبوتِ تعريف و إنبايى به عالم عقول و ارواح و سپس ملكوت و نهايت با شرايط تشريع، به نبوت تشريعى در عالم مادى به قلب مبارك گيرنده‌ى وحى تحويل مى‌رود و نزول مى‌يابد و برخوردار از هيأت لفظى مى‌گردد و مكتوب آن نيز نسخه‌ى مكتوب آن حقيقت قلبى‌ست.

وحى، قلمروى ربّانى و نحوه‌ى همزيستى الاهى و عشق ايمانى و وحدت وحى‌شده و شخصيت او را بيان مى‌دارد.

نزولى و قلبى‌بودن قرآن‌كريم

نزول، يك فرايند الاهى‌ست نه يك فعل واحد؛ فرايندى كه تمام‌حقى‌ست و وحى را متناسب با هر عالم و حضرتى درگير تبديل و ترقيق و مسانخت و همزيستى و تحويل موردِ قصد و عنايت الاهى مى‌گرداند تا روند نزول و تحويل‌دهى ميان عالى و نازل سامان بگيرد. به تعبير قرآن‌كريم :

( قُلْ مَنْ كَانَ عَدُوّآ لِجِبْرِيلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَى قَلْبِکَ بِإِذْنِ اللَّهِ مُصَدِّقآ لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ وَهُدًى وَبُشْرَى لِلْمُؤْمِنِينَ  ).

بگو كسى كه دشمن جبرئيل است ( در واقع دشمن خداست )، چرا كه او به فرمان خدا قرآن را بر قلبت نازل كرده است؛ در حالى‌كه مؤيّد ( كتاب‌هاى آسمانى ) پيش از آن و هدايت و بشارتى براى مؤمنان است. بقره / 97.

تحويل‌گيرى و ابلاغ قرآن‌كريم با پيامبراكرم  صلی الله علیه و آله و سلم است، بدون آن‌كه تصرفى در آن انجام شود. خداوند وحى را در ساختار معنايى با قابليت ترجمه و انشاى خلقى به فرشته‌ى وحى يا به قلب پيامبراكرم  صلی الله علیه و آله و سلم نازل نساخته است. فرشته‌ى وحى نه معناساز است و نه حامل معناى صِرفِ وحى است تا بعد به آن واژه بدهد، بلكه حامل واژگان الاهى‌ست تا كلام خدا را به قلب رسول‌اكرم صلی الله علیه و آله و سلم نازل كند.

در قرآن‌كريم تصريح شده است كه وحى انشايى به قلب پيامبراكرم صلی الله علیه و آله و سلم نازل شده است. پيامبراكرم صلی الله علیه و آله و سلم قلب را به موهبت و اعطا و به جذبه و تدلّى در سير صعودى در اختيار داشته‌اند.

در مرحله‌ى قلب، نزول و ورودها داراى هيأت و ساختار، معنا و محتوا و فاعل و كنشگر القايى‌ست كه در مورد وحى الاهى تمامى به دست خداوند انجام مى‌شود نه به دست پديده‌اى خلقى و جبرائيل و فرشته‌ى وحى يا شخص پيامبراكرم  صلی الله علیه و آله و سلم كه چون پيام‌رسانى كه وحى رمزگذارى‌شده را در اختيار دارد، حافظ وحى‌اند و نزول در خط ويژه و پهناى باند و بر بستر آنان انجام مى‌شود.

به دليل اهميت موضوع تأكيد مى‌شود وحى الاهى به قلب وارد مى‌شود نه به عقل يا در مرتبه‌اى پايين‌تر به خيال كه امورى نفسانى هستند. پيامبراكرم صلی الله علیه و آله و سلم در مرتبه‌ى قلب كه دو مرحله بالاتر از خيال متصل نفسانى‌ست، وحى را در ساختار كتاب دريافت مى‌كند و كتاب بعد از آن داراى نزول و تحويل‌برى ديگرى نمى‌باشد تا نياز به تحويل‌دادن در مرحله‌ى خيال متصل باشد؛ اگرچه خيال متصل وحى را همان‌گونه كه در مرحله‌ى قلب نازل شده است به‌طور شفاف و گويا و بدون شكل‌دادن به آن، آگاهى دارد، همان‌طور كه عقل مى‌تواند ميهمان كتاب مدوّن الاهى باشد و گفته‌خوان و مفسّر آن در ساختار عالىِ وحىِ معنايى، بيانى و مفهومى گردد؛ اما وحى الاهى نه فهم عقلى‌ست و نه تعيّن شفاف خيالى، بلكه كتاب مُبين قلبى‌ست. وحى، تعيّنى زنده و داراى حيات و ربط مستمرّ است كه خداوند در آن حضور دارد و هم‌اينك نيز قابل رؤيت و شهود قلبى و روحى‌ست و تنها با اين ابزار مسانخ و همزيست قابل درك است، نه با مطالعه‌ى عصب‌شناختى تنمند كه هم عارى از خود پديده‌ى وحى به عنوان موضوع مطالعه و هم محروم از ابزار مطالعه‌ى وحى است و هم روش‌شناسى مطالعه‌ى اين امر قلبى و فراذهنى را در اختيار ندارد.

شناسه‌ى پيامبراكرم  صلی الله علیه و آله و سلم

قرآن‌كريم در قوس نزول، نازلِ شخصيت پيامبراكرم  صلی الله علیه و آله و سلم و ظهور فعلى و معجزه‌ى علمى ايشان است. وحى با آن‌كه تمام‌حقى‌ست تابع تناسب و ربط با مرتبه‌ى گيرنده‌ى وحى است. براى همين، وحى و تشريع متفاوت و هر رسولى در درجه‌اى و مرتبه‌اى‌ست :

( تِلْکَ آيَاتُ اللَّهِ نَتْلُوهَا عَلَيْکَ بِالْحَقِّ وَإِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ مِنْهُمْ مَنْ كَلَّمَ اللَّهُ وَرَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجَاتٍ وَآتَيْنَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّنَاتِ وَأَيَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ  ). بقره / 252 ـ 253.

اين(ها) آيات خداست كه ما آن را به‌حق بر تو مى‌خوانيم و به‌راستى تو از جمله پيامبرانى. برخى از آن پيامبران را بر برخى ديگر برترى بخشيديم. از آنان كسى بود كه خدا با او سخن گفت و درجات بعضى از آنان را بالا برد و به عيسى پسر مريم دلايل آشكار داديم و او را به‌وسيله‌ى روح‌القدس تأييد كرديم.

اين وحىِ علم و آگاهىِ الاهى، شناسه‌ى پيامبراكرم  صلی الله علیه و آله و سلم و قلمروى علم و معرفت وحيانى آن‌حضرت است كه توسط القاءكننده‌اى غيبى تحويل شده است تا با قابليت انتقال‌پذيرى، واقعيت‌ها و حقيقت را به شايستگان به‌طور مصداقى انتقال دهد :

قرآن تمام وصف كمال محمد است         صلّ على محمد و آل محمد است

قرآن‌كريم، تمامى علم و آگاهى خداوند نيست. علم خداوند همان ذات حق‌تعالا و تعينات پايان‌ناپذير اوست و تعينات فعلى او در ناسوتِ پيچيده‌شده به تغيير و بى‌ثباتى، دوره به دوره مى‌باشد. هر دوره را نيز خَلْقى، رسولانى و قيامتى خاص است. قرآن‌كريم كتاب اين دوره‌ى آخَرين است كه آخِرزمانِ غيبتش هنوز مانده است تا بيايد تا چه رسد به زمانه‌ى قرآن‌كريم؛ يعنى دوره‌ى ظهور و حضور مقام ولايت و عصمت و رجعت اولياى الاهى كه قرآن‌كريم زبان مى‌يابد و گويا مى‌شود. براى نمونه در بحبوحه‌ى جنگ صفين كه سپاه تزوير معاويه، خود را پشت قرآنِ نوشته‌شده و بر فراز نيزه‌ها پنهان كرد تا مانع از وصول مردمان به حقيقت قرآن‌كريم شود و آن نوشته‌ها را حَكَم و داور ميان خود و امام‌على  علیه السلام قرار داد، اميرمؤمنان علیه السلام فرمود :

« أنَا القُرآنُ النّاطِقُ »[1] .

 منم وحىِ قرآن گويا.

اميرمؤمنان  علیه السلام با اشاره به زمانى پيش از بعثت پيامبراكرم و عبادت‌هاى آن‌حضرت در غار حرا، نمونه‌اى از آگاهى‌ها و شهودهاى خويش به‌ويژه رؤيت نزول وحى قرآن‌كريم را چنين آورده‌اند :

« وَ لَقَدْ كَانَ يُجَاوِرُ فِي كُلِّ سَنَةٍ بِحِرَاءَ فَأَرَاهُ، وَ لاَ يَرَاهُ غَيْرِي. وَ لَمْ يَجْمَعْ بَيْتٌ وَاحِدٌ يَوْمَئِذٍ فِي الاِْسْلاَمِ غَيْرَ رَسُولِ اللَّهِ ـ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ـ وَ خَدِيجَةَ وَ أَنَا ثَالِثُهُمَا. أَرَي نُورَ الْوَحْيِ وَ الرِّسَالَةِ، وَ أَشُمُّ رِيحَ النُّبُوَّةِ. وَ لَقَدْ سَمِعْتُ رَنَّةَ الشَّيْطَانِ حِينَ نَزَلَ الْوَحْىُ عَلَيْهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللّهِ مَا هذِهِ الرَّنَّةُ؟ فَقَالَ: هذَا الشَّيْطَانُ قَدْ أَيِسَ مِنْ عِبَادَتِهِ. إِنَّکَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ، وَ تَرَى مَا أَرَى، إِلاَّ أَنَّکَ لَسْتَ بِنَبِيٍّ، وَ لكِنَّکَ لَوَزِيرٌ وَ إِنَّکَ لَعَلَى خَيْر »[2] .

 او ( پيامبراكرم  صلی الله علیه و آله و سلم ) در هر سال مدتى را در مجاورت غار حرا به سر مى‌برد و من او را مى‌ديدم و كسى ديگر او را نمى‌ديد. و هنگامى كه آن‌حضرت به نبوّت مبعوث شد در آن روز خانه‌اى كه اسلام در آن راه يافته باشد، جز خانه‌ى پيامبر نبود كه او و خديجه در آن بودند و من نفر سوم بودم. من نور وحى و رسالت را مى‌ديدم و شميم نبوّت را استشمام مى‌كردم.

هنگامى كه بر پيامبر، وحى نازل شد، فرياد شيطان را شنيدم. گفتم: اى رسول‌خدا! اين چه فريادى‌ست؟ فرمود: اين شيطان بود كه از عبادت خويش نوميد شد. چنين است كه آنچه را من مى‌شنوم، تو نيز مى‌شنوى و آنچه را من مى‌بينم، تو هم مى‌بينى جز اين‌كه تو پيامبر نيستى، اما البته وزير و جانشين هستى. راستى كه تو در راه خير و صلاحى.

در مشاهده‌ى معنوىِ روحى، مصداق و حقيقت كشف مى‌شود و نزول قرآن‌كريم در اين مرتبه به ظهور و حضور مصاديق و مرادات و معانى حقيقى در مرتبه‌ى روح انسان الاهى مى‌باشد. همان‌گونه كه گفتيم اميرمؤمنان  علیه السلام بارها خود را وحى گوياى قرآن‌كريم معرفى كرده‌اند كه تمامى ساحت‌هاى نزول قرآن‌كريم را شامل مى‌شود.

شكوفايى كتاب فرازمانى قرآن‌كريم

قرآن‌كريم كتاب فرازمانى‌ست كه زمان هرچه رو به جلو برود و علم و عقل بشرى هرچه پيچيده‌تر و پيشرفته‌تر گردد، ظرافت‌هاى معنايى و كاربستى اين كتاب وحى الاهى بيش از گذشته ظهور و بروز مى‌يابد؛ چراكه بشر توانايى رمزگشايى از دانش‌هاى عملياتى قرآن‌كريم را مى‌يابد و كتاب خداوند را پيشتاز كردار و دانش خود قرار خواهد داد. بشر روزى مى‌يابد مهم‌ترين منبع الهىِ آگاهى و علم، متن قدسى و وحيانى قرآن‌كريم است كه آن‌به‌آن فعلى، زنده، و در حال نزول است :

( إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ  )[3] .

 به‌قطع اين قرآن به ( آيينى ) كه خود پايدارتر است، راه مى‌نمايد.

در هر مسأله‌اى كه بشر در تنگناى فهم آن قرار دارد، بايد به جاى علم‌واره‌ها به آگاهى حقيقى كه نظرگاه قرآن‌كريم است، روى آورد. به تعبير اميرمؤمنان  علیه السلام  :

« يَعْطِفُ الْهَوَى عَلَى الْهُدَى، إِذَا عَطَفُوا الْهُدَى عَلَى الْهَوَى؛ وَ يَعْطِفُ الرَّأْيَ عَلَى الْقُرْآنِ، إِذَا عَطَفُوا الْقُرْآنَ عَلَى الرَّأْيِ »[4] .

اميرمؤمنان  علیه السلام فرمودند: بايد هواهاى نفسانى را به متابعت هدايت الاهى باز گرداند، در روزگارى كه هدايت الاهى را به متابعت هواهاى نفسانى درآورده باشند. در آن روزگار، مردى بزرگ، آرا و انديشه‌ها را تابع قرآن‌كريم گرداند در روزگارى كه قرآن‌كريم را تابع آرا و نظرگاه‌هاى بشرى خود ساخته باشند.

قرآن‌كريم، كتاب دانش است؛ آن هم دانش‌هاى غيبى كه پيامبراكرم صلی الله علیه و آله و سلم آنچه را به‌صورت وحيانى از غيب در اختيار داشته، بى‌كم و كاست در اختيار مردمان نهاده و چيزى را به‌طور نظرى پنهان و در عمل كتمان نكرده است. قرآن‌كريم مى‌فرمايد :

( فَلاَ أُقْسِمُ بِالْخُنَّسِ الْجَوَارِ الْكُنَّسِ وَاللَّيْلِ إِذَا عَسْعَسَ وَالصُّبْحِ إِذَا تَنَفَّسَ إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ ذِي قُوَّةٍ عِنْدَ ذِي الْعَرْشِ مَكِينٍ مُطَاعٍ ثَمَّ أَمِينٍ وَمَا صَاحِبُكُمْ بِمَجْنُونٍ وَلَقَدْ رَآهُ بِالاُْفُقِ الْمُبِينِ وَمَا هُوَ عَلَى الْغَيْبِ بِضَنِينٍ وَمَا هُوَ بِقَوْلِ شَيْطَانٍ رَجِيمٍ فَأَيْنَ تَذْهَبُونَ إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِكْرٌ لِلْعَالَمِينَ لِمَنْ شَاءَ مِنْكُمْ أَنْ يَسْتَقِيمَ وَمَا تَشَاءُونَ إِلاَّ أَنْ يَشَاءَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ  ). تكوير / 15 ـ 29.

نه نه! سوگند به اخترانِ گردان، ( كز ديده ) نهان شوند و از نو آيند! سوگند به شب چون پشت گرداند! سوگند به صبح چون دميدن گيرد، كه ( قرآن‌كريم ) سخن فرشته‌ى بزرگوارى‌ست نيرومند ( كه ) پيش خداوند عرش، بلندپايگاه است. در آن‌جا ( هم ) مطاع ( و هم ) امين است و رفيق شما مجنون نيست و به‌قطع آن (فرشته‌ى وحى ) را در افق رخشان ديده است و او در امر غيب بخيل نيست و (قرآن‌كريم ) نيست سخن ديو رجيم! پس به كجا مى‌رويد؟! اين ( سخن ) به‌جز پندى براى عالميان نيست. براى هريك از شما كه خواهد به راه راست رود و تا خدا پروردگار جهان‌ها نخواهد ( شما نيز ) نخواهيد خواست.

 

عربى‌بودن زبان وحى

عربى‌بودن زبان قرآن‌كريم جزو شخصيت وحى قرآن‌كريم و انشاى حق‌تعالاست و گفته‌خوان قرآن‌كريم، در حضور زبان و ادبيات خداوند متعال است كه در كتاب خود تجلّى خاص بيانى دارد و خداوند، آن را در عين عربىِ ساده و همه‌فهم و با بار هدايت همگانى، با كدگذارى بر متن، پيچيده به انواع زبان‌هاى تخصصى علوم كرده است تا غيب مهم‌ترين پديده‌هاى همزيستِ جن و انس را دانشى و قابل ورود سازد. بنابراين عربى قرآن‌كريم، زبان اختصاصى خداوند و وحى قرآن‌كريم است و با زبان عربى رايج ميان قوم عرب تفاوت‌هايى در قواعد ادبى و زبانى دارد. در اين زبان از واژه‌هايى زنده و پويا استفاده شده كه داراى وضع حكيمانه و فلسفى و برخوردار از نهايتِ تناسب و همزيستىِ ميان الفاظ با معانى و الگوى عينى و هدفمند كاربرد دقيق‌ترين واژگان براى ظريف‌ترين معانى‌ست؛ الگويى كه در كتاب‌هاى گزارشگر موارد كاربرد عرفى لغت كم‌تر يافت مى‌شود. زبان قرآن‌كريم به دليل برخوردارى از ربط معنايى عيان و ظريف، داراى قابليت عقل‌ورزى است :

( تِلْکَ آيَاتُ الْكِتَابِ الْمُبِينِ إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ قُرْآنآ عَرَبِيّآ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ  ).

اين است آيات كتاب روشنگر. ما آن را قرآنى عربى نازل كرديم؛ باشد كه بينديشيد. يوسف / 2.

عرب، اسم‌جنس به معناى روشنى گويا، آشكارى پنهانى‌ها و تفصيل خواناست. آشكارترين صفت زبان عربى، همچون صفت زنان بهشتى آشكارى، راستى و صدق آن‌ها يعنى مطابقت ظاهر با واقع و معناست. به زنان بهشتى چون زيبايى و مستى آشكارى دارند و پنهانى‌هاى خود را به‌طور كامل و بدون كژى عيان مى‌كنند و برخوردار از صداقت، راستى و واقعيت عيان هستند و فصيح سخن مى‌گويند و تازه، روشن، بانشاط و شفافند و عفت خود را به گويايى اعلان مى‌دارند و طيب نفس و دوستدار همسر خود مى‌باشند و تنها براى او جلوه مى‌كنند، نه براى ديگران و فساد و ابهام ندارند، عرب گفته مى‌شود :

( وَفُرُشٍ مَرْفُوعَةٍ إِنَّا أَنْشَأْنَاهُنَّ إِنْشَاءً فَجَعَلْنَاهُنَّ أَبْكَارآ عُرُبآ أَتْرَابآ  ).

و همخوابگانى بالابلند! ما آنان را پديد آورده‌ايم پديدآوردنى و ايشان را دوشيزه گردانيده‌ايم آشكاركننده‌ى نهاد زيبا و پنهانىِ شوى‌دوستى ( براى همسر ) همسان. واقعه / 34 ـ 37.

اديبان حكيم عرب، زبان خود را معنادار و داراى ربط و همنشينىِ متناسب و تفصيل معنايىِ آشكار و توانا در اظهار و روشنى‌بخشى به معناى پنهان و مخفى و زبان‌هاى ديگر را در انتقال معنا فاقد ربط و ناتوان از اظهار و گُنگ و عجمى يعنى ناخوانا و درگير ابهام، فساد و آشفتگى در ارتباط و نامفهوم مى‌خواندند.

زبان قرآن‌كريم زبانى علمى، عقلى، گسترده و محكم در انتقال معانى و زبان مبين حكمت و معرفت و زبانى فرازمانى‌ست كه اگر كاربرد عمومى بيابد، به لحاظ استفاده‌ى جمعى آن، فرهنگ عمومى مى‌شود. فرهنگ، مشتركات جامعه و منش مردم و گروهىْ الفت‌يافته است كه آنان را به هم پيوند مى‌دهد. عظمت جامعه به زبان علمى و فرهنگ آن است. اگر زبان علمى قرآن‌كريم كه قراردادهاى دقيق عقلى و زبان هر علم را بيان مى‌دارد، فرهنگ عمومى به‌خصوص در ميان دانشيان شود، زبان قراردادىِ طبيعى، عرفى، عمومى و عادى را به زبان علمى و عقلى تبديل مى‌كند و فرهنگ عمومى را مى‌سازد.

زبان كدگذارى‌شده‌ى علوم تخصصى

خداوند به دست خويش و با زبان خود، تمامى علوم مورد نياز بشر را ـ آن هم دانش‌هايى كه بشر طبيعى به‌طور عادى به آن راه نمى‌يابد ـ به‌گونه‌ى فرازمانى كدگذارى و در بسته‌ى كتاب الاهى زبان داده است. قرآن‌كريم، كتاب معلومات و محفوظات بشرى نيست تا بخواهد از يافته‌هاى علمى و در دسترس بشر بگويد، بلكه كتاب علم و دانش است كه سازه‌ى نوآورى و عنصر توليد، مقوّم دانش‌بودن آن است. فهم قرآن‌كريم نياز به تفسير و تأويل دارد. تفسير قرآن‌كريم دانشى‌ست كه عهده‌دار پاسخ به هر پرسشى‌ست كه نمى‌شود از راه علم و عقل عادى به آن دست يافت؛ اگرچه اين پاسخ قرآنى را بايد از راه تحقيق علمى و بررسى عقلى كشف كرد.

روشمندى انسىِ فهم علوم قرآنى

علوم رمزگذارى‌شده در وحىِ قرآن‌كريم، اقتضاى بيان را دارد و با انس و همنشينىِ متناسب و همدلى رمزگشايى مى‌شود و زبان و فهم مى‌يابد. كسى كه از دستگاه انس و الفت و همزيستى با وحى قرآن‌كريم محروم است، به علوم آن ورود ندارد و مى‌پندارد
اين كتاب فقط براى قرائت و هدايت‌پذيرى و انگيزش عملى‌ست و حاوى علم نيست. هدايت بشرِ ناسىِ پيچيده‌شده به دانش، بدون تزريق دانش‌هايى كه اقتدار تحدّى داشته باشد، ممكن نيست. اعجاز قرآن‌كريم به دانشى‌بودن آن است؛ دانش‌هايى كه پيچيدگى‌هاى تسخير عوالم بى‌پايان را در خود دارد و در صورت اقبال مراكز علمى به آن و توان انس و رمزگشايى، زمينه‌ى تحول بنيادين علمى را كه موردنظر حق‌تعالا براى جن و انس است، فراهم مى‌سازد.

اين معجزه‌ى دانشى، علمى و عقلىِ رسول‌اكرم  صلی الله علیه و آله و سلم، آگاه و حكيم و داراى توان كارپردازى و آگاهى‌بخشى حكيمانه و مؤثر و محفوف به عشق و انس و دوستى‌ست؛ كتابى كه آگاهى آن عملياتى‌ست نه نظرىِ محض. شناسه و كد ورود به اقيانوس بى‌انتهاى داده‌هاى قرآن‌كريم، انسِ كاربردى‌ست. قرآن‌كريم كتابى علمى و حِكمى‌ست، ولى بدون عشق و دوستى آموزش و ياددهى ندارد و يادگيرى از آن، در نظامى حبّى و عاشقانه و در ساختارى عملياتى و كاربستى شكل مى‌گيرد. براى نمونه در نظام يادگيرى قرآن‌كريم، با يادكردن از خداوند كه ذات و اصل همه‌ى خوبى‌ها و كمالات است و تمامى وجود و وجود تمام است، نخست عشق خداوند و عشق به قرآن‌كريم، همه‌ى تار و پود يادگيرنده را در مقام كاربست و به‌طور عملياتى مى‌گيرد و سپس با حصول دلدادگى فعلى و عشق و وحدت، انتقال محتواى وحى شكل مى‌يابد؛ چراكه اين نظام آموزشى مطابق با عينيت هستى و بر اساس حقيقت و نظام پيدايى انسان است.

در نظام عشق‌محور قرآن‌كريم، يادگيرى بر پايه‌ى ارادت و دلبستگى و فنا و خرابى خلقى و آبادى حقّى‌ست. دل مى‌تواند به ساحت جمعيت قرآن‌كريم راه يابد تا با فناى خود به حقيقت هستى برسد كه خداوند است؛ دلى كه پيش‌تر، عقل شكوفا بوده است و عقل شكوفا سر بر ساحت اين دل قدسى مى‌سايد و هم به آن راهنما مى‌شود و هم از آن راهنمايى مى‌گيرد. البته عقل و قلب تا درد جانكاه ويرانى و اندوه خرابى نكشند و ظهور محض و صافى حقّى نشوند، گنجِ آبادِ مقام ذات را نمى‌يابند. در ناسوت، اين گنج به حكم موازنه‌ى روح و تن و ارتباط حقيقت وجود با ظهور محض، در تنى سرشار از صفا يافت مى‌شود كه مى‌توان به آن پناه برد و آن را با دلدادگى، تنگ در آغوش گرفت. اين همبستگى و همنشينىِ متناسب و همزيستى، انتقال قلبى اطلاعات و آگاهى را موجب مى‌شود. در اين صورت مى‌شود با قرآن‌كريم ارتباط گرفت و به منطقِ گفتمانى از آن رسيد كه هم سلامت دنيا و هم تأمين سعادت در حضرات ديگر را تضمين مى‌كند. اگر اين انس و دوستى بر محور مربّى‌گرى انسان الاهى و بر گرانيگاه توحيد و ولايت عينى و مركز ثقلِ عشق و وحدت ربوبى و وصول ولايى به حق‌تعالا نباشد، قرآن‌كريم صامت است و نمى‌شود به صرف رجوع به مفاهيم واژگانى، خود را وروديافته به ذخيره‌ى اقيانوس معانى وحىِ الاهى پنداشت.

تفسير، تأويل، جرى و تطبيق قرآن‌كريم

تفسير، كشف پاسخ از پرسش موضوع است و مفسّر، شناساى پرسش آيه و تمامى امور محتمل و يابنده‌ى پاسخ آن و تعيين مناسبت معنايى در شبكه‌ى معنايى و فرهنگ و جهان قرآنى‌ست؛ پاسخى كه ممكن است در كنار همان پرسش و به‌طور متصل مطرح يا جداى از آن و به‌گونه‌ى منفصل با لحاظ گزاره‌هاى معنايى آمده باشد. تفسير، يافت پرسش‌ها و كشف پاسخ‌هاى مراد است كه به صورت اشاره‌ها و لطيفه‌هاى ظاهر بيان شده و امرى متمايز از يافت مفهوم است. اين به آن معناست كه صرف آگاهى بر علوم ادبى براى تفسير كافى نيست. شرح معانى واژه‌ها و گزاره‌ها بدون بررسى مجموعه‌ى معنايى و جهان فرهنگى و گزاره‌هاى ديگر به معناى تفسير نيست؛ زيرا معانى واژه‌ها و گزاره‌ها ظاهر است و جاهل به آن، خود در پرده است. اشاره‌ها به حقايقى غيبى و در پرده دلالت دارند كه به بند مثال كشيده شده‌اند؛ مثالى كه اگر به ظاهر آن حصر توجه شود، تنها معنايى محصور در ماده و لوازم نزول خود را به گفته‌خوان منتقل مى‌كند و ممكن است او را به كژراهه برد.

فهم مراد گفته‌پرداز قدسى در گرو داشتن صفاى دل و پاكى نفس و توان انس با هر آيه و فراز است. فهم مرادى كه باطن است، فهم لفظ و مفهوم دانسته مى‌شود و تفسير، ورود به نخستين باطنِ معناى ظاهر است كه از آن به مراد تعبير مى‌شود.

تفسير، علمى تمام‌مدرسى نيست و نيازمند پرداختن به اوصاف باطن و داشتن ملكه‌ى قدسى به‌طور موهبتى و گزينشى‌ست. به تعبير قرآن‌كريم :

(وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ وَلاَ يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلاَّ خَسَارآ).اسراء / 82 .

و ما آنچه را براى مؤمنان مايه‌ى درمان و رحمت است از قرآن‌كريم نازل مى‌كنيم و(لى) ستمگران را جز زيان و كاستى و فرود نمى‌افزايد و صعود و ارتقايى ندارند.

براى تمسك به قرآن‌كريم و فهم آن بايد به انسان الاهى مراجعه داشت كه همه‌ى حضرات و پديده‌ها را به شهود و حضور دريافت كرده است و نيز قرآن‌كريم را مى‌شناسد و مى‌تواند سند وحى را با عين و تعين‌ها تطبيق دهد و هر كسى را به همان راه و حكمى راهنمايى كند و آگاهى دهد كه به‌خاطرش تعيّن و نما يافته است.

برتر از تفسير معنايى و مفهومى، يافت معناى مراد با ارجاع به حقيقت و مصداق خارجى از طريق حكمت قدسى با تكيه بر لفظ قرآنى كه در اصطلاح تأويل خوانده مى‌شود و كشف روشمند باطنى مصداق معناى مراد است؛ معنايى كه بر الفاظ تكيه دارد و از طريق واژگان و جهان معنايى قرآن‌كريم دانسته مى‌شود.

تأويل قرآن‌كريم به معناى بازگشت، رجعت و وصول به حقيقت و باطن چيزى از طريق الفاظ قرآن‌كريم و معانى مراد آن بدون نياز به حضور است، نه از طريق خود آن شىء خارجى و با حضورش. معناى حقيقى كه مى‌تواند بنا به اقتضاءات و محذورات زبان ناسوتى به تمثيل گراييده باشد، مى‌شود با ارتباط‌گرفتن و انس با معناى ظاهر آيه و گزاره‌ى قدسى از طريق روش‌شناسى تأويل يعنى با رجوع خاص از لفظ ( نه از باطن نماهاى غيرقرآنى ) به معناى معقول و مجرد باطنى، قابل وصول گردد. اين معناى باطنى، لحاظ اصالى دارد و نه آلى و مى‌تواند متعلق و مصاديق متعدد و چندگانه‌اى در طول هم داشته و در هر مرتبه داراى نمودى باشد و نبايد مصاديق داراى چندمرتبه را با معناى واحد خلط كرد. تمامى اين باطن كه متعلق‌هاى گوناگونى مى‌يابد، از ظاهر لفظ كه خاصيت حكايتگرى دارد و معناى مراد و قالبليت ارجاع به حقيقت و مصداق را به دست مى‌دهد و دل را به آن انصراف مى‌دهد.

چنين تأويلى هم از زبان اصلى و عربى قرآن‌كريم برمى‌آيد و هم از طريق ترجمه در صورتى كه گفته‌خوان قدرت بر كشف همه‌ى مقصودهاى گفته‌پردازِ متن قدسى را در غير از زبان عربى و با وضعى حكيمانه داشته باشد و بتواند اسرار وحى الاهى را در خود نگاهدارى نمايد. ترجمه، تعبير گفته به گفته‌اى ديگر با حفظ همه‌ى معانى با تمام ظرافت‌ها و زيبايى‌ها و با حفظ مرادهاى گفته‌پرداز است. چينش حروف و واژه‌هاى عربى قرآن‌كريم، وحيانى و شناختارى و انگيزشى و هماهنگ با جهان آفاقى و انفسى‌ست. قرآن‌كريم مى‌فرمايد :

( إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ قُرْآنآ عَرَبِيّآ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ  ).

ما آن را قرآنى عربى نازل كرديم؛ باشد كه بينديشيد. يوسف / 2.

گفته داراى شگرد جرى و تطبيق و انطباق آيه و گفته بر اساس همسانى معنايى و حصول ملاك بر مصداق‌هاى خارجى‌ست، خواه يك فرد باشد يا يك واقعه. جرى و تطبيق، سبب حصر و ويژه‌بودن معنا به آن مصداق و شأن نزول نمى‌باشد جز در مصداقى كه چنان عظمت و بلندايى دارد كه آن را منحصر در فرد و تمام مصداق ساخته است و همين عظمت، قرينه است كه مصداقى غير از مورد تصريح‌شده در گفته ندارد.

زبان عربى قرآن‌كريم مبين و تمامى آن محكم است. محكم، گزاره‌اى ترديدناپذير است كه بر يك معناى حقيقى دلالت دارد :

( وَإِنَّهُ لَتَنْزِيلُ رَبِّ الْعَالَمِينَ نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الاَْمِينُ عَلَى قَلْبِکَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرِينَ بِلِسَانٍ عَرَبِيٍّ مُبِينٍ  ). شعراء / 192 ـ 195.

و راستى كه اين ( قرآن ) وحى پروردگار جهانيان است. روح‌الامين آن را بر دلت نازل كرد تا از ( جمله ) هشداردهندگان باشى به زبان عربى روشن.

تشابه و ابهام و اجمال برآمده از گفته‌خوانِ محجوب است نه خود گفته. گزاره‌هاى يقينىِ وحيانى براى انسان الاهى كه معنا را در احتيار دارد، گوياست و او با حكمت نورى و آگاهى‌هاى هجومى و موهبتى كه از آن‌ها خواهيم گفت، ناطق گزاره‌هاى وحيانى مى‌باشد و همين راه را براى تأويل ناروا سدّ مى‌كند.

هم وحى الاهى و هم زبان انسان الاهى در كنار توصيف حالات و آگاهى‌بخشى و بُعد اخبارى و اطلاعاتى با حالات احساسى و انگيزشى و با زبان عشق همراهند و به داده‌هاى علمى حلاوت و لطافت مى‌دهند و آن‌ها را به اعتقاد تبديل مى‌كنند. اين زبانى انگيزشى كه پيچيده به عشق است، به توانمندبخشى، انرژى‌زايى، استجماع نيروها و شدت‌عمل گفته‌خوان مى‌انجامد و براى عملياتى‌كردن حكمى كه به خاطرش نما يافته است و او را هدفمند به سوى حكمش هدايت و مديريت مى‌كند تا براى وصول به آن در رويارويى با موانع و مشكلات و كشمكش‌ها، نگه‌دارنده‌ى هدف و الهام‌بخش مقاومت و پافشارى و تاب‌آورى براى تحقق خواسته باشد. بنابراين فرايند انگيزش متفاوت از هدف‌گذارى‌ست.

انگيزش، گاه منطقى و عارى از خطاى شناختى‌ست و گاه با آن‌كه منطقى نيست، خود استدلالى به مثابه‌ى برهان براى اقدام و سرعت‌عمل و كوشش بيش‌تر مى‌شود. انگيزش در تمامى رفتارها به‌خصوص يادگيرى، عملكرد، ادراك، تفكر، فراموشى، خلاقيت و هيجان اثر دارد. از چگونگىِ هوش هيجانى در فصل نخست گفتيم.

قرائت، ترتيل و فهم ارتقادهنده‌ى قرآن‌كريم

كيفيت وحى و فهم قرآن‌كريم فضيلت‌ساز، مرتبه‌بخش و تعالادهنده است. در روايت به نقل از پيامبراكرم صلی الله علیه و آله و سلم آمده است :

« يقالُ لِصاحِبِ القرآنِ : اِقرَء وَ ارقَ و رَتِّلْ كما كنتَ تُرَتِّلُ في دارِ الدّنيا ، فإنّ مَنزِلَتَکَ عندَ آخِرِ آيَةٍ كُنتَ تَقرَؤها »[5] .

 به كسى كه قرآن‌كريم را تحقيق مى‌كند، گفته مى‌شود: بخوان و بالا برو و با ترتيل ( و ربط و پيوند زيستىِ معنايى ) بخوان، همچنان‌كه در دنيا با ترتيل مى‌خواندى؛ زيرا منزلت و جايگاه تو در آخرين ( معناى ) آيه‌اى‌ست كه تحقيق مى‌كرده‌اى ( و از طريق انس با آن همزيست بوده‌اى ).

وحى به ناسوت و عالم ماده اختصاص ندارد و در ديگر عوالم نيز مى‌شود از موهبت انبايى وحىِ تحويلى، از طريق ربط و همزيستى وحيانى و كشف و ارتباط معنايى ميان آيات و جهان معنايى آن برخوردار ماند.

ترتيل، تفصيل و گسترده‌ساختن معنايىِ گزاره‌ها با حسن تأليف و كشف ارتباط و همنشينى معنايى ميان آن‌ها از طريق انس با آيه براى رفع اجمال و ابهام از آن‌هاست. قرآن‌كريم مى‌فرمايد :

( وَرَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِيلا  ).

و قرآن را با كشف معنايى گزاره‌هاى آن ( و شمرده شمرده و با تدريج و از طريق انس و فهم ) تفصيل معنايى بده. مزمل / 4.

قرائت قرآن‌كريم نيز داراى سازه‌ى فهم و درك معناست. « قَرَءَ » خواندن تدريجى و به قصد فهم است نه صرف خواندن. قرآن‌كريم مى‌فرمايد :

( فَاقْرَءُوا مَا تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ  ). مزمل / 20.

هرچه از قرآن به آسانى دست مى‌دهد به‌تدريج بخوانيد و فهم كنيد.

وحىِ قرآن‌كريم، رابطه‌ى خاص علمى حق‌تعالا با قلب مبارك پيامبراكرم  صلی الله علیه و آله و سلم و تحويلى القايى و انبايى از سوى حق‌تعالا به قلب آن‌حضرت با غلبه‌ى جنبه‌ى حقى و بدون دخالت ذهن، نفس، وهم، خيال، عقل و ديگر جنبه‌هاى خلقى و به حفظ الاهى‌ست و خداوند، هم موكّل وحى و هم موكّل گيرنده‌ى وحى از حيث همزيستى با وحى است.

فهم متن قرآن‌كريم داراى دو دستگاه انبايى و اجتهادى‌ست. آينده‌ى قرآن‌پژوهى، دستگاه انبايى ( هجومى )ست كه به تحقيق در كيفيت وحى قرآن‌كريم و كشف اشارات، ظرايف و لطايف و گوياكردن آن اهتمام دارد؛ اگرچه وحى قرآن‌كريم از لحاظ كمّى داراى جمعيت و خاتميت و از لحاظ ظهور و پيدايى، برخوردار از شفافيت و روشنى‌ست.

وحى تشريعى نيازمند منطق فهم و به‌خصوص تخصص علمى در زمينه‌ى شناخت موضوع و ملاك حكم و دريافت ناسخ و منسوخِ متناسب با هر زمان و حكمت قدسى و قلبى‌ست. شناخت موضوعات قرآنى بدون مددگرفتن از علوم تجربى و استقرا و بهره‌بردن از لابراتوارها و آزمايشگاه‌هاى مجهز در هر رشته‌ى تخصصى و هم‌افزايىِ متخصصانِ ارشدِ مربوط با راهنمايى فرزانه‌اى صاحب قلب قدسى امكان‌پذير نيست.

كتاب قرآن‌كريم كه در دست ماست چنانچه تضمين شود با مفاد وحىِ تحويل‌شده هماهنگ و مطابق است و دستخوش تحريف نگرديده است، وحى قرآن‌كريم و متن سخن خداوند مى‌باشد. قرآن موجود براى آن‌كه وحيانى باشد، نيازمند آن است كه توسط صحابه و تابعان و جمع‌كنندگان و كاتبان، مورد دخل و تصرف و تحريف مُضرّ قرار نگرفته باشد. در جاى خود ثابت شده است در حجيت و اعتبار قرآن موجود، جاى سخن و خدشه نيست و اعتبار آن، تضمين شده است. بنابراين حقيقت وحى، واژگان انشاشده از ناحيه‌ى خداوند است. غلط‌هاى املايى
موجود در نسخه‌ها نيز مصداق تحريف غيرمُضرّ لفظى از ناحيه‌ى كاتبان است و به شخصيت وحيانى قرآن‌كريم كه بر قلب پيامبراكرم صلی الله علیه و آله و سلم به سلامت وارد شده است، هيچ آسيبى وارد نمى‌كند. قرآن‌كريم، سخن و مكتوب خداست كه بدون طهارت و انس و الفت و ولايت، ورودگاهى ندارد.

تفاوت وحى قرآنى و وحى بيانى

اگرچه وحى انبايى مى‌تواند در شكل گفته‌ى قدسى، هم ساختار متنى و كتابى و هم ساختار بيانى بيابد، وحى قرآن‌كريم به اين كتاب الاهى اختصاص دارد و نبايد آن را به وحى بيانى عام آميخت كه مى‌تواند غير از سازوكار حِكَمى و قلبى، ساختار خيالين و عقل مفهومى بيابد و پرداخته‌ى ذهن تنمند ولى به مدد عقل قدسى باشد. بعد از تحويل قرآن‌كريم، ديگر وحى‌هاى انبايى مرتبط با قرآن‌كريم در شكل گفته، شرح، تفسير، تأويل و تفصيل كيفى قرآن‌كريم است و چيزى به متن الاهى افزوده نمى‌شود. مهم‌ترين وجه اعجاز قرآن‌كريم به دانش‌هاى نهادينه‌شده از ناحيه‌ى خداوند در آن است. در سوره‌ى رحمان آمده است :

( الرَّحْمَنُ عَلَّمَ الْقُرْآنَ خَلَقَ الاِْنْسَانَ عَلَّمَهُ الْبَيَانَ  ).

( خداى ) رحمان قرآن را ياد داد، انسان را آفريد، به او بيان آموخت. رحمان / 1 ـ 4.

[1] ـ قندوزى حنفى، سليمان بن ابراهيم، ينابيع المودة، ج 1، قم، منظمة الاوقاف و الشؤون الخيرية؛ دار الاسوةللطباعة والنشر، 1375 ش،  ص 214.

[2] ـ سيدرضى، محمدبن حسين، نهج‌البلاغه، تصحيح صبحى صالح، پيشين، ص 285، خطبه‌ى قاصعه( تحقيركننده ) 192، طولانى‌ترين خطبه‌ى نهج‌البلاغه.

[3] ـ اسراء / 9.

[4] ـ سيدرضى، محمدبن حسين، نهج‌البلاغه، تصحيح صبحى صالح، پيشين، ص 195.

[5] ـ تِرمِذى، محمد بن عيسى، سنن ( جامع ) ترمذى، ج 5، مصر، شركة مكتبة و مطبعة مصطفى البابى الحلبى،1395 ق، ص 177، ح 2914.

صادق خادمی وب‌سایت
صادق خادمی | متولد 1356 | نویسنده کتاب آگاهی و انسان الاهی | سی سال سابقه تحصیل و تحقیق در حوزه فقه، فلسفه و عرفان | فوق لیسانس فلسفه و کلام اسلامی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *