وب سایت معرفی و خرید کتاب های صادق خادمی

دسترسی سریع و پنل کاربری

هیچ محصولی در سبد خرید نیست.

ولايت محبّت | صلوات | زیارت

ولايت محبّت

مودّت اگر اوج بگيرد و به محبت تحويل رود، انس و دلتنگى مى‌آورد و نتيجه‌اش قرارگرفتن در مدار اِشراف و ولايت ويژه‌ى اهل‌بيت و باور به معرفت‌هاى خصوصى و آگاهى‌هاى صعب و مستصعب و نائل‌شدن به مقام فنا بعد از تاب‌آورى و تحمل امتحانات و بلاهاى اين باب است.

بعد از مودّت و ميل تنى، چنانچه علاقه بروز كند و كششْ شديدتر و قلبى شود، محبّت دل، خاطرخواهى و احساس دلبستگى و ارادت و حفظ ادب و حيا رخنمون مى‌گردد و فرد افزون بر تن‌باختگى اندك اندك و به‌تدريج در اين دلبستگى رشد مى‌كند و به دلباختگى و همدلى مى‌رسد. به دانه و بذر به اعتبار تدريج و رشدِ اندك‌اندك «حَبّ» گفته مى‌شود و به دوستى نيز به اعتبار رشد تدريجى آن، حُبّ مى‌گويند.

ملاك محبت، ادراك كمال محبوب و آگاهى به آن و لذت‌بردن است و شدت و ضعف آن تابع اشتداد ادراك است. اگر كمال محبوب يا ادراك كمال محبوب يا مدرِك كمال ضعيف باشد، ربط و حبّ و همدوسى ضعيف خواهد بود.

در محبت، چون وصل نيست، ارتباط حقيقى و بر جان نيست و همنشينى و همزيستى با اشتياق و شوق و علاقه و تلاش براى تحصيل ربط دايمى و وصل‌شدن حقيقى همراه است.

در محبت، مُحِبّ و دوستدار از صفا، بى‌پيراگى، بى‌تكلّفى، سادگى و سلامت برخوردار است و دوست‌داشتن محبوبش سبب خطاناپذيرى وى مى‌شود، خواه او حاضر باشد و خواه غايب و جايى نه در حضور و نه در غياب، او را از دل نمى‌نهد و از او و وفادارى به وى دست نمى‌كشد و همواره هوادار اوست. مِحِبّ حتى با رفتن محبوب و دست‌شستن از او، نمى‌تواند احساس و علاقه‌ى خود به او را ترك گويد و در جايى حتى انديشه‌ى دشمنى با او را ندارد و محبّت و وفادارى از او زايل نمى‌شود.

حبّ با نزديكى، همنشينى، رؤيت، انس و قرب حاصل مى‌شود. قرب و نزديكى برخوردار از جاذبه است و مى‌تواند به پيدايى ربط شوق‌انگيز مستمر و عادت بينجامد. محبّت همانند مواد مخدّر، خوشگذرانى و قمار موجب اعتياد به محبوب مى‌شود و مُحِبّ بدون حضور محبوب و احساس خنكاى نسيم ربط به او و لطف و عنايت وى، راحتى و لذّتى ندارد و نمى‌تواند حتى در بدترين شرايط از مطلوب جدا شود يا وى را فراموش كند، بلكه شرايط سخت را تاب‌آورى مى‌كند تا دوام خود با محبوب را حفظ و پايدار سازد. مُحِبّ به پسنديده‌ى محبوب رضاست و ميان خواسته‌ى محبوب و مِهر و قَهر او تفاوتى نمى‌نهد و هرچه را او بخواهد، اختيار مى‌كند، بلكه اختيار او فانى در اختيار محبوب است.

در محبّت، قرب و نزديكى مشتاقانه به محبوب و آلودن به ياد وى فراوان است؛ به‌طورى‌كه حتى اشياى متعلق به محبوب و دوستان وى، محبوب او مى‌گردند. مُحبّ وقتى منزل محبوب را مى‌بيند، به سمت آن منزل شتاب مى‌گيرد، چراكه آن منزل را دوست دارد. محبّ، آثار و متعلقات محبوب را نيز دوست دارد و از حب به شىء، حب به آثار شىء كه نازل حب به شىء است، پديد مى‌آيد.

كسى كه به دوستى و محبت رسيده است، به‌خاطر احساس قربش، در برابر محبوب حيا دارد و در پيشامد ضرر و آسيب، جانب محبوب را ملاحظه مى‌كند و نمى‌گذارد ضرر و آسيب به او وارد شود. در چنين قربى، محبوب براى مُحِبّ برخوردار از عظمت، بزرگى، كمال، جمال، لطف، علاقه و لذت است. حبّ دل، دل و باطن را در خود مى‌گيرد و ديگر جدايى و دورى براى او ممكن نيست و مهر و قهر محبوب هر دو را به دل مى‌خرد و خود محبوب و قرب و نزديكى و حضورش براى او مهم و مورد اهتمام است، نه كيفيت قرب و حضور كه به لطف و مهر باشد يا به قهر و غلبه. در اين صورت، دعوا و درگيرى و اصطكاك‌هاى ناسوتى و حتى مرگ نمى‌تواند آن‌ها را از هم دور كند و ميان شوق آنان به هم، فاصله و جدايى بيندازد و باز با هم از روى صفا و بدون دلخورى و نفاق، همزيستى مشتاقانه و حتى بعد از مرگ، به‌خاطر اين ربط و علاقمندى، حشر و همنشينى دارند. انس و قرب و همنشينى ناسوتى موجب حشر و همزيستى ابدى در آخرت مى‌شود و آگاهى و معرفت و محبت و عشق، محتواى اصلى و بنيادين در ساخت مراتب و منازل برزخى و اخروى‌ست.

جايگاه معنوى محبت محبّى

محبت محبّى، در هفتمين مرحله از اصول ده‌گانه‌ى مقامات عرفانى قرار دارد. اين مقامات عبارتند از بدايات، ابواب، معاملات، اخلاق، اصول، اوديه، احوال، ولايات، حقايق و نهايات.

محبت از احوال و مربوط به مقام سِرّ و بعد از پيدايش قلب مى‌باشد. احوال داراى ده منزل است. علاوه بر اين، هريك از منازل يادشده در هر مقام، تجلى و ظهور و اقتضاى خاصى دارد.

كسى كه از طبع و نفس گذشته و به قلب رسيده و داراى باطن و سِرّ شده است، اراده و طلب او به ارادت و محبت تبديل مى‌شود. او با غيرت، خود را از غيرمحبوب جدا و بركنار مى‌كند يعنى با ديگران هست، ولى آلوده به آنان نمى‌شود و صفاى محبوب و وفادارى به او را دارد. پيوسته شوق او به محبوب افزونى دارد و در قلق و تپش و عجله و از دست‌رفتن صبر و تاب‌آورى و عطش و آرزو و غلبه‌ى محبوب‌خواهى و وجد و شورانگيزى ديدار و دهشت و بهت و رهاشدن از خود و هَيَمان محبت و آشفتگى و شيفتگى و از دست‌دادن خوددارى از حيرت و الهام‌گرفتن لحظه‌اى از برق محبوب و ذوق و الهام پايدارتر است تا اين‌كه موهبت مقام روح و انوار ولايت را دريابد.

تجلى محبت در مرحله‌ى بدايات عبارت است از لذت‌بردن از يادكرد محبوب و در مرحله‌ى ابواب، جمعيت باطن و حضور قلب و كناره‌گيرى از هر محبوب ديگرى و در معاملات، اشتغال قلب به محبوب و در اخلاق، دوست‌داشتن ملكات مورد پسند محبوب و دورى‌گزيدن از صفاتى كه سبب دورى از اوست و در اصول، داشتن عزم و جزم‌كردن به جانب او و در اوديه، تهييج انگيزه‌هاى عشق از راه نگاه در آيات و تداوم مطالعه در حسن صفات و كمالات او و در ولايات، ابتهاج به حسن صفات و نورانى‌شدن به نور كمالات محبوب از راه محو رسوم و عادات و علامات فردى و فناى فعلى و در حقايق، فناى صفاتى و در نهايات، فناى ذاتى و حب ذات نسبت

به ذات اوست در حضرت احديت كه جز از راه وجدان و حضور قابل تعريف و اشاره نمى‌باشد.

مراد از « حبّ »، انس و همسنخى و همنشينىِ متناسب به واسطه‌ى تحقق به صفات جمال و جلال محبوب است كه سبب نزديكى و قرب مى‌گردد و به مقدار انس و قرب خود، محبوب او واقع مى‌شود. اين امر در آيه‌هاى بسيارى تحليل شده است؛ از آن جمله :

( وَأَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ  ).

و نيكى كنيد، كه خدا نيكوكاران را دوست مى‌دارد. بقره / 195 .

كلّى اين گزاره در يك كلمه آمده است :

 ( قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ  ). آل‌عمران / 31 .

بگو اگر خدا را دوست داريد، از من پيروى كنيد تا خدا دوستتان بدارد و گناهان شما را بر شما ببخشايد و خداوند آمرزنده مهربان است.

محبت اگر براى خداوند و آميخته به ايمان باشد، پايدارى و وفادارى آن مستحكم‌تر مى‌گردد؛ چراكه پيوند ايمان فطرى به خدا و پرستش او محكم‌تر از پيوند محبت دل‌هاست. انسان افزون بر محبت، نياز به خداوند دارد و بى‌قرارى‌هاى بشر در كنار تأمين محبت قلبى، بدون ربط و انس به خداوند درمان نمى‌يابد و به كاميابى و لذت پايدار تحويل نمى‌رود.

به‌خاطر كثرت اسماى الاهى و بى‌شمارى نيكويى‌هاى حق‌تعالا و تفاوت پديده‌ها در ظهوربخشى كمالات، راه‌هاى دوستى گونه‌گون و متنوع است و هر كسى از آن كه بيش‌ترين شباهت و همسنخى را به صفات منحصر او دارد و مى‌تواند با او هم‌كمالى كند، خوشامد مى‌گيرد. هر كسى ممكن است از اسمى يا صفتى از كمال‌هاى الاهى تأثير پذيرفته و در تحت تدبير و هدايت آن باشد و ديگر اسما منطوى و در باطن وى مى‌گردد. بنابراين صفات غالب محبان متفاوت و هر محبّى بر روش و صفتى‌ست و تنوّع دوستان محبّى و سبك سلوكى‌شان به شمار خود آنان مى‌باشد؛ برخلاف محبوبانِ ضرورى كه تمامى وحدت روش و سبك يكسانى در زيست معنوى و حقّى و به‌تبع در نظام تربيتى، دستگيرى و آموزش دارند.

ملكه‌ى دورى از گناهان و امنيت اخروى

در روايات، محبت به انسان الاهى ( اهل‌بيت  علیهم السلام ) ملكه‌ى دورى از گناهان را پرورش مى‌دهد و نورانيت و صفاى حاصل از چنين محبتى، دورى از گناهان و امنيت از عذاب را موجب مى‌شود. محبت، آيين و دين كامل خداوند معرفى شده است.

روايت زير را بُريدبن معاويه از اصحاب اجماع آورده است. اصحاب اجماع،
هجده‌نفر از راويان هستند كه در بالاترين مرتبه‌ى وثاقت مى‌باشند و تمامىِ محدّثان، آنان را معتبر مى‌دانند؛ چراكه اين افراد تنها از افراد موثّق و قابل اعتماد، نقل خبر و روايت كرده‌اند :

« عَنْهُمْ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنِ اَلْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ عُقْبَةَ وَ ثَعْلَبَةَ بْنِ مَيْمُونٍ وَ غَالِبِ بْنِ عُثْمَانَ وَ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ بُرَيْدِ بْنِ مُعَاوِيَةَ قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ أَبِي جَعْفَرٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ فِي فُسْطَاطٍ لَهُ بِمِنًى فَنَظَرَ إِلَى زِيَادٍ اَلاَْسْوَدِ مُنْقَلِعَ اَلرِّجْلِ فَرَثَى لَهُ فَقَالَ لَهُ مَا لِرِجْلَيْکَ هَكَذَا؟ قَالَ جِئْتُ عَلَى بَكْرٍ لِي نِضْوٍ فَكُنْتُ أَمْشِي عَنْهُ عَامَّةَ اَلطَّرِيقِ فَرَثَى لَهُ وَ قَالَ لَهُ عِنْدَ ذَلِکَ زِيَادٌ إِنِّي أُلِمُّ بِالذُّنُوبِ حَتَّى إِذَا ظَنَنْتُ أَنِّي قَدْ هَلَكْتُ ذَكَرْتُ حُبَّكُمْ فَرَجَوْتُ اَلنَّجَاةَ وَ تَجَلَّى عَنِّي فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ وَ هَلِ اَلدِّينُ إِلاَّ اَلْحُبُّ قَالَ اَللَّهُ تَعَالَى :

( حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الاِْيمَانَ وَزَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ وَكَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَالْفُسُوقَ وَالْعِصْيَانَ أُولَئِکَ هُمُ الرَّاشِدُونَ فَضْلا مِنَ اللَّهِ وَنِعْمَةً وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ  )[1]

 وَ قَالَ: ( يُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَيْهِمْ  )[2]  وَ قَالَ: ( قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ  )[3] .إِنَّ رَجُلا أَتَى اَلنَّبِيَّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَقَالَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ أُحِبُّ اَلْمُصَلِّينَ وَ لاَ أُصَلِّي وَ أُحِبُّ اَلصَّوَّامِينَ وَ لاَ أَصُومُ فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اَللَّهِ أَنْتَ مَعَ مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لَکَ مَا اِكْتَسَبْتَ وَ قَالَ مَا تَبْغُونَ وَ مَا تُرِيدُونَ أَمَا إِنَّهَا لَوْ كَانَ فَزْعَةٌ مِنَ اَلسَّمَاءِ فَزِعَ كُلُّ قَوْمٍ إِلَى مَأْمَنِهِمْ وَ فَزِعْنَا إِلَى نَبِيِّنَا وَ فَزِعْتُمْ إِلَيْنَا ».[4]

در خيمه‌اى در مِنا، نزد امام‌باقر  علیه السلام بوديم. ايشان به زياد اَسود، كه پاهايش زخمى، چاك‌خورده و بريده شده بود، نگاه كرد. براى او متأثر و محزون شدند و فرمودند: چرا پاهايت، اين‌گونه شده است؟ زياد گفت: با بچّه‌شترى لاغر آمده‌ام و ناگزير بودم كه بيش‌تر راه را پياده و پابرهنه بيايم.

امام‌باقر  علیه السلام باز ناراحت و محزون شدند. زياد به ايشان عرض كرد: من، گهگاهى دچار گناهانى مى‌شوم تا جايى كه گمان مى‌برم ديگر هلاك شده‌ام. آن‌گاه، دوستى شما را به ياد مى‌آورم و به نجات و رستگارى اميدوار مى‌شوم و اندوهم برطرف مى‌گردد. امام‌باقر  علیه السلام فرمودند: مگر دين، چيزى جز محبّت و دوستى‌ست؟ خداوند متعال مى‌فرمايد: خدا ايمان را براى شما دوست‌داشتنى گردانيد و آن را در دل‌هاى شما بياراست و كفر و پليدكارى و سركشى را در نظرتان ناخوشايند ساخت، آنان ( كه چنين‌اند ) ره‌يافتگانند. ( و اين ) بخششى از خدا و نعمتى ( از اوست ) و خدا داناى سنجيده‌كار است. و نيز مى‌فرمايد : هركس را كه به‌سوى آنان كوچ كرده است، دوست دارند و همچنين مى‌فرمايد: بگو اگر خدا را دوست داريد از من پيروى كنيد تا خدا دوستتان بدارد و گناهان شما را بر شما ببخشايد و خداوند آمرزنده مهربان است.

امام‌باقر  علیه السلام فرمود: فردى نزد پيامبراكرم  صلی الله علیه و آله و سلم آمد و عرض داشت: من نمازگزاران را دوست دارم، ولى خود نماز ( مستحبى و نافله ) نمى‌خوانم و روزه‌داران را دوست دارم، ولى خودم روزه(ى مستحبى ) نمى‌گيرم. رسول‌الله  صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: تو با كسى ( همزيست ) هستى كه دوستش مى‌دارى؛ ولى به اندازه‌ى كردارت پاداش مى‌گيرى. پس از آن فرمود: چه مى‌جوييد و چه مى‌خواهيد؟! آگاه باشيد كه چنين است اگر بيم و هراسى آسمانى بيايد، هرگروهى به پناهگاه خود روند و ما نيز به پيامبرمان  صلی الله علیه و آله و سلم پناهنده‌ايم و شما نيز به ما پناه مى‌جوييد.

دين همان محبّت است و محبّت، نشان‌دهنده‌ى دين فرد است. محبت سبب شكوفايى ايمان و دين مى‌شود، بلكه همان‌طور كه در اين روايت آمده است رابطه‌ى دين و محبت اين‌همانى‌ست و هركسى با همان، همزيستِ ابدى مى‌شود كه دوست دارد؛ يعنى محبت مسير زندگى ابدى و مايه‌ى حيات آخرت است.

دوستى، تأثير آشكار و نيز ناپيدا و ناخودآگاه بر انسان دارد و باطن و انديشه و كردار را شبيه و همانندِ محبوب مى‌سازد. به تعبير ديگر، دوستى بر اساس ربط، شباهت‌ها، انس و مسانخت تحقق مى‌يابد. طينت‌ها از سنخ واحدند و همين وحدت و ربط، دلبستگى و همزيستى مى‌آورد. اصل دوستى و محبت، سنخيت و شباهت و ربط و حمل است. آدمى گرايشات و باورهاى خود را از دوستان خويش مى‌گيرد. اين شباهت‌ها چنان سرنوشت‌سازند كه پيامبراكرم  صلی الله علیه و آله و سلم فرموده‌اند :

« مَنْ أَحَبَّنَا كَانَ مَعَنَا يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ وَ لَوْ أَنَّ رَجُلا أَحَبَّ حَجَرآ لَحَشَرَهُ اَللَّهُ مَعَهُ »[5] .

هر كه ما را دوست بدارد، روز قيامت با ما خواهد بود. انسان حتى اگر سنگى را دوست بدارد، خداوند او را با همان سنگ محشور و همزيست مى‌كند.

حشر اخروى، امرى اعتبارى نيست و بر اساس واقعيت‌هاى تكوينى و زيست ناسوتى و كردار و انتخاب‌هاى انسان ظهور دارد. بر اين اساس كسى‌كه سنگى را دوست داشته باشد، چون به آن شباهت دارد، حكم آن‌ها يكسان خواهد بود و حشر وى نيز در وادى‌هاى همسان اوست. اگر به سنگ شباهت نداشت كه به آن ربط پيدا نمى‌كرد و دلبسته‌اش نمى‌شد.

دوست‌داشتن كفار و اهل گناه و به‌طور كلى دوست‌داشتن هرچيزى همين نتيجه را دارد. پيامبراكرم صلی الله علیه و آله و سلم فرموده‌اند :

« اَلْمَرْءُ عَلَى دِينِ خَلِيلِهِ، فَلْيَنْظُرْ أَحَدُكُمْ مَنْ يُخَالِلُ »[6] .

هركسى بر دين و روش و سبك زندگىِ دوست خود است. پس هركدام از شما بنگرد كه با چه كسى فاصله‌اش را كم مى‌كند و به او دوستى و همزيستى مى‌ورزد.

با توجه به اين مهم، حتى از تقليد و تشبّه سطحى و ظاهرى به كفار و گناه‌كاران نيز بايد پرهيز داشت كه ربط و انس و همنشينىِ با آن‌ها، به جريان باطن‌شان به فرد و هم‌ارزشى ميان آن‌ها منجر مى‌شود.

بهره‌مندى از هدايت

محبت و انس با انسان الاهى زمينه‌ى بهره‌مندى از هدايت او را فراهم مى‌سازد. در روايت است :

« عَنْ خَيْثَمَةَ الْجُعْفِيِّ قَال دَخَلْتُ عَلَى أَبِيجَعْفَرٍ  علیه السلام فَقَالَ لِي يَا خَيْثَمَةُ إِنَّ شِيعَتَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ يُقْذَفُ فِي قُلُوبِهِمُ الْحُبُّ لَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُلْهَمُونَ حُبَّنَا أَهْلَ الْبَيْتِ وَ إِنَّ الرَّجُلَ يُحِبُّنَا وَ يَحْتَمِلُ مَا يَأْتِيهِ مِنْ فَضْلِنَا وَ لَمْ يَرَنَا وَ لَمْ يَسْمَعْ كَلاَمَنَا لِمَا يُرِيدُ اللَّهُ بِهِ مِنَ الْخَيْرِ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ تَعَالَي: ( وَالَّذِينَ اهْتَدَوْا زَادَهُمْ هُدًى وَآتَاهُمْ تَقْوَاهُمْ )[7] ؛ يَعْنِي مَنْ لَقِيَنَا وَ سَمِعَ كَلاَمَنَا زَادَهُ اللَّهُ هُدًى عَلَى هُدَاهُ ».[8]

 خيثمه گويد: به حضور امام‌باقر  علیه السلام رسيدم، فرمود: خيثمه! شيعيان ما اهل‌بيت دل‌هايشان جايگاه محبّت ما خاندان مى‌شود و به محبّت ما الهام و هدايت باطنى مى‌يابند. شخص به ما علاقه و محبّت دارد و مى‌پذيرد آنچه را در فضليت ما مى‌شنود، با اين‌كه ما را نديده و سخن ما را نشنيده؛ چون خدا براى او خير و خوبى را خواسته است و اين آيه اشاره به آن است: و(لى) آنان كه به هدايت گراييدند، ( خدا ) آنان را هرچه بيش‌تر هدايت بخشيد و ( توفيق ) پرهيزكارى ( و الهام‌شان ) داد؛ يعنى هركس ما را بيند و كلام ما را بشنود، خداوند بر هدايت ( و الهام باطنىِ ) او مى‌افزايد.

در روايت ديگرى آمده است :

« عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ خَالِدٍ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ  علیه السلام : يَا سُلَيْمَانُ إِنَّ لَکَ قَلْبآ وَ مَسَامِعَ وَ إِنَّ اللَّهَ إِذَا أَرَادَ أَنْ يَهْدِيَ عَبْدآ فَتَحَ مَسَامِعَ قَلْبِهِ وَ إِذَا أَرَادَ بِهِ غَيْرَ ذَلِکَ خَتَمَ مَسَامِعَ قَلْبِهِ فَلاَ يَصْلُحُ أَبَدآ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ ( أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا  )[9] . »[10]

 سليمان‌بن‌خالد گويد: امام‌صادق  علیه السلام فرمود: اى سليمان! تو يك قلب و گوش‌ها و نيوشاها دارى، هرگاه خداوند اراده نمايد كه بنده‌اى را هدايت كند، گوش دل او را باز مى‌كند و هرگاه امرى غير از آن را اراده كند، بر گوش دل او مهر زده و او را ناشنوا مى‌گرداند. در نتيجه آن فرد هرگز اصلاح نخواهد شد. اين امر مصداق اين آيه‌ى شريفه است: يا بر دل‌هايشان قفل‌هايى نهاده شده است.

صلوات، يادكرد محبوب

از نشانه‌هاى محبت، يادكرد و ذكر محبوب است. أميرمؤمنان علیه السلام مى‌فرمايند :

« مَنْ أَحَبَّ شَيْئآ لَهِجَ بِذِكْرِهِ »[11] .

 كسى كه چيزى را دوست بدارد، به يادش شيفته شود.

قرآن‌كريم بر اساس اصل مودّت، صلوات را با يادكرد از خاندان اهل‌بيت  علیهم السلام توصيه و به‌طور استحبابى سفارش نموده است. حق‌تعالا خود ذكر صلوات بر اهل‌البيت  علیهم السلام دارد و فرشتگان به‌طور تكوينى از اين ذكر برخوردارند و مؤمنان نيز به آن دعوت شده‌اند :

( إِنَّ اللَّهَ وَمَلاَئِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِيمآ  ).

خدا و فرشتگانش بر پيامبر درود مى‌فرستند، اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد، بر او درود فرستيد و به فرمانش به‌خوبى گردن نهيد. احزاب / 56 .

صلوات از «صلو» به معناى توجه، التفات و آگاهى و نيز برخوردار از سازه‌هاى حرارت و گرمى و محبت‌زايى و سپاسدارى و قدرشناسى‌ست. آن هم نه هر توجهى، بلكه توجهى كه مشاهده‌ى كمالات، عظمت و حق‌بينى در آن است و اين مشاهده حرارت‌بخش و شوق‌آفرين است. به همين اعتبار (صَلُّوا  ) بر ( وَسَلِّمُوا  ) مقدم شده است. تا عظمت و بزرگى كسى ديده نشود و حرارت شوق و كوره‌ى ارادت و محبت نياورد، وفق و سلم با وى و دلسپردگى به او و انس با وى ممكن نمى‌شود. سلام، حرارت صلوات را متناسب با شخصيت باطنى ذكرپرداز تنظيم مى‌كند و نگهبان سلامت وى مى‌گردد. حرارت اگر فرونى بگيرد و نامتناسب گردد، وفق، سازگارى و حفظ ادب را از فرد مى‌گيرد.

آيه‌ى شريفه با سفارش به صلوات كه از اذكار حبّى‌ست، به التفات و توجه به عظمت خاندان عصمت و طهارت و نهادينه‌كردن اين بلندا در خودآگاه و مكانيسم مهار مغزى به‌طور ارادى توصيه دارد تا صراط مستقيم ولايت اِنعامى و محبوبى كه در سوره‌ى حمد هر روزه ده‌بار در صلات ( نمازهاى شبانه‌روزى ) بايد به‌طور وجوبى گفته شود، زمينه‌ى دستگاه حسابگرى و منطق ذهنى گردد و در نهايت با هر شناخت، آگاهى و كردارى قرار گيرد و فرد را به فراتر از فيزيك به نظام عشق قلبى و وحدت روحى ببرد. در سوره‌ى حمد مى‌خوانيم :

( اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ. صِرَاطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ  ).

راه ميانه‌ى زودرسنده را به ما بنماى؛ راه محبوبانى كه به كمال و تمامِ نعمت، گرامى‌اشان داشته‌اى. حمد / 5 .

صلوات، برخوردار از مفاد و اثر اين آيه‌ى شريفه است و هدايت و راهنمايى به مصداق عينى ( الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ  ) و اِنعامى و محبوبىِ خداوند است كه همانند لقب اميرمؤمنان و تماميت و ختم ولايت كه از آن خواهيم گفت، منحصر به اميرمؤمنان  علیه السلام است و قابل انطباق بر ديگرى نيست. خيمه‌ى پديده‌هاى هستى و آفرينش، با تمامى شگفتى‌هايى كه دارد، به عمود اميرمؤمنان برافراشته شده است و بايد از آن‌حضرت به سويداى سينه سپاسدار بود. از اين معناى حايز اهميت فراوان، ذيل فراز «وَ لَوْلاَ عَلِىٌّ لَمَا خَلَقْتُکَ» بعدتر خواهيم گفت. بنابراين صلوات، همان باور قلبى به اميرمؤمنان  علیه السلام است.

همان‌طور كه اگر پديده‌اى صاحب ولايت الاهى را نشناسد و پيرو او نگردد همج رعاع و سرگردان مى‌شود، دعايى كه ذكر صلوات نداشته باشد، سرگردان مى‌شود و ارتقا و عروجى ندارد و صفا و نفَس و مُهر و امضايى ولايى نمى‌يابد تا بتواند به ساحت معنا به‌طور مُجاز ورود كند، در نتيجه به آن ترتيب‌اثر داده نمى‌شود.

صلوات از اذكار محافظت‌كننده است و ذكرپردازى را كه اهل صلوات شده است حرز مى‌بخشد و بلا را از او دور مى‌كند. ذكر صلوات توان بازدارندگى از نفوذ شياطين در اشتراك با فرزندآورى مى‌گردد. نطفه‌هاى شوم اشتراكى با شياطين، خصم ولايت پديد مى‌آورند.

با توجه به نظام مشاعى و جمعى و شناورى تمامى پديده‌ها كه از آن خواهيم گفت، فايده‌ى صلوات درودفرستندگان و حضرت حق‌تعالا به تمامى پديده‌ها مى‌رسد و سبب رونق و استجلاى خاندان وحى و عصمت در نظام پديدارى مى‌گردد. صلوات خداوند ظهور و تجلى حق‌تعالا بر اهل‌بيت  علیهم السلام و ارتقا و تدلّى مراتب قربى و ظهورى آن‌حضرات علیهم السلام و سرايت آن به‌طور سعى و انبساطى به تمامى مراتب تعينات و قرب و وصول هرچه بيش‌تر و بيرون‌رفتن از تاريكى‌ها به نور و ازدياد مراتب نورانيت و و ولايت و ارتقا و قرب به مبدء نور و رسيدن به سلامت و امنيت و مرتبه‌ى اسم سلام و حيات حقيقى و گوارا و كامياب است، چنان‌كه حق‌تعالا در آيات 43 و 44 سوره‌ى احزاب، به مؤمنان مى‌فرمايد :

( هُوَ الَّذِي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ وَمَلاَئِكَتُهُ لِيُخْرِجَكُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَكَانَ بِالْمُؤْمِنِينَ رَحِيمآ تَحِيَّتُهُمْ يَوْمَ يَلْقَوْنَهُ سَلاَمٌ وَأَعَدَّ لَهُمْ أَجْرآ كَرِيمآ  ).

اوست كسى كه با فرشتگان خود بر شما درود مى‌فرستد تا شما را از تاريكى‌ها به‌سوى روشنايى برآورد و به مؤمنان همواره مهربان است. درودشان روزى كه ديدارش كنند، سلام خواهد بود و براى آنان پاداشى نيكو آماده كرده است.

صلوات و تهليل، اصل مكتب شيعه است. شفاف‌سازى باطن، صفايابى، مهار هيجانات و اهتمام عملى به اصل اعتقادى ولايت، از آثار مداومت بر ذكر قدسى و ولايى صلوات مى‌باشد. اين ذكر، هيچ‌گونه آثار و عوارض سوئى براى ذكرپرداز ندارد.

 زيارت وجه الاهى

از نمودهاى محبت كه ترجمان پيوند قلب و زبانِ علاقه است، دوست‌داشتن ديدار و لقاى محبوب و زيارت او از نزديك است. زيارت و ديدار، گرايش حسى و قلبى به محبوب به قصد قرب و همزيستى و اطاعت امر وى و دوام ربط و رابطه با اوست. هرچه پيرايه‌ها و حجاب‌هاى ميان مُحِبّ و محبوب بيش‌تر كنار زده شود، و طهارت و پاكى و خلوص و صفا افزون‌تر و شديدتر باشد، انس و قرب و همزيستى و ربط و حمل بيش‌تر مى‌گردد و تمامى مراتب فرد در تحت محبت و ولايت و قرب محبوب قرار مى‌گيرد و اتحاد و وحدت ميان آن‌ها مستحكم‌تر مى‌گردد.

محبت انسان الاهى علاقه به زيارت و ديدار او را به قصد انس و ارج‌گذارى و استمرارِ پيوند قلبى به‌طور عينى و اصيل در دل زنده مى‌كند و داراى آثار عينى‌ست.

از آن‌جا كه انسان‌هاى الاهى تمام‌حقى هستند و بيش‌ترين عشق و وحدت را دارا مى‌باشند، توجه به يكى از اولياى الاهى توجه و زيارت همه‌ى آنان و زيارت حق‌تعالا مى‌باشد. در كتاب كامل‌الزيارات آمده است :

« أَحْمَدُ بْنُ جَعْفَرٍ اَلْبَلَدِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَزِيدَ اَلْبَكْرِيِّ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ نَصْرٍ اَلْمَدَائِنِيِّ عَنْ عَبْدِ اَلرَّحْمَنِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى اَلْكَاظِمِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَقُلْتُ لَهُ أَيُّمَا أَفْضَلُ اَلزِّيَارَةُ لاَِمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَيْهِ أَوْ لاَِبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ أَوْ لِفُلاَنٍ أَوْ فُلاَنٍ وَ سَمَّيْتُ اَلاَْئِمَّةَ وَاحِدآ وَاحِدآ؟

فَقَالَ لِي: يَا عَبْدَ اَلرَّحْمَنِ بْنَ مُسْلِمٍ مَنْ زَارَ أَوَّلَنَا فَقَدْ زَارَ آخِرَنَا وَ مَنْ زَارَ آخِرَنَا فَقَدْ زَارَ أَوَّلَنَا وَ مَنْ تَوَلَّى أَوَّلَنَا فَقَدْ تَوَلَّى آخِرَنَا وَ مَنْ تَوَلَّى آخِرَنَا فَقَدْ تَوَلَّى أَوَّلَنَا وَ مَنْ قَضَى حَاجَةً لاَِحَدٍ مِنْ أَوْلِيَائِنَا فَكَأَنَّمَا قَضَاهَا لِجَمِيعِنَا [12] .

 عبدالرحمان بن مسلم گويد: به حضور امام‌كاظم  علیه السلام رسيدم و از ايشان پرسيدم: آيا زيارت اميرمؤمنان  علیه السلام داراى فضيلت بيش‌تر و برترى‌ست يا زيارت امام‌حسن  علیه السلام يا زيارت ديگر امامان و هريك از امامان را يكى‌يكى نام بردم.

 امام‌كاظم  علیه السلام فرمود: اى عبدالرحمان بن مسلم، هركس نخستينِ ما را زيارت كند، چنان است كه آخرين ما را زيارت كرده و هركس آخرين ما را زيارت كند، چنان است كه نخستين ما را زيارت كرده است. هركس ولايت نخستين ما را بپذيرد، چنان است كه ولايت آخرين ما را پذيرفته و هركس ولايت آخرين ما را بپذيرد، چنان است كه ولايت نخستين ما را پذيرفته است. هركس نياز يكى از دوستان ما را برآورد، گويى آن را براى همه‌ى ما برآورده و انجام داده است.

يَا عَبْدَ اَلرَّحْمَنِ أَحْبِبْنَا وَ أَحْبِبْ فِينَا وَ أَحْبِبْ لَنَا وَ تَوَلَّنَا وَ تَوَلَّ مَنْ يَتَوَلاَّنَا وَ أَبْغِضْ مَنْ يُبْغِضُنَا أَلاَ وَ إِنَّ اَلرَّادَّ عَلَيْنَا كَالرَّادِّ عَلَى رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ جَدِّنَا وَ مَنْ رَدَّ عَلَى رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَقَدْ رَدَّ عَلَى اَللَّهِ أَلاَ يَا عَبْدَ اَلرَّحْمَنِ مَنْ أَبْغَضَنَا فَقَدْ أَبْغَضَ مُحَمَّدآ وَ مَنْ أَبْغَضَ مُحَمَّدآ فَقَدْ أَبْغَضَ اَللَّهَ جَلَّ وَ عَلاَ وَ مَنْ أَبْغَضَ اَللَّهَ جَلَّ وَ عَلاَ كَانَ حَقّآ عَلَى اَللَّهِ أَنْ يُصْلِيَهُ اَلنَّارَ وَ مَا لَهُ مِنْ نَصِيرٍ ».

اى عبدالرحمان! ما را دوست بدار و نيز هركس كه ما را دوست مى‌دارد، دوست بدار و در راه ما دوست بدار و براى ما دوست بدار. با دوستان ما دوست باش و با دشمنان ما دشمن. هركس ما را ردّ كند، جدّمان رسول‌خدا را رد كرده و هركس او را رد كند، خداوند را مردود انگاشته است. اى عبدالرحمان! هركس به ما كينه ورزد، به رسول خدا كينه ورزيده و هركس به محمد  صلی الله علیه و آله و سلم كينه ورزد، به يقين به خداوند كينه ورزيده است و هركس با خداى عزّوجلّ كينه در پيش گيرد و دشمنى كند، بر خداست كه او را به دوزخ افكند و ياورى نباشد تا او را يارى كند و رهايى‌اش بخشد.

اين حديث شريف، گستره‌ى ناپيدا و بى‌كرانه‌ى محبت اهل‌بيت به دوستدارانشان را مى‌رساند. فراز « وَ أَحْبِبْ فِينَا وَ أَحْبِبْ لَنَا » توصيه مى‌نمايد كه هر كنشى را به انگيزه‌ى دوستى به اهل‌بيت  علیهم السلام به سامان رسانيد و به سبك محبت ولايى و ولاى اهل‌بيت علیهم السلام حيات ناسوتى خود را معنادار و پربار كنيد.

[1] ـ حجرات / 7 ـ 8 .

[2] ـ حشر / 9 .

[3] ـ آل‌عمران / 31 .

[4] ـ كلينى، محمدبن يعقوب، الكافى، ج 8، پيشين، ص 79. و نيز ر. ک : كوفى، فرات‌بن ابراهيم، تفسير فراتالكوفى، تهران، وزارة الثقافة و الارشاد الاسلامى، 1410 ق، ص 428 با اندكى تغيير در واژگان و نقل به معنا. فرازپايانى اين روايت به گونه‌ى زير نيز نقل شده است: « ثُمَّ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ إِنَّ أَعْرَابِيّآ أَتَى اَلنَّبِيَّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَقَالَ يَارَسُولَ اَللَّهِ إِنِّي أُحِبُّ اَلْمُصَلِّينَ وَ لاَ أُصَلِّي وَ أُحِبُّ اَلصَّائِمِينَ وَ لاَ أَصُومُ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ يَعْنِي لاَ أُصَلِّي وَ لاَ أَصُومُ اَلتَّطَوُّعَلَيْسَ اَلْفَرِيضَةَ »؛ باديه‌نشينى نزد پيامبراكرم  صلی الله علیه و اله و سلم آمد و گفت: اى رسول‌الله! من نمازگزاران را دوست دارم، ولى خودنماز نمى‌خوانم و روزه‌داران را دوست دارم، ولى خود روزه نمى‌گيرم. امام‌باقر  علیه السلام فرمود: يعنى نماز و روزه‌ىمستحبّى نمى‌گزارم. ابن حيون، نعمان‌بن محمد، دعائم الاسلام، ج 1، قم، مؤسسة آل‌البيت لاحياء التراث، 1383 ـ1385، ص 72.

[5] ـ فتال نيشابورى، محمدبن احمد، روضة الواعظين، ج 2، قم، الشريف الرضى، 1375 ش، ص 417. و نيز ر. ك   :ابن‌بابويه ( شيخ‌صدوق ) ، محمدبن على، الامالى، تهران، كتابچى، 1376 ش، ص 209 به نقل از اميرمؤمنان  علیه السلام .

[6] ـ طوسى، محمدبن حسن، الامالى، پيشين، ص 518.

[7] ـ محمد / 17 .

[8] ـ كوفى، فرات‌بن ابراهيم، تفسير فرات الكوفى، تهران، وزارة الثقافة و الارشاد الاسلامى، 1410 ق، ص 417.

[9] ـ محمد / 24 .

[10] ـ برقى، احمدبن محمد، ج 1، قم دارالكتب الاسلامية، بدون تاريخ، ص 200.

[11] ـ آمدى، عبدالواحدبن محمد، غررالحكم و دررالكلم، پيشين، ص 583.

[12] ـ ابن‌قولويه، جعفربن محمد، كامل الزيارات، نجف اشرف، المطبعة المباركة المرتضوية، 1356، ص 335.

صادق خادمی وب‌سایت
صادق خادمی | متولد 1356 | نویسنده کتاب آگاهی و انسان الاهی | سی سال سابقه تحصیل و تحقیق در حوزه فقه، فلسفه و عرفان | فوق لیسانس فلسفه و کلام اسلامی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *