وب سایت معرفی و خرید کتاب های صادق خادمی

دسترسی سریع و پنل کاربری

هیچ محصولی در سبد خرید نیست.

ولايت؛ باطن رسالت و زبان وحى

ولايت؛ باطن رسالت و زبان وحى

انسان با ولايت موهبتى خداوند، الاهى مى‌شود. به انسان فاقد ولايت نمى‌شود اطلاق انسان الاهى كرد. اين گزاره را داشته باشيم تا بعدتر آن را در تماميت دين با نعمت ولايت توضيح دهيم.

چنين نيست كه با انقطاع وحى انبايى، دوره‌ى ظهور ولايت فرا برسد، بلكه ولايت، حقيقت باطنى و تعينى ازلى و ابدى و حقّى‌ست كه به‌طور مستمرّ در قامت « ولىّ »، «نبىّ »، « رسول »، « امام » و « خليفه‌ى حق » ـ با تفاوتى كه در مرتبه، نزديكى و قرب حق دارند، ظاهر مى‌شود.

ولايت چون باطن نبوت، رسالت، امامت و خلافت است، اصل تمامى اين كمالات مى‌باشد و ظاهر اين كمالات باطنى بايد با ولايت هماهنگ و در قلمرو و تابع آن باشد.

با آن‌كه تمامى ظهورات هستى و پديده‌هاى آن، مرتبه‌اى از ولايت را دارايند، تنها مقام عصمت است كه برخوردار از كمال تامّ ولايت و مَظهر و تعيّن آن است؛ مقامى كه ويژه‌ى اولياى كُمّل الاهى علیهم السلام است. ولايت در چهره‌ى معصوم يا غيرمعصوم و محبوبى يا محبّى ظهور مى‌يابد.

ولايت، ظهور و بروز در ساحت ذات وجود و تجليات ذاتى، صفاتى و فعلى حضرت حق‌تعالاست كه با عشق همراه است. ولايت، هويّتى باطنى با هر تعيّن، اما فراتر از آن مرتبه و تعيّن است.

ولايت حق‌تعالا، حقيقتى كلى‌ست كه همه‌ى آثار و احكام ذاتى حق‌تعالا را فراگير است و به‌گونه‌ى مُظهِرى پديدار تعين‌ها در حضرت علمى و نمودارهاى خلقى مى‌گردد و همه‌ى صفات الاهى را داراست.

ولايت حق‌تعالا در همه‌ى تعين‌ها و پديده‌ها از حضرت احديت وجود تا ناسوت آن به عشق جلوه‌گر است و همواره در همه‌ى آن‌ها سريان و ظهور دارد.

مَظهر اين ولايت كلى، انسان الاهى‌ست. ولىِّ الاهى، كسى‌ست كه روح بى‌تعين او، آيينه‌دار طلعت ذات و برتر از ظهور هر اسم، صفت و جلوه‌هاى آن است؛ هرچند از اسما و صفات الاهى جدايى ندارد و تعيّن هر اسمى، ظهور تعين اوست.

مقامى را كه ولىّ داراست، نه اسمى دارد و نه رسمى؛ نه به بيانى در مى‌آيد و نه خِرَدى آن را درمى‌يابد. هر اشاره‌اى به آن نيز ـ همچون مقام مُظهرىِ حضرت حق در لا تعيّن و تعيّن ربوبى وى ـ كاستن از اين مقام است.

ولايت، باطن انسان الاهى‌ست و انسان الاهى مَظهر آن است كه چون از لحاظ مَظهرى واسطه‌ى ظهور اسما در حضرت علمى و كشف در مقام واحديت و ظاهر در آثار و احكام و حدود هر حضرت فعلى‌ست، بهره‌مند از نبوت ظاهر است.

 

ولايت معنوى

ولايت معنوى، قرب تام و فناى فعلى، صفاتى و ذاتى و مقام نورانيت است كه به مراتب بالاتر از كرامت حسى و فعلى‌ست. برخوردار از اين مقام، آن به آن در كرامت معنوى و رحمت است. قرآن‌كريم در حق پيامبراكرم صلی الله علیه و آله و سلم مى‌فرمايد :

( وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ  ).

و تو را جز رحمتى براى جهانيان نفرستاديم. انبياء / 107.

 

ولايت كرامت

شأن خلقى ولايتِ كلى و سِعى، روحى فرامجرّد و منبسط است كه از نور صاحب ولايت كلى پيدايى يافته است. ولىّ حق بر حضرت ارواح و در نمودهاى روحى به وجه سريان، ظهور و نفوذ دارد و ظهور و تجلّى حضرت حق‌تعالا در همه‌ى نمودهاى خَلقى به واسطه‌ى عين ثابت انسان الاهى‌ست. به اين اعتبار، انسان الاهى ربّ همه‌ى اين پديده‌ها و مربّى تمامى پديدارهاست.

انسان الاهى به اعتبار اين‌كه در مظاهر خَلقى، پديدار اسم رحمان است، قدرت تصرف و « ولايت كرامت » و مأموريت گسترش رحمت و عشق بر همه‌ى حضرات خلقى را داراست. اعجاز و كرامت به‌طور مستقيم برخوردار از نيرو و قدرت بى‌پايان خداوند به‌طور نزولى‌ست. از اين رو متعلق و موضوع آن مى‌تواند هرچه يا هركس باشد: عصاى موسى، دم گاو بنى‌اسرائيل، شتر صالح، يا شخص حضرت عيسى علیه السلام يا آفرينش آدم و حوا.

قدرت تسخير بر دو قسم حسى و معنوى‌ست. اقتدار تصرف حسى يا از جنبه‌ى حقى و نشانه‌ى صدق و كرامت است و يا از جنبه‌ى خلقى كه كذب مدّعى را مى‌رساند، زيرا ظهور آن را در باطن از خداوند مى‌طلبد و در ظاهر آن را به خود نسبت مى‌دهد. اقتدار تصرف مستند به حيث خلقى، استدراج نام دارد. انسان الاهى همانند وحى به همت و تمكين ربوبى و با وجه حقى به تصرف مى‌پردازد، نه به نيروى سلطنت و قوه و قدرت و نه به نيروى استحقاق و شايستگى‌اش براى اين مرتبه. به تعبير دقيق، ولايتِ كرامت براى انسان الاهى، همان وحى فعلى‌ست.

هر پديده‌اى حكمى و مسيرى طبيعى دارد كه به‌تناسب آن جواز استفاده از قدرت و امكان بهره‌بردن از نفوذ حق‌تعالى را مى‌يابد. در ناسوتِ آزادى، اختيار و تغييرات، مى‌شود اقتدار حكمى را با سوءاختيار به شرّ تبديل كرد.

 

ولايت امامت ( مرجعيت دينى و زعامت سياسى )

چهره‌ى ديگرى از ولايت، ولايت امامت است. امامت اعم از مرجعيت دينى و زعامت سياسى‌ست و در هر دو زمينه اطاعت مطلق از امام معصوم  علیه السلام و داراى نصب خاص، واجب است. قرآن‌كريم مى‌فرمايد :

( يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الاَْمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الاَْخِرِ ذَلِکَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلا أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْکَ وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ يُرِيدُونَ أَنْ يَتَحَاكَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ وَقَدْ أُمِرُوا أَنْ يَكْفُرُوا بِهِ وَيُرِيدُ الشَّيْطَانُ أَنْ يُضِلَّهُمْ ضَلاَلا بَعِيدآ  ).

اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد! خدا را اطاعت كنيد و پيامبر و اولياى امر خود را (نيز ) اطاعت كنيد. پس هرگاه در امرى ( دينى ) اختلاف‌نظر يافتيد، اگر به خدا و روز بازپسين ايمان داريد آن را به ( كتاب ) خدا و ( سنت ) پيامبر (او) عرضه بداريد. اين بهتر و نيك‌فرجام‌تر است. آيا نديده‌اى كسانى را كه مى‌پندارند به آنچه به‌سوى تو نازل شده و ( به ) آنچه پيش از تو نازل گرديده ايمان آورده‌اند ( با اين همه ) مى‌خواهند داورى ميان خود را به‌سوى طاغوت ببرند با آن‌كه به‌قطع فرمان يافته‌اند كه بدان كفر ورزند و(لى) شيطان مى‌خواهد آنان را به گمراهىِ دورى دراندازد. نساء / 59 ـ 60 .

صاحبان امر كه اطاعتشان هماهنگ با اطاعت از رسول‌اكرم  صلی الله علیه و آله و سلم در سياق آيه‌ى شريفه است، لازم است معصوم از خطا و اشتباه و گناه باشند. گزاره‌ى مفاد يادشده حقيقى‌ست و مى‌توان وجوب اطاعت از يك فرد را از آن اراده نمود.

آيه‌ى شريفه‌ى مباهله بر مرجعيت دينى اهل‌بيت  علیهم السلام دلالت دارد. اين آيه مى‌رساند اهل‌بيت علیهم السلام برجسته‌ترين مظاهر جلال و جمال الاهى هستند؛ زيرا قراردادن لعنت بر دروغگويان را به خود اهل‌بيت  علیهم السلام نسبت داده است. خداوند در آيه‌ى مباهله مى‌فرمايد :

( فَمَنْ حَاجَّکَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ  ).

پس هر كه در اين( باره ) پس از دانشى كه تو را ( حاصل ) آمده با تو محاجّه كند، بگو بياييد پسرانمان و پسرانتان و زنانمان و زنانتان و ما خويشان نزديك و شما خويشان نزديك خود را فرا خوانيم، سپس مباهله كنيم و لعنت ( عذاب ) خدا را بر دروغگويان قرار دهيم. آل‌عمران / 61.

بزرگان نصرانى، ادّعاى شهود و مكاشفه بر حقانيت حضرت عيسى و دين مسيح داشتند. نقد ادعاى شهود و آگاهى از علوم باطنى با تحليل‌هاى مفهومى كارا نيست، براى همين بايد در ميدان رزمايش و قدرت‌نمايى باطنى وارد شد و حقانيت اين ادعاى باطنى نامحسوس را به معيارى محسوس يعنى مباهله كه نوعى دوئل اقتدارى‌ست به صحنه‌ى ارزيابى كشاند. نمونه‌اى از هماوردخواهى نصرانيان با مسلمانان را در ماجراى جاثليق نصرانى خواهيم آورد.

قراردادن لعنت، محروم‌كردن ملعون از رحمت رحيمى‌ست و اسناد آن به هر دو طرف مباهله و دوئل باطنى و معنوى به سبب حفظ ادب و تواضع در گفتمان است، نه براى رخنه‌ى شك؛ زيرا هيچ‌گونه اثرى بر لعنت قراردادن گروه مسيحيان آشكار نمى‌گردد تا چه رسد كه آن لعنت را قرارداد نمايند.

آيه‌ى شريفه بر حقانيت اهل‌بيت  علیهم السلام در مرجعيت دينى و سياسى ظهور دارد؛ زيرا اتصاف به صدق و كذب، ويژگى گزاره‌هاى خبرى‌ست. زيرساخت صدق، دست‌كم حكمت و برخوردارى از كتاب يعنى منطق و روش درست مى‌باشد. بنابراين صادق كسى‌ست كه دو سازه‌ى حكمت و كتاب را دارا باشد و خبرى را بگويد. صادق يا كاذب بودن كسى برآيند آن است كه گزاره‌اى را اخبار نمايد و چون ( الْكَاذِبِينَ  ) در آيه‌ى شريفه به صيغه‌ى جمع است، بايد در هر دو طرف مباهله، جمعى كه مدّعى حكمت، كتاب و روش درست و منطقى و گزاره‌اى اخبارى هستند، نمودار باشند تا واژه‌ى ( الْكَاذِبِينَ  ) داراى فرد و مصداق باشد. بر اين اساس افزون بر اثبات حقانيت شخص حضرت رسول‌اكرم  صلی الله علیه و آله و سلم ، صدق و برحق‌بودن همراهان ايشان و خاندان وحى و عصمت كه به‌طور مشخص در تاريخ آمده‌اند، اثبات مى‌گردد.

ولايت انسان الاهى همه‌ى تعين‌ها را فرا گرفته و هر تعينى به مقدار تعين خويش آن را پذيرفته است. اگر پديده‌اى نيز از پذيرش ولايت خوددارى كرده و سر باز زده است، اصل نمود و پديدارى ولايت را پذيرفته، ولى با پديدارىِ كمال ولايت همراه نشده و آن را در كمون، باطن و مخفى ساخته است.

حقيقت ولايت در مرتبه‌ى احديت هستى، مقدم بر خلافت الاهى و باطن آن است؛ زيرا در اين مرتبه همه‌ى اسماى ذاتى الاهى به صورت يكسان و به‌طور مندمج ظهور دارند. دليل تساوى ظهور اسما در مرتبه‌ى احديت، ظهور حضرت حق‌تعالا با احديت جمع‌الجمعى خود در همه‌ى اسماى ذاتى‌ست.

صادق خادمی وب‌سایت
صادق خادمی | متولد 1356 | نویسنده کتاب آگاهی و انسان الاهی | سی سال سابقه تحصیل و تحقیق در حوزه فقه، فلسفه و عرفان | فوق لیسانس فلسفه و کلام اسلامی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *