ختم ولايت
ختم ولايت
برترين ساحت ولايت كه نهايىترين قرب ربوبى و مَظهر تامّ تعين احديت است، ختم ولايت ناميده مىشود. خاتميت ولايت همانند خاتميت نبوّت امرى كيفىست. اين ختم هرچند جمعى و داراى آخرين امتياز ختمى و براى مثال برخوردار از نمرهى بيست از بيست نمره است، تفاوتهاى كيفى و فضليتساز و وحدتهاى تشكيكى، ميان تمام كسانى كه بيست گرفتهاند تفاوت در رتبه مىسازد و بالاترين آنها آگاهىهايى كيفى دارد كه ديگران مرتبه، تابآورى و مجال ابراز آن را نداشتهاند. همين اختلاف كيفى، جلوههاى متعددى را از يك حقيقتْ پيدايى مىدهد. بر اين اساس با آنكه معرفت، عشق و وحدت تشكيكى در مرتبهى مَظاهر احديت در نهايت و ختم است، تفاوتها عينهاى ثابت متعدد از يك حقيقت را تعين مىدهد بدون اينكه در اصل ختميت، دگرگونى پديد آيد و با آنكه اولياى متعدد در ختميت و در اصل ولايت كلى و در خلقت نورى و نورانيت متحد و يگانهاند، در نوع ظهور آنان اختلاف خواهد بود.
شاهد اين معنا روايتىست كه ابوجعفر محمدبن يحيى العطار قمى محدث بزرگ شيعه در نيمهى دوم قرن سوم هجرى و از عالمان قم و استاد ثقةالاسلام محمدبن يعقوب كلينى ( وفات 329 ق ) صاحب كتاب شريف الكافى به سند خود از محدث عالىقدر جناب ابواسامه زيد شحّام ( زيد بن محمدبن يونس ) در نيمهى نخست قرن دوم هجرى به نقل از امامصادق علیه السلام ( شهادت 148 ق ) آورده است :
« أَخْبَرَنَا عَلِيُّ بْنُ اَلْحُسَيْنِ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى اَلْعَطَّارُ بِقُمَّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ حَسَّانَ اَلرَّازِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ اَلْكُوفِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ يُوسُفَ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عِيسَى عَنْ عَبْدِ اَلرَّزَّاقِ عَنْ زَيْدٍ اَلشَّحَّامِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ حَسَّانَ اَلرَّازِيُّ وَ حَدَّثَنَا بِهِ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ اَلْكُوفِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ زَيْدٍ اَلشَّحَّامِ قَالَ: قُلْتُ لاَِبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ أَيُّهُمَا أَفْضَلُ اَلْحَسَنُ أَوِ اَلْحُسَيْنُ؟
قَالَ إِنَّ فَضْلَ أَوَّلِنَا يَلْحَقُ فَضْلَ آخِرِنَا وَ فَضْلَ آخِرِنَا يَلْحَقُ فَضْلَ أَوَّلِنَا فَكُلٌّ لَهُ فَضْلٌ.
قَالَ قُلْتُ لَهُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ وَسِّعْ عَلَيَّ فِي اَلْجَوَابِ، فَإِنِّي وَ اَللَّهِ مَا أَسْأَلُکَ إِلاَّ مُرْتَادآ.
فَقَالَ: نَحْنُ مِنْ شَجَرَةٍ بَرَأَنَا اَللَّهُ مِنْ طِينَةٍ وَاحِدَةٍ فَضْلُنَا مِنَ اَللَّهِ وَ عِلْمُنَا مِنْ عِنْدِ اَللَّهِ وَ نَحْنُ أُمَنَاءُ اَللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ وَ اَلدُّعَاةُ إِلَى دِينِهِ وَ اَلْحُجَّابُ فِيمَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ خَلْقِهِ.
أَزِيدُکَ يَا زَيْدُ؟ قُلْتُ: نَعَمْ.
فَقَالَ: خَلْقُنَا وَاحِدٌ وَ عِلْمُنَا وَاحِدٌ وَ فَضْلُنَا وَاحِدٌ وَ كُلُّنَا وَاحِدٌ عِنْدَ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ.
فَقُلْتُ: أَخْبِرْنِي بِعِدَّتِكُمْ.
فَقَالَ: نَحْنُ اِثْنَا عَشَرَ هَكَذَا حَوْلَ عَرْشِ رَبِّنَا جَلَّ وَ عَزَّ فِي مُبْتَدَِ خَلْقِنَا أَوَّلُنَا مُحَمَّدٌ وَ أَوْسَطُنَا مُحَمَّدٌ وَ آخِرُنَا مُحَمَّدٌ ».
زيد شحّام گويد: به امامصادق علیه السلام عرض داشتم: ميان امام حسن و امام حسين علیهماالسلام كداميك از ديگرى برترند؟ حضرت فرمود: چنين است كه برترىِ نخستين فرد ما با برترى آخرين فرد ما به هم پيوند و همپيوستگى دارد و فضيلت آخرين فرد ما با فضيلت اوّلينِ ما همپيوسته است، پس همگى داراى فضيلتاند.
زيد گويد: به آن حضرت عرض كردم فدايتان شوم پاسخ را برايم بشكافيد و بازتر بفرماييد. بهخدا سوگند از شما نمىپرسم جز براى پىجويى حقّ و بازگشت به حقيقت.
امامصادق علیه السلام فرمود: ما از درختى واحد هستيم كه خداوند همهى ما را از يك طينت آفريد. برترى ما از جانب خدا و علم ما از نزد خداوند ( و وهبى ) است. ما امانتداران خدا بر آفريدگانش هستيم و دعوتكنندگان به دينش و پردهداران و حجابهاى واسط ميان او و آفريدههايش هستيم.
اى زيد آيا مىخواهى بيشتر برايت بگويم؟ عرض داشتم: بلى.
آنحضرت فرمود: آفرينش ما يكى و دانش ما يكى و فضيلت ما يكى و برابر است، و همهى ما نزد خداوند عزّوجلّ يكى هستيم.
عرض كردم: مرا از تعدادتان ( شمار اولياى خدا ) آگاه كنيد.
فرمود: ما دوازده نفريم، بدينگونه بوديم ( اشاره با دست به صورت دايره ) از آغاز آفرينش گرداگرد عرش پروردگارمان قرار داشتهايم. اوّلينمان محمّد و ميانهمان محمّد، و آخرينمان محمّد است.
عنوان خاتم الولاية دربارهى هريك از اولياى الاهى علیهم السلام كه واجد مقام ختمى باشد، صدق مىكند، اما ختم نهايى براى كسىست كه بالاترين كيفيت را داراست. با آنكه اميرمؤمنان علیه السلام خاتمالولاية است، حضرت مهدى امامعصر ( عجلالله تعالى فرجه الشريف ) امتياز ختم ولايت را دارند، ولى به لحاظ كيفيت، ختم ختم حيدرى مىباشند و كسى نمىتواند در جايگاه كيفى اميرمؤمنان علیه السلام باشد. همانطور كه عنوان اميرمؤمنان به ايشان اختصاص و ويژگى دارد و براى ساير ائمهى معصومين علیهم السلام منع استفاده دارد.
در حديثى احمدبن عمر از امامرضا علیه السلام تفسير آيهى زير را مىپرسد :
( ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتَابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنَا مِنْ عِبَادِنَا فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِنَفْسِهِ وَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَمِنْهُمْ سَابِقٌ بِالْخَيْرَاتِ بِإِذْنِ اللَّهِ ذَلِکَ هُوَ الْفَضْلُ الْكَبِيرُ ).
سپس اين كتاب را به آن گروه از بندگان خود كه ( آنان را ) برگزيده بوديم به ميراث داديم؛ پس برخى از آنان بر خود ستم كردند و برخى از ايشان ميانهرو و برخى از آنان در كارهاى نيك به فرمان ( و اذن ) خدا پيشگامند و اين خود توفيق و فضيلت بزرگ است. فاطر / 32.
اين آيهى شريفه ميراثبرى در كتاب و دانشهاى جمعى و نحوهى مواجههى گروهها با آن را بيان مىدارد و از اين لحاظ در مسألهى علم هجومى و قلبى داراى اهميت است. در روايت يادشده آمده است :
« عَنْ أَحْمَدَبْنِ عُمَرَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَاالْحَسَنِ الرِّضَا عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنا مِنْ عِبادِنَا … . قَالَ وَ السَّابِقُ بِالْخَيْرَاتِ الاِْمَامُ وَ الْمُقْتَصِدُ الْعَارِفُ بِالاِْمَامِ وَ الظَّالِمُ لِنَفْسِهِ الَّذِي لاَ يَعْرِفُ الاِْمَامَ »[1] .
احمدبنعمر گويد: از امامرضا علیه السلام در مورد آيهى: ( ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنا مِنْ عِبادِنَا ) پرسيدم. فرمود: ( السَّابِقُ بِالْخَيْرَاتِ ) شخص امام الاهى و ( الْمُقْتَصِد )، عارف و شناساى به امام وَ ( الظَّالِمُ لِنَفْسِهِ ) كسىست كه امام الاهى را نمىشناسد.
ميراثبرى و انتقال دانشهاى جمعى نياز به مسانخت و همزيستى و عشق و وحدت دارد. مراد از ارثبرى در آيهى شريفه، انتقال حقايق و علوم وحيانى قرآنكريم به افراد مسانخ است. وارث قرآنكريم، نسخهى تمامنماى نيكويىهاى وحى الاهىست و قرآنكريم، بلكه تمامى نيكويىهاى او به همانگونه است كه در مقام ختم وحى تجلّى كرده است. آيهى مباهله با فراز نورانى ( وَأَنْفُسَنَا )[2] كه ذكرش گذشت، گوياى اين امر است.
حقيقت حقتعالا با احديت جمع خود در حقيقت انسان الاهى كه به مقام ختم ولايت مىرسد، ظهور دارد و برترين ساحت ولايت از آنِ وى مىباشد و هر كس به فراخور تعين و پيدايى خود از نور و تجلى وى بهرهمند است. بر اين اساس، تفاوتى كه در دعاى توسل ديده مىشود، فقط به تفاوت گفتهخوانان راجع نيست و تفاوت فاعليت و تجلّى اوليايى كه در نهايت كمال مىباشند نيز در آن كاراست.
سيد جلالالدين آشتيانى ( وفات 1384 ه ش ) مىنويسد: « عقل يا قلم نور احمدى و يا حقيقت كليهى مطلقهى علويه و ديگر القاب شامخهى موجود اشرف، در قوس نزول، افضلِ اشيا و واسطه در فيض و رحمت الهيه است، ولى همين حقيقت عقل بعد از تجلّى و ظهور در مراتب اكوان (بدون تجافى از مقام خود و ظهور در عالم انسان، به جانب اصل خود متحرك و روان است و در نفس مقدسهى نبويه و وارثان احوال و علوم و مقامات او علیهم السلام بعد از بلوغ به مقام عقل كل و روح احمدى و نفخهى ربانى پا بر فرق عقل گذاشته و بعد از سير فىالله يعنى سير در اسماى الهيه متحقّق به جميع اسماى كليه و جزئيه مىشود و ذات را بدون حجاب مشاهده و بعد از تشرّف به مقام فنا در احديت ذاتيه و نيل به مقام بقاى بعد از فنا و وصول به مقام فرق بعد الجمع صاحب دعوت كليه مىشود و جميع شرايع الهيه به وجود او ختم و يا صاحب ارث محمدى و واجد مقام تمكين و دعوت مىگردد. اين معنا عبارت است از: ختم ولايت محمديه كه در مشكات يكى از اولياى محمدى در ادوار ولايت سير مىنمايد. و چهبسا در يكى از افراد صاحب ارث محمدى سير او در باطن براى نيل به مقام ختم (و تماميت ) دايرهى محيطهى ولايت، قرنها به طول انجامد تا ولايت نيز به كمال خاص خود برسد، لذا صاحبالزمان (عج) صاحب نصر عزيز است؛ ( وَيَنْصُرَکَ اللَّهُ نَصْرآ عَزِيزآ )[3] به وجود مهدى ( ارواحنا لتراب مقدمه الفداء ) تحقق يابد »[4] .
ولايت داراى ختم مَظهرى و ولايت كلى و مطلق است. همانطور كه نبوت داراى خاتم است و شخص رسولاكرم محمد مصطفى صلی الله علیه و آله و سلم ( خَاتَمَ النَّبِيِّين )[5] است، ولايت نيز داراى خاتم مىباشد و ختم ولايت، اميرمؤمنان على ابنابىطالب علیه السلام است. ولايت ختمى بهطور خاص در چهرهى حضرت مهدى ( عجلالله تعالى فرجه الشريف ) ظهور مىكند و آنحضرت علیه السلام ختم ختم ولايت حيدرى و ظهور كلى باب ولايت مىباشند و نهايت قرب را به اميرمؤمنان علیه السلام دارند. ختم حيدرى متفاوت از ختم ولايىست. هركسى به ميزان قربى كه به باب ولايت دارد داراى ظهور ولايىست؛ زيرا ظهور ولايى تنها تابع قرب توحيدى نيست.
كسى كه خاتم ولايت است، در ولايت، اوليت را نيز داراست. ديگر حضرات ائمهى معصومين علیهم السلام تنزيل ولايت اميرمؤمنان علیه السلام هستند.
[1] ـ كلينى، محمدبن يعقوب، الكافى، ج 1، پيشين، ص 215.
[2] ـ آلعمران / 61.
[3] ـ فتح / 3.
[4] ـ ر. ك : سيد جلالالدين ميرى آشتيانى، نقدى بر تهافت الفلاسفه غزالى، چاپ اول، قم، دفتر تبليغات اسلامى،1378 ش، ص 411.
[5] ـ احزاب / 40.