وب سایت معرفی و خرید کتاب های صادق خادمی

دسترسی سریع و پنل کاربری

هیچ محصولی در سبد خرید نیست.

علم هجومى قلب و طريق انس

علم هجومى قلب و طريق انس

محبت، وحدت، اقتدار و آگاهى و ايثارگرى بر قلب مجرّد چيره و غالب است. قلب با مجاورت و همنشينى شهودى به عوالم و واقعيت‌ها از مسير فناى محبت و نازكشى از آزار و بلاى پديده‌ها و ايثار، به‌جاى آگاهى‌هاى تدريجى ذهن، برخوردار از آگاهى‌هاى هجومى و فَوَرانى مى‌گردد كه از آن‌ها در مقام رؤيت عقلى قلب به «حكمت » تعبير مى‌شود.

آگاهى هجومى بر صفاى دل مترتب است و صفاى دل به رفع زنگار و حجاب و بركنارداشتن پرده‌نشينى دل است. دل با محبت و فنا و از دست‌رفتن و انتقاى التفات به خود از زنگارها و از پرده‌نشينى رهايى مى‌يابد و نامحدود و تعيّن‌شكن مى‌گردد.

حقيقت حكمت نيز جز ظهور و شكوفايىِ حضورىِ واقعيت چيزى براى چيزى نمى‌باشد. قلب در زمان حال، واقعيت فراوانى را درون خود تجربه مى‌كند و مى‌يابد. اين داده‌ها از بيرون وارد نمى‌شوند، بلكه قلب با شكوفايى خود مى‌تواند واقعيت هرچيزى را به‌طور مستقيم و به‌گونه‌ى ارادى و اشايى بدون وساطت ابزارى، اشراف اطلاعاتى و علمى بيابد و آن را به تجربه‌ى باطنى خود تبديل كند.

انسان قلبمند، ژرف‌ترين آگاهى و فرزانگى و حكمت كامل را نسبت به هر چيزى و نيز نسبت به اطلاعات و آگاهى‌هاى آن‌ها از قلب خود و از روش انس با پديده‌ها و دل‌دادن به دل آن‌ها و همدلى به‌طور فشرده و هجومى و با انفجار شفافيت باطنى درمى‌يابد نه از تلاش انديشارى و زبان گفتارى و تحليل مغزى و مفاهيم و قضاياى عقلانى كه بسيار در اجمال و ابهام و شناختى ضعيف، كم‌رمق، غبارآلود و كم‌فروغ است. ادراك قلبى، ادراكى رؤيتى، وصولى و شدنى‌ست كه با ابزار « دل » قابل رؤيت و وصول مى‌شود. بنابراين تحقيق علمى و انديشارى بر چنين موضوعاتى و تبيين نظرى پيچيدگى‌هاى آن، با ابزار نگارش، ارائه‌ى طريق است و بس.

درك و بينش شهودى و سيگنال‌هاى دل باطنى با آن‌كه تنمند نيست و در فضاى بى‌تنى نيز برقرار است، مى‌تواند با قلب كالبدى و مغز ارتباط گيرد. حكمت كه داراى عينيت و واقعيت خارجى‌ست با پردازش مغز، زبانى فشرده مى‌يابد و بسته‌اى آگاهى و علمى از سنخ معقول و مفهوم مى‌شود و توان بين‌اذهانى‌شدن مى‌يابد. اين بسته‌ى فشرده افزون بر انتقال ذهنى، برخوردار از دَم و نفَس يا سيگنال‌هاى آگاهى‌بخش و ياددهنده‌ى فورى‌ست كه مى‌تواند با ارادت قلبى و محبت به قلب نفر دوم (يادگيرنده‌ى مريد ) با فشردگى و تراكم رسوخ كند و او را با بين‌قلبى‌شدنِ آنى، به درك آن حقايق وصول دهد. اين در حالى‌ست كه يافته‌هاى علمى مغز كه از علم ذهنى فراتر نمى‌رود و پشتوانه‌ى حكمت صافى قلب را ندارد، برخوردار از توان نفوذ متراكم و تهاجمى به ديگرى نيست و براى بين‌اذهانى‌شدن در ساحت علم و آگاهى از طريق مفاهيم و گزاره‌هاى عقلى، در نظام تدريجى دانشِ مغز، آموزشى و داراى توان ياددهى ـ يادگيرى مى‌شود.

انتقال هجومىِ حكمت قلبى، هيچ استبعادى ندارد. تحقيقات تجربى نشان مى‌دهد ميدان انرژى قلب تنى همانند مغز با ميدانى از اطلاعات در ارتباط است كه در محدوده‌ى زمان و مكان محصور نمى‌باشند و براى نمونه دل و قلب تنى پيش از رخ‌دادن واقعه‌اى، اطلاعات مربوط به آن را دريافت و پردازش مى‌كند و نسبت به آن واكنش اضطرابى و به اصطلاح دلشوريدگى نشان مى‌دهد.

قلب كالبدى پيش از مغز با چرخه‌ها و ميدان‌هاى انرژى متعددى درگير و در تعامل است و بدون واسطه، اطلاعات شهودى را از ميدان‌هاى انرژى متعددى دريافت مى‌كند و اطلاعات درباره‌ى رويدادهاى باطنى و غيبى از طريق شهود به تن بازگشته و پردازش مى‌شود. بنابراين در سيستم ميدان انرژى و ادراك باطنى، قلب تنى نقش حياتى ايفا مى‌كند.

در روايت سلام بن مستنير نمونه‌ى از تأثير صفا و آگاهى‌هاى صاحب قلب بر ديگران آمده است :

« عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ وَ عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ جَمِيعآ عَنِ اِبْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اَلنُّعْمَانِ اَلاَْحْوَلِ عَنْ سَلاَّمِ بْنِ اَلْمُسْتَنِيرِ قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ أَبِي جَعْفَرٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ فَدَخَلَ عَلَيْهِ حُمْرَانُ بْنُ أَعْيَنَ وَ سَأَلَهُ عَنْ أَشْيَاءَ فَلَمَّا هَمَّ حُمْرَانُ بِالْقِيَامِ قَالَ لاَِبِي جَعْفَرٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ أُخْبِرُکَ أَطَالَ اَللَّهُ بَقَاءَکَ لَنَا وَ أَمْتَعَنَا بِکَ أَنَّا نَأْتِيکَ فَمَا نَخْرُجُ مِنْ عِنْدِکَ حَتَّى تَرِقَّ قُلُوبُنَا وَ تَسْلُوَ أَنْفُسُنَا عَنِ اَلدُّنْيَا وَ يَهُونَ عَلَيْنَا مَا فِي أَيْدِي اَلنَّاسِ مِنْ هَذِهِ اَلاَْمْوَالِ ثُمَّ نَخْرُجُ مِنْ عِنْدِکَ فَإِذَا صِرْنَا مَعَ اَلنَّاسِ وَ اَلتُّجَّارِ أَحْبَبْنَا اَلدُّنْيَا قَالَ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ إِنَّمَا هِيَ اَلْقُلُوبُ مَرَّةً تَصْعُبُ وَ مَرَّةً تَسْهُلُ ثُمَّ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ: أَمَا إِنَّ أَصْحَابَ مُحَمَّدٍ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ قَالُوا يَا رَسُولَ اَللَّهِ نَخَافُ عَلَيْنَا اَلنِّفَاقَ؟! قَالَ فَقَالَ وَ لِمَ تَخَافُونَ ذَلِکَ؟ قَالُوا: إِذَا كُنَّا عِنْدَکَ فَذَكَّرْتَنَا وَ رَغَّبْتَنَا وَجِلْنَا وَ نَسِينَا اَلدُّنْيَا وَ زَهِدْنَا حَتَّى كَأَنَّا نُعَايِنُ اَلاْخِرَةَ وَ اَلْجَنَّةَ وَ اَلنَّارَ وَ نَحْنُ عِنْدَکَ فَإِذَا خَرَجْنَا مِنْ عِنْدِکَ وَ دَخَلْنَا هَذِهِ اَلْبُيُوتَ وَ شَمِمْنَا اَلاَْوْلاَدَ وَ رَأَيْنَا اَلْعِيَالَ وَ اَلاَْهْلَ يَكَادُ أَنْ نُحَوَّلَ عَنِ اَلْحَالِ اَلَّتِي كُنَّا عَلَيْهَا عِنْدَکَ وَ حَتَّى كَأَنَّا لَمْ نَكُنْ عَلَى شَيْءٍ أَ فَتَخَافُ عَلَيْنَا أَنْ يَكُونَ ذَلِکَ نِفَاقآ فَقَالَ لَهُمْ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ كَلاَّ إِنَّ هَذِهِ خُطُوَاتُ اَلشَّيْطَانِ فَيُرَغِّبُكُمْ فِي اَلدُّنْيَا وَ اَللَّهِ لَوْ تَدُومُونَ عَلَى اَلْحَالَةِ اَلَّتِي وَصَفْتُمْ أَنْفُسَكُمْ بِهَا لَصَافَحَتْكُمُ اَلْمَلاَئِكَةُ وَ مَشَيْتُمْ عَلَى اَلْمَاءِ وَ لَوْ لاَ أَنَّكُمْ تُذْنِبُونَ فَتَسْتَغْفِرُونَ اَللَّهَ لَخَلَقَ اَللَّهُ خَلْقآ حَتَّى يُذْنِبُوا ثُمَّ يَسْتَغْفِرُوا اَللَّهَ فَيَغْفِرَ اَللَّهُ لَهُمْ إِنَّ اَلْمُؤْمِنَ مُفَتَّنٌ تَوَّابٌ أَ مَا سَمِعْتَ قَوْلَ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: ( إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَيُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ  )[1]  وَ قَالَ ( اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ  )[2] . »[3]

سلام بن مستنير گويد: در حضور امام‌باقر  علیه السلام بودم كه حمران بن اعين وارد شد، و از آن‌حضرت، چيزهايى پرسيد، پس همين كه خواست برخيزد به امام‌باقر علیه السلام عرض داشت : من شما را آگاه كنم ـ خداوند عمر شما را دراز كند و ما را از شما بهره‌مند سازد ـ كه ما خدمت شما مى‌رسيم و از نزد شما بيرون نمى‌رويم تا اين‌كه دل‌هاى ما نرم شود، و جان‌هاى ما از اين دنيا تسلى و آرامش مى‌يابد، و آنچه از اين اموال و دارايى كه در دست مردمان است بر ما خوار و ناچيز شود، سپس از نزد شما بيرون رويم و همين‌كه پيش مردمان و كاسبان مى‌آييم، دنيا را دوست داريم؟

سلام گويد: آن‌حضرت  علیه السلام فرمود: اين‌ها دل‌هاست كه گاهى سخت شود، و گاهى نرم، هموار و آسان. سپس فرمود: چنين است كه ياران محمد عرض داشتند: اى رسول خدا! ما بر نفاق از خودمان مى‌ترسيم؟ فرمود: چرا مى‌ترسيد؟ عرض كردند: هنگامى كه نزد شما هستيم و شما تذكرمان مى‌دهيد و به آخرت تشويق مى‌كنيد، از خدا مى‌ترسيم و دنيا را فراموش مى‌كنيم و به آن بى‌رغبتيم تا آن‌جا كه گويا آخرت را به چشم خود مى‌بينيم و بهشت و دوزخ را مى‌نگريم و چون از خدمت شما مى‌رويم و داخل اين خانه‌ها مى‌شويم، و بوى فرزندان را استشمام كنيم و زنان و خانواده را بنگريم از آن حالى كه نزد شما داشتيم برمى‌گرديم؛ گويا هيچ نداشته‌ايم! آيا شما از اين‌كه چنين تغيير حالتى نفاق باشد بر ما مى‌ترسيد؟ رسول‌اكرم صلی الله علیه و آله و سلم به آن‌ها فرمود: هرگز! اين نفاق نيست، وسوسه‌هاى شيطان است كه شما را به دنيا تشويق مى‌كند، به‌خدا سوگند اگر شما به همان حالى مى‌مانديد كه خود را توصيف كرديد، چنين بود كه فرشتگان دست در دست شما مى‌گذاردند و روى آب راه مى‌رفتيد، و اگر نبود كه شما گناه مى‌كنيد سپس از خدا آمرزش مى‌خواهيد، چنين بود كه خداوند خلقى مى‌آفريد تا گناه كنند و سپس از خدا آمرزش خواهند و خداوند آن‌ها را بيامرزد، و چنين است كه مؤمن در گناه افتد و بسيار توبه كند، آيا نشنيده‌اى گفتار خداى عزّوجلّ را كه مى‌فرمايد: خداوند توبه‌كاران و پاكيزگان را دوست مى‌دارد و نيز مى‌فرمايد: و از پروردگار خود آمرزش بخواهيد، سپس به درگاه او توبه كنيد كه پروردگار من مهربان و دوستدار ( بندگان ) است.

تأمل در اشارت‌هاى آيه‌ى شريفه‌ى زير تأثيرپذيرى قابل توجه افراد مبتلا به ظلم بر نفس را از صفاى باطن پيامبراكرم  صلی الله علیه و آله و سلم به‌وضوح مى‌رساند :

( وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابآ رَحِيمآ ).

و اگر آنان وقتى به خود ستم كرده بودند پيش تو مى‌آمدند و از خدا آمرزش مى‌خواستند و پيامبر ( نيز ) براى آنان طلب آمرزش مى‌كرد، به‌قطع خدا را توبه‌پذير مهربان مى‌يافتند. نساء / 64 .

اميرمؤمنان  علیه السلام به جناب كميل، از حكمت هجومى با كليدواژه‌هاى دانش ( علم ) و نور حقيقت‌بينىِ هجومى، دانش فراوان و سرشار و متراكم و انس و انتقال دانش به معيار شباهت و مسانخت و همزيستى و معيار برترى به فراگيرى دل گفته است.

دانش دفعى و سرشار با انس و جذب و همنشينىِ متناسب به دست مى‌آيد و به تناسب و شباهت انتقال مى‌يابد.

در اين روايت، منابع دانش و اصول يادگيرى و آموزش آمده و از دو گونه آگاهى سخن گفته شده است: يكى علم مفهومى تيزفهمانى كه در خدمت دنيا و مطامع و شهوات دنيوى‌اند و علم را براى قدرت‌طلبى، برترى‌جويى، فخرورزى، تسلط و تربيت انسانِ استيلايى و اقتدارگرا مى‌خواهند و ديگرى علمى نورى و هجومى كه برخوردار از حقيقت، سلامت دنيا، سعادت اخروى، ترويج فضيلتِ دين‌دارى و تعهد است.

«قَالَ كُمَيْلُ بْنُ زِيَادٍ أَخَذَ بِيَدِي أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ  علیه السلام فَأَخْرَجَنِي إِلَى الْجَبَّانِ فَلَمَّا أَصْحَرَ تَنَفَّسَ الصُّعَدَاءَ ثُمَّ قَالَ  :

كميل گويد: اميرمؤمنان على  علیه السلام دست مرا گرفت و به‌سمت قبرستان كوفه برد. اميرمؤمنان  علیه السلام آه پردردى كشيد و فرمود :

يَا كُمَيْلَ بْنَ زِيَادٍ : إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِيَةٌ فَخَيْرُهَا أَوْعَاهَا فَاحْفَظْ عَنِّي مَا أَقُولُ لَکَ النَّاسُ ثَلاَثَةٌ فَعَالِمٌ رَبَّانِيٌّ وَ مُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِيلِ نَجَاةٍ وَ هَمَجٌ رَعَاعٌ أَتْبَاعُ كُلِّ نَاعِقٍ يَمِيلُونَ مَعَ كُلِّ رِيحٍ لَمْ يَسْتَضِيئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ وَ لَمْ يَلْجَئُوا إِلَى رُكْنٍ وَثِيقٍ.

اى كميل! اين دل‌ها چون ظرف‌هايى هستند، كه بهترين‌شان، فراگيرترين آن‌هاست، پس آنچه را مى‌گويم مراقبت كن و يادگير.

مردم بر سه‌گروهند، عالِم ربّانى، و يادگيرنده‌اى بر راه نجات، و پشّه‌هايى ناتوان و ضعيف و دستخوشِ باد و طوفان و هميشه سرگردان، كه به دنبال هر صدايى مى‌روند، و با وزش هر بادى حركت مى‌كنند، به روشنايىِ دانش نور نگرفتند، و به ركن محكمى پناه نبردند… .

هَا إِنَّ هَاهُنَا لَعِلْمآ جَمّآ وَ أَشَارَ بِيَدِهِ إِلَى صَدْرِهِ لَوْ أَصَبْتُ لَهُ حَمَلَةً بَلَى أَصَبْتُ لَقِنآ غَيْرَ مَأْمُونٍ عَلَيْهِ مُسْتَعْمِلا آلَةَ الدِّينِ لِلدُّنْيَا وَ مُسْتَظْهِرآ بِنِعَمِ اللَّهِ عَلَى عِبَادِهِ وَ بِحُجَجِهِ عَلَى أَوْلِيَائِهِ أَوْ مُنْقَادآ لِحَمَلَةِ الْحَقِّ لاَ بَصِيرَةَ لَهُ فِي أَحْنَائِهِ يَنْقَدِحُ الشَّکُّ فِي قَلْبِهِ لاَِوَّلِ عَارِضٍ مِنْ شُبْهَةٍ أَلاَ لاَ ذَا وَ لاَ ذَاکَ أَوْ مَنْهُومآ بِاللَّذَّةِ سَلِسَ الْقِيَادِ لِلشَّهْوَةِ أَوْ مُغْرَمآ بِالْجَمْعِ وَ الاِدِّخَارِ لَيْسَا مِنْ رُعَاةِ الدِّينِ فِي شَيْءٍ أَقْرَبُ شَيْءٍ شَبَهآ بِهِمَا الاَْنْعَامُ السَّائِمَةُ كَذَلِکَ يَمُوتُ الْعِلْمُ بِمَوْتِ حَامِلِيهِ.

( اميرمؤمنان  علیه السلام با اشاره به قلب مبارك فرمودند: ) بدان كه در اين‌جا دانش فراوان، سرشار و هجومى انباشته و متراكم است. اى كاش كسانى را مى‌يافتم كه مى‌توانستند آن را بياموزند! بله، تيزفهمانى مى‌يابم، امّا مورد اعتماد نمى‌باشند، دين را وسيله‌ى دنيا قرار داده، و با نعمت‌هاى خدا بر بندگان، و با برهان‌هاى الاهى بر دوستان خدا فخرورزى مى‌كنند و بزرگى مى‌فروشند. يا گروهى كه تسليم حاملان حق مى‌باشند، امّا ژرف‌انديشى لازم را در شناخت حقيقت ندارند، كه با اوّلين شبهه‌اى، شك و ترديد در دلشان ريشه مى‌دواند. پس نه آن‌ها، و نه اين‌ها، سزاوار آموختن دانش‌هاى فراوان ( = هجومىِ ) من نمى‌باشند. يا فرد ديگرى كه سخت حريصِ لذّت شده، و اختيار خود را به‌آسانى به شهوت داده است، يا آن كه در ثروت‌اندوزى و جمع مال حرص مى‌ورزد، هيچ‌كدام از آنان نمى‌توانند از دين پاسدارى كنند، و بيش‌تر به چارپايان چرنده و رهاشده در علفزار شباهت دارند، و چنين است كه دانش با مرگ حاملانش مى‌ميرد.

اللَّهُمَّ بَلَى لاَ تَخْلُو الاَْرْضُ مِنْ قَائِمٍ لِلَّهِ بِحُجَّةٍ إِمَّا ظَاهِرآ مَشْهُورآ وَ إِمَّا خَائِفآ مَغْمُورآ لِئَلاَّ تَبْطُلَ حُجَجُ اللَّهِ وَ بَيِّنَاتُهُ وَ كَمْ ذَا وَ أَيْنَ أُولَئِکَ ، أُولَئِکَ وَ اللَّهِ الاَْقَلُّونَ عَدَدآ وَ الاَْعْظَمُونَ عِنْدَ اللَّهِ قَدْرآ يَحْفَظُ اللَّهُ بِهِمْ حُجَجَهُ وَ بَيِّنَاتِهِ حَتَّى يُودِعُوهَا نُظَرَاءَهُمْ وَ يَزْرَعُوهَا فِي قُلُوبِ أَشْبَاهِهِمْ هَجَمَ بِهِمُ الْعِلْمُ عَلَى حَقِيقَةِ الْبَصِيرَةِ وَ بَاشَرُوا رُوحَ الْيَقِينِ وَ اسْتَلاَنُوا مَا اسْتَوْعَرَهُ الْمُتْرَفُونَ وَ أَنِسُوا بِمَا اسْتَوْحَشَ مِنْهُ الْجَاهِلُونَ وَ صَحِبُوا الدُّنْيَا بِأَبْدَانٍ أَرْوَاحُهَا مُعَلَّقَةٌ بِالْمَحَلِّ الاَْعْلَى أُولَئِکَ خُلَفَاءُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ وَ الدُّعَاةُ إِلَى دِينِهِ آهِ آهِ شَوْقآ إِلَى رُؤْيَتِهِمْ انْصَرِفْ يَا كُمَيْلُ إِذَا شِئْتَ »[4] .

آرى! زمين هيچ‌گاه از حجّت الاهى خالى نيست، كه براى خدا با برهان روشن قيام كند، يا آشكار و شناخته شده، يا بيمناك و پنهان، تا حجّت خدا باطل نشود، و نشانه‌هايشان از ميان نرود و باطل و هدر نشود. تعدادشان چه‌قدر و در كجا هستند؟! به خدا سوگند كه تعدادشان اندك ولى نزد خدا بزرگ‌مقدارند، كه خدا به‌وسيله‌ى آنان حجّت‌ها و نشانه‌هاى خود را نگاه مى‌دارد، تا به كسانى بسپارد كه شبيه و همانندشان هستند، و در دل‌هاى آنان بكارد، آنان كه دانش، با نور حقيقت‌بينى و بصيرت بر قلبشان هجوم آورده، و با روح يقين درآميخته‌اند، كه آنچه را خوشگذران‌ها دشوار مى‌شمارند، آسان گرفتند، و با آنچه كه ناآگاهان از آن هراس داشتند، انس گرفتند. در دنيا با تن‌هايى زندگى مى‌كنند، كه ارواحشان به جهان بالا پيوند خورده است، آنان جانشينان خدا در زمين، و دعوت‌كنندگان مردم به دين خدايند. آه، آه، چه سخت اشتياق ديدارشان را دارم! كميل! اگر مى‌خواهى باز گرد.

پيش‌تر گفتيم قلب، بعد از طبع و نفس و عقل قرار دارد. اگر بخواهيم به‌طور تخصصى سخن بگوييم چنانچه در سير ارتقايى، سفر معنوى انسان به صد منزل بخش‌بندى شود، بايد دست‌كم از شصت منزل معنوى گذشت تا به دستاورد بسيار مهم قلب رسيد كه شروع بلندى‌هاى معارف و شاسّى و بنيان آگاهى‌هاى هجومى به شمار مى‌رود.

عقل و قلب در بيش‌تر انسان‌ها ظهور و بروزى ندارد. قدرت اجنه نيز در حواس لطيف آن‌ها ظهور دارد و همين امر به آنان قدرت اطلاعات وسيع و آگاهى‌يابى از پشت موانع را داده است. درايت عقلى آنان اندك است و به‌ندرت مى‌شود بعضى از آنان به قلب برسند. قدرت اجنه در معلومات فراوان و كشف مغيبات جزئى و گرفتن اطلاعات از پديده‌هاست، ولى انسان، اقتدار معرفت را دارد. براى همين، انسانِ صاحب معرفت و برخوردار از مقام جمع‌الجمعى و مقرّب، برتر از جنيان و مقصود و محبوب آنان و پديده‌هاى ثابت روحى‌ست.

انسان هم در بروزدادن توان و تدبير عقلى و هم در ظهور قلبى از جنيان و فرشتگان توانمندتر است. صاحبان قلب، از مؤمنانِ بسيار ممتاز و اولياى الاهى هستند. نوابغ كه توان عقلى بسيار بالايى دارند و مجاور قلب شناخته مى‌شوند، چنانچه استاد كارآزموده در امور معنايى و معرفتى نداشته باشند، بسيار اندك مى‌شود كه به قلب و دل راه يابند و در توان عقلى خود حبس مى‌شوند. صاحب قلب، از نزولات و وارداتِ آگاهى و از علوم هجومى و ارادى برخوردار است.

داده‌هاى علمى و انبايى قلب نورى، اعتبار حكمت قدسى را دارد. صاحب قلب در اين مرتبه مى‌تواند هرچيزى از جمله يافته‌ها و آگاهى‌هاى قلبى خود را مستند به حق‌تعالا بيابد.

[1] ـ بقره / 222 .

[2] ـ هود / 3 .

[3] ـ كلينى، محمدبن يعقوب، الكافى، ج 2، پيشين، ص 423.

[4] ـ  ابن‌بابويه، محمدبن على، كمال‌الدين و تمام‌النعمة، ج 1، تهران، دار الكتب الاسلامية، 1395 ش،ص 289. سيدرضى، محمدبن حسين، نهج‌البلاغه، تصحيح صبحى صالح، قم، مؤسسة دارالهجرة،1414 ق، ص 495.

صادق خادمی وب‌سایت
صادق خادمی | متولد 1356 | نویسنده کتاب آگاهی و انسان الاهی | سی سال سابقه تحصیل و تحقیق در حوزه فقه، فلسفه و عرفان | فوق لیسانس فلسفه و کلام اسلامی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *