قلب و آگاهى مجرّد
قلب و آگاهى مجرّد
قلب نورى، مجرّد و مركز ثقل باطن و شروع كمالات باطنىست. مراد از تجرّد، عارىبودن از عوارض ماده مانند ثقل، بُعد و تدريج است. قلب در چنين مرتبهاى فارغ از حسابگرىهاى هوشمندانه و با دورى از شيطنتها و فريبهاى عقل اكتسابى و اميال فربهساز نفسانى و ظلم و دروغ، فناى خويش را وصول دارد و در سطح عقل عالى و مجرّد، هرچه بتواند در سلول تعيّنى محبوس نماند، بيشتر به باطن واقعيتهايى كه اراده دارد، نفوذ مىكند و آنها را از درون خود و از طريق اشرافِ باطنى لمس و رؤيت عقلى يا وصول دارد.
ذرّات يا امواج مادى وقتى به ساحت معنا مىرسند، چنان لطيف و رقيق مىشوند كه تجرّد مىيابند و ويژگىهاى معنا بهتدريج بر ماده غالب مىشود. هر ذرّه و موجى زنده، آگاه، داراى قدرت جذب و بارورى و همزيستى و همنشينى بر پايهى تناسب و محبت و انرژى با خاصيت تبديلشوندگى در شرايط خاص و بهگونهى بىنهايت و نيروى حركتى و حركت موزون و داراى مدار و پديدهاى پاسخگوست. اگر نقطهى شروع آموزش و يادگيرى براى نوع انسان، دانش طبيعى و حضور استقرايى در دنياى مادّى با آزمايشهاى تجربىست، شناخت عوالم ديگر و مجرّدات و پديدههاى معنايى كه آگاهى به آنها به ماده مربوط نيست، با ابزار باطنىِ دل و عقل قدسى و حكمت ممكن مىباشد. كسى كه اين ابزار را در اختيار ندارد، نمىتواند آگاهى و تجربهاى از آن داشته باشد.