خاتميت وحىِ رسالى
خاتميت وحىِ رسالى
همانطور كه وحى امرى تمامحقى بود، پاياندادن به وحى و انقطاع آن نيز امرى حقى و با فاعليت خداوند است. از انقطاع دايمى و ضرورى وحى به خاتميت رسالت تعبير مىشود.
خاتم از اسماى الاهىست و مَظهر ختمى را مىطلبد كه ثانى و تكرار ندارد و محال است كه با ختم نبوت، پيامبرى ظهور كند.
رسول الاهى در صورتى برخوردار از خاتميت و انقطاع وحى است كه در قرب صعودى به نهايىترين قرب ربوبى و به شخصيت جامع و جمعالجمع ارتقايى و تماميّت ظهور و مَظهريت تامّ يعنى به تعين احديت وصول يافته و مظهر آن شده باشد، وگرنه ختم وحى و انقطاع آن معنا نخواهد داشت.
خاتميت با مظهريت احدى تلازم دارد. خاتميت، به تعبير مسامحى فلسفى، علت غايىست و علت غايى علت براى علت فاعلى و مستلزم آن است. خاتميت بدون اوّليت ممكن نمىشود. هر پيدايىِ نزولى، تنزيلى از احديتِ مُظهرى يعنى وحدت حقيقى حقّىست كه خود مَظهرى از مَظهر احديت و اوّليت و ظهور ختميّت انسان الاهىست كه باطن واحديت و لبّ و مغزاى اعيان ثابت و تعيّن علمىِ حقتعالاست، نه ظهور ذات بىتعيّن حقتعالا كه نه ظهور دارد و نه بطون و نه اسمپذير است و نه به رسم مورد اشاره است و نه خَلق و فيضى مىتواند در آنجا نمود داشته باشد.
ذات حقتعالا با آنكه ظهور دارد، ظهورش با كثرت و تعدد تلازم ندارد و ذات و ظهورش در نهايت وحدت است، ولى ظهور در غير مقام ذات مانند تعين احديت، و ظهور واحديت و اعيان ثابت با دولت و با كثرت و تعدد مَظهر همراه است.
خاتميت در ميدان مَظاهر بحث مىشود نه در دايرهى مُظهِرات. همانطور كه مُظهِرات داراى احديت و واحديت مىباشند، سلسلهى مَظاهر نيز احديت و واحديت ظهورى را دارند. در اين بحث، مورد اهتمام است كه موقعيت عينى مُظهِر (حقتعالا با اسما و صفاتش ) با جايگاه خارجى مَظهَر ( پديدههاى عينى مانند مقام ختمى ) خلط نشود و پديدهاى مَظهرى جاى حقتعالا و مُظهِر ننشيند. نمىشود مُظهِرى مانند احديت باشد، ولى مَظهرى ختمى براى آن نباشد. ميان مُظهِر و مَظهَر نبايد خلط كرد. مَظهَر هيچگاه بر مُظهِر حتى در مقام اسما و صفات الاهى تقدم نمىيابد. تقدمى هم اگر به لحاظ مظهريت احديت باشد، تنزيلى و تحويلىست، نه شرفى و برترى تكوينى.
مقام خاتميت كه وحدت اوليت و آخريت را با هم دارد، مَظهر احدى مىشود، و مظاهر واحديت، مظاهر دولت خاتميت مىباشند. خاتميتِ مَظهرى، دخالتى در احديت مُظهرى ندارد و نمىتواند حكَم عدل در بين اسما و مُظهِرات واحديت باشد كه هيچگونه نزاع و تخاصمى ندارند و عين وحدت و عين ذات حقتعالا و در اطلاق هستند. نه ذات حقتعالا و نه اسما و صفات او هيچيك نيازى به خاتميت و به خلق ندارند و تمامى با عشق و وحدت و بهطور مطلق ظاهرند.
اما در ناحيهى مَظاهر، اسما نمىتوانند به اطلاق ظاهر شوند و ظهورشان تابع اقتضاءات و عشق مىگردد و به حسب آنها دولت و غلبه مىيابند و اسمى براى مَظهرى ظاهر و همان مُظهِر براى مَظهرى ديگر حجاب مىگردد. حجاب نيز از ناحيهى مَظهر است نه مُظهر كه عين ذات است. دولت و غلبهى اسما به اقتضاءات و به عشق است، نه به تخاصم و درگيرى. خاتميت كه در سلسلهى مَظاهر است براى ديگر انبيا و اولياى الاهى حجاب مىگردد و محال است مَظهرى بتواند اين عنوان يگانه و تعددناپذير را دارا باشد.
حيث خلقى مَظاهر اسما و صفات براى انتظام مَظهرى نيازمند حكَم عدلاند. مَظاهر نيز در مُظهِرات دخالتى ندارند و ربط و تابع محض مُظهرات هستند. اما مَظاهر رتبهپذير است و ظهور عالى و ختمى براى ظهورهاى متأخر برخوردار از تنزيل است و با حجابى كه در مرتبهى ربوبى و عالم لاهوت دارد، مراتب بعدى را نازل و ظهور خود مىگرداند و عهدهدار حفظ نظام مَظاهر و حكَم عدل آنان مىشود و حكم ربّ مُظهرى هريك را براى آنان جارى مىسازد و به خاتميت خويش، قطبالاقطاب و غايت آفرينش و ظهور مىگردد و تمامى فيض و تمامى حضرات ارواح، ملكوت و ناسوت، ظهور او مىگردند و به وساطت او به اسرار حقتعالا و معرفت ربّ و فيض حقتعالا مىرسند.
وحى در صورتى مىتواند ادعاى خاتميت كيفى داشته باشد كه خداوند خاتميت آن را بهصراحت در متن وحى انشا كرده باشد، وگرنه پديدهى دريافتكنندهى وحى بهدليل بىخبرى از وحىهاى فراترى كه خفا و پنهانى در نهاد آن است، مىتواند به خطا ادعاى خاتميت كند؛ چراكه تمامى پديدههايى كه به آنان وحى مىشود، در غير وحى ممكن است خطاپذير باشند و القاى وحى با عصمت مطلق و تمام در تمامى آثار و احكام حتى در غير وحى ملازمه ندارد. براى همين ادعاى عصمت كلى و مطلق در تمامى آثار و احكام، اعم از وحيانى و غيروحى، نيازمند دليل اثباتى غير از اصل تحويل وحى است. دليل عصمت كلى مىتواند در متن وحىِ نزولى باشد.
با طرح خاتميّت از ناحيهى حقتعالا و در متن وحىِ قرآنى، هم مصداق خاتميت معرفى شده و هم باب نبوّت مسدود و وحىِ رسالى منقطع گرديده است و نبى و پيامبرى بعد از حضرت ختمى صلی الله علیه و آله و سلم نخواهد بود و هر مدّعى، ضرورت تكذيب دارد. قرآنكريم مىفرمايد :
( مَا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِنْ رِجَالِكُمْ وَلَكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ وَكَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمآ ).
محمد پدر هيچيك از مردان شما نيست، ولى فرستادهى خدا و خاتم پيامبران است و خدا همواره بر هر چيزى داناست. احزاب / 40.