شهود اعيان علمى
شهود اعيان علمى
نماى واحديت، نماى اعيان ثابتِ علمى را بهطور عرَضى و لازمى تحويل مىدهد. اين نما و ظهور از علم و آگاهىِ درون ذات و عارض و لازم آن است و به اين واسطه وابسته به ذات حقتعالاست و در آن پيدايى دارد و به حسب اسما و صفات الاهى آگاهىبخش به هر چيزىست.
شهودگر نورى در اين نما مىبيند خود حقتعالا بهواسطهى اسما و صفات، در علم و آگاهى خويش ظهور دارد و تمام شخصيت و ماجراهاى هر ظهور و نحوهى تعين آن را در علم و آگاهى خويش بهطور فاعلى و در يك نما نمايانى داده است. بنابراين ظهور هر نمايى و نقشهاى بىپايان او به همين آگاهىِ حقتعالاست. هر ظهور و پديدهى خلقى، نمايى از حقيقت آگاهى حقتعالاست و آگاهىست كه به فعل و ظهور خَلقى مىرسد و نقشهى پيدايىست. بنابراين اعيان علمى پيش از نماى فعلى و خلقى و واسطهى ظهور فعلى اسما و صفات هستند بدون آنكه داراى جعل يا حدوث ناسوتى باشند.
انسان الاهى در شهود نورى اعيان ثابت و رؤيت علم حقتعالا از منظر حقتعالا و علم او، نماهاى ازلى و شخصيت و ربّ و به تعبير مسامحى و آموزشى هستهى هر ظهورى را كه براى انسانهاى عادى اقتضايى و براى انسانهاى الاهى ضرورىست، تا ابد بهطور انحصارى و متمايز مىبيند. اين اعيان علمى و آگاهى نورى داراى تأخر و حدوث ذاتىست كه منافاتى با ازلىبودن آنها ندارد.
ثبوت و تحقق علمى اعيان لازم ذات حقتعالا و از عوارض آن و باقى به بقاى الاهىاند نه باقى به ابقاى خداوند تا نيازمند جعل باشند.
اتصاف ذات حقتعالى به اعيان بهنحو عرضى ( اسناد مجازى )ست نه تبعى (اسناد حقيقى ). در اتصاف تبعى، وصف ( اعيان ) در ظهور خود نيازمند موصوف (ذات) است و همواره با آن پيدايى مىيابد؛ به اين معنا كه وصف ( اعيان ) در عين آنكه در خارج براى موصوف (ذات حقتعالا) به صورت حقيقى اثبات مىشود، به شىء دوم ( علم حقتعالا ) هم متصف مىگردد؛ ولى در دومى ( علم حقتعالا ) به صورت ذاتى و بدون واسطه صورت مىپذيرد و در اولى ( ذات ) به واسطهى حملِ صفت ( اعيان ) بر دومى ( علم حقتعالا ). اتصاف به تبع، مانند اتصاف آب به حرارت و گرمى به تبع حرارت آتش كه گرمى آتش، واسطه در ثبوت حرارت براى آب است.
در اتصاف عرضى، وصف ( اعيان ) بدون لحاظ موصوف (ذات ) نمىتواند حملى را بپذيرد و اتصاف چيزى ( علم حقتعالا ) به وصف ( اعيان ) از باب وصف به حال متعلقِ ( علم ) موصوف ( ذات حقتعالا )ست. مانند اتصاف علم حقتعالا به اعيان ثابت به خاطر ظهور ذات حقتعالا در اسما و صفات. در اين مورد، وصف ( اعيان ) فقط براى اولى ( ذات ) ثابت است و براى واسطه ( اسما و صفات ) به صورت واسطى ثابت است و بهطور عينى و خارجى ثابت نمىباشد؛ اما به خاطر اتصاف اولى ( ذات ) به آن وصف و ارتباطداشتن ذات با اسما و صفات، اين وصف به دومى هم نسبت داده مىشود. ضمن اينكه در اينجا چنين نيست كه ذات داراى يك وجود و اسما و صفات داراى وجودى ديگر باشند، بلكه تمامى اسما و صفات به وجود ذات حقتعالا ظهور دارند و همه از يك وجود برخوردارند و با وجود ذات عينيت دارند. اتصاف ذات به اعيان ثابت، حقيقىست، و اعيان ثابت اوصاف حقيقى مىباشند، نه مجازى. ذات الاهى با نور خويش يعنى با علم و اعيان ثابت علمى خود همراه ازلى و ابدىست. باز تأكيد مىشود اسما و صفات الاهى و اعيان ثابت داراى وجود مستقل و منحاز نيستند و تمامى ظهور و تعين و تشخصات ذات حقتعالا مىباشند.
تمام شخصيت و حكم هر پديدهاى با مراتبى كه دارد درون عين ثابت آن است و مىشود با سيرى باطنى، معنوى و قلبى، آن را بهطور فرازمانى و براى مرتبهى خود بهطور اشراف و احاطه رؤيت كرد، حضور يافت و تصديق نمود.