وب سایت معرفی و خرید کتاب های صادق خادمی

دسترسی سریع و پنل کاربری

هیچ محصولی در سبد خرید نیست.

کتاب آگاهی و انسان الاهی ؛ معرفی اثری تازه در حوزه‌ی علم، معرفت شناسی و آگاهی

آگاهى، امرى كيفى و كيفيت‌ساز است و با توجه به چگونگى‌اش، به حيات و به انسان‌ها معنا مى‌بخشد و ميان آن‌ها تفاوت مى‌سازد. آن‌كه شناخت قلبى ندارد، سرگشته و با سيرى افقى مى‌شود و آن‌كه برخوردار از معنا و قرب و مَحرم به حقيقت است، با ارتقاى صعودى، حياتى طيّبه و آسودمند از سيرى عمودى‌ست.

علم، حياتِ متفاوت هر پديده و هر كسى و كيفيّت ممتاز اوست. شخصيت هركسى و حقيقت او و فصل مقوّم وجودى ظهورى وى و معناى او، علم، آگاهى، معرفت و عقيده‌ى اوست. هركسى همزيست بلكه همان مى‌شود كه به آن توجّه، باور، انس، محبت و عشق دارد. هر انسانى به حسب تعينات علمى و ادراكات خويش، برخوردار از فصل مقوّم‌هاى وجودى‌ظهورى متعدّد و شخصيت‌هاى بى‌شمارى‌ست. انسان با آگاهى‌هايش به شخصيت خويش ظهور و تعيّن مى‌بخشد و ميهمان ابدى آخرين مرتبه‌ى آگاهى و سرنوشت علمى و معرفتى خويش مى‌گردد و خداوند بلكه هر پديده‌اى را به چهره‌ى كيفيت معرفت خويش مى‌يابد.

آگاهى، روايت ذهنى واقعيت يا شهود حقيقت و ساحتى متصل به انسان و موازى عوالم عينى‌ست. آگاهى با ناآگاهى برابر نيست، بلكه آگاهى كيفيت‌زا و مرتبه‌ساز است و ناآگاهى و دانش‌طلب‌نبودن، سرگشتگى، بى‌معنايى و غرقگى در پوچى و به تعبير اميرمؤمنان، هَمَجٌ رَعَاعٌ و فاقد عيار انسانيت و قرب است.

آگاهى، توصيفى براى علم به همراه توجه و انتباه است. آگاه كسى‌ست كه مى‌داند و مى‌داند كه مى‌داند. اما علم و دانايى، روايتِ روشمند و مستند واقعيت است. عالِم و دانا با نادان و جاهل ارزش و معنايى برابر ندارد و انسانيت انسان به علم، معرفت و عقيده‌ى اوست و اين تفاوت چنان پى‌آمدهايى كارا در سلامت حيات ناسوتى و سعادت و رستگارى ابدى دارد كه قرآن‌كريم نيز آن را هشدار داده است :

( هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لاَ يَعْلَمُونَ  ).

بگو آيا كسانى‌كه مى‌دانند و كسانى‌كه نمى‌دانند يكسانند؟ زمر/  9. آفرينش انسان به افتخار علم است و انسان با آگاهى موهبتى و قلبى، انسانى الاهى مى‌شود. خداوند براى آفرينش انسانِ جمعى در ميان تمامى كمالاتى كه دارد، به علم قلبى آدم به عنوان انسان خويش افتخار مى‌كند و در اعتراض فرشتگان، به آگاهى‌هاى موهبتى او مباهات دارد.

خداوند به آدم نام‌ها را آموزش داد.

( وَعَلَّمَ آدَمَ الاَْسْمَاءَ كُلَّهَا  ).

و (خدا) همه‌ى نام‌ها را به آدم آموخت. بقره / 31.

آنگاه از فرشتگان خواست آن نام‌ها را بگويند، چون ناتوان شدند، خداوند به آدم كه از خداوند رحمان بيان آموخته بود، فرمود تا به آنان بگويد چه آگاهى‌هايى براى ارائه دارد.

( قَالَ يَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ  ).

فرمود: اى آدم! ايشان را از اسامى‌شان خبر ده. بقره / 33.

خداوند در سوره‌ى رحمان كه عروس قرآن‌كريم است، مهم‌ترين شاخص رحمانيت و مهرگسترى خود را آموزش و جريان ياددهى و يادگيرى به انسان قرار داده است.

( الرَّحْمَنُ عَلَّمَ الْقُرْآنَ خَلَقَ الاِْنْسَانَ عَلَّمَهُ الْبَيَانَ  ). رحمان / 1 ـ 4.

(خداى) رحمان، قرآن را ياد داد، انسان را آفريد، به او بيان آموخت.

مرحمت خداوند، زمينه‌ى ياددهى و يادگيرى، و آفرينشِ انسان، اقتضاى آموزش و دانايى بر اساس همدلى و رحمت و مَحرَميّت دارد.

خداوند با علم به خويش، به خود توجه و عنايت كرد و با آگاهى از خود و بهجت عشق خويش، تعين علمى و نقشه‌ى آفرينش و پيدايى و ظهور را رقم زد؛ آفرينشى كه سراسر علم است.

دانش و آگاهى و ياددهى و فراگيرى هم در طبيعت نقش خورده و اثر پذيرفته و هم خودِ طبيعت و ديگر عوالم از سنخ آگاهى‌ست. انسان هم خود آگاه است و هم در عوالم و حضرات، انواعِ آگاهى‌هاست. هر پديده‌اى انبوهى آگاهى متراكم، فشرده، شهودى، حضورى و منحصر دارد.

در علم حضورى، علم به شىء عين خود شىء است و واقع، نزد فاعل شناسا و عالِم حاضر است. خود حقيقت نيز تمامى علم، آگاهى و خويشتاب است. اگرچه حقيقت خودش از حيث اطلاقى‌اش به سبب شدت ظهورش در خفاست و ظهور و پيدايى‌اش كه تعين حقيقت است، معلوم و آشكار و قابل شناخت و آگاهى مى‌شود.

اما خود علم و آگاهى چيست و چه شناختى از خود آگاهى داريم؟ روش تحصيل آگاهى كدام است؟ در اين كتاب از علم و آگاهى مى‌گوييم: از امكان، حدود، ارزش، انواع و ابزارهاى آگاهى و چگونگى ياددهى و آموزش و فراگيرى و از روش‌شناسى علم و معرفت و از واقعيت‌هاى آگاهى و آگاهى آن‌گونه كه هست و نيز از حقيقت آن و آگاهى آن‌گونه كه بايد باشد و نيز از انسان الاهى كه با آگاهى‌هايش الاهى و معنادار مى‌شود و اين‌كه كدام آگاهى‌ها انسان را الاهى و مستند به خداوند و مربوط به او و معنادار مى‌سازد.

حضور در اين‌جا ملاك معلوم‌شدن است. وجود يا ظهور به صرف وجود و پيدايى، براى فاعل شناسا معلوم نمى‌گردد، بلكه افزون بر آن، فاعل شناسا به حضور نياز دارد. حضور با شاخصِ ربط و معيار تناسب و سنخيت شكل مى‌گيرد كه گوهر آن ربط،
انس و جذب است. انسان الاهى با انس و جذب به خداوند به او ربط و زيسته‌ى الاهى مى‌يابد. ارتباط و پيوند متناسب و جذب و همنشينى و همزيستى مى‌تواند از نوعى ربط بياغازد و به علاقه، شوق، مشابهت، عشق، اتحاد و وحدت برسد. وحدت، امرى مشكـّك است و نوع عالى آن، در وحدت عقلى و بى‌تنى‌ست كه نهايت عشق، ابتهاج، سرور، شادى و نشاط را داراست، بلكه بسيار بالاتر از آن، وحدت در بالاتر از مجرّدات و در فراتجرّد و خود حق‌تعالا و در بى‌تعين است كه در اوج بداهت است و تعريف و توصيف نمى‌پذيرد.

وحدت در حق‌تعالا، با حق‌تعالا عينيت دارد. رابطه‌ى عينيت حق‌تعالا با كمالاتش را توضيح خواهيم داد.

مطالعه‌ى تطبيقى علم

نوشتار حاضر به مطالعه‌ى تطبيقى مسأله‌ى علم و آگاهى و مراتب عمده‌ى انسانى كه تفاوت آن‌ها برآمده از سنخ آگاهى‌هاى آنان است، يعنى انسان تنمند و انسان الاهى در پرتو مقايسه‌ى داده‌هاى تجربى و استقرايى، عقل‌ورزى فلسفى، خرد و رؤيت حكيمانه و شهود باطن و متون معارف و دين و منبع وحىِ الاهى مى‌پردازد و شرايط لازم و كافى براى درك، فهم و شهود و الگوى مفهومى آن‌ها را بيان مى‌دارد و تأكيد مى‌كند انسان عادى و تنمند، تنها از طريق ربط ولايى به انسان الاهى و اخذ معرفت از او معنادار مى‌شود؛ چراكه او با ربط مستقيم و قلبى به خداوند، برخوردار از آگاهى، معنا، معرفت، حقيقت و برين‌توجيه شده است.

روش تجربى

روش تجربه و استقرا براى درك آگاهى و كشف، ساده‌ترين، كوتاه‌ترين و كامل‌ترين مسير آموزش و نقطه‌ى شروع موفق و الهام‌بخش است.

در كتاب حاضر از معتبرترين روايت‌هاى آزمايشگاهى و قابل سنجه‌ى بيولوژيك و زيست‌شناسىِ عصبى (نوروبيولوژى) و چگونگى كاركرد نظام مغزى در خصوص تجربه‌ى آگاهى و دانش به‌طور مختصر و با بيانى ساده و عارى از اصطلاحات پيچيده و به ميزانى كه براى اين كتاب لازم و كافى بوده، بهره برده شده است.

رويكرد فلسفى

كتاب حاضر، براى شناخت آگاهى و علم، افزون بر تكيه بر شناخت تجربى، بعدتر كه پيش مى‌رود فلسفيدن مفهومى را ارج نهاده و با روش عقل‌ورزى در جست‌وجوى معناى آگاهى و چگونگى دانايى و فهم معرفت و روش‌شناسى توليد دانش برآمده و داده‌هاى شرطى فلسفى را راجع به معرفت‌شناسى تحليل كرده است.

در نظام عقل‌ورزىِ اين كتاب سعى شده است به‌گونه‌ى روشمند، هماهنگ و سازگار از آراى مستدل و متكى به دلايل بين‌اذهانى و با گزاره‌هاى فلسفى برهانى از آگاهى، وجود علمى و احكام و آثار آن و از انسان‌شناسى گفته شود. براى اين‌كه كتاب حاضر از زبان فلسفه‌ى رايج و عمومى دور نشود و جنبه‌ى معرفتى آن غلبه نيابد، بر وجود و احكام و احوال آن و بر گزاره‌هاى اطمينانى و برهانى بدون تقيد به فلسفه و مشربى خاص و با ارج‌نهادن به گزيده‌گويى و دورى از درازگويى، حصرِ گفته شده است.

حضور شهودى

خود علم، تمامى حضور است و علمِ حضورى توصيف‌ناپذير است؛ اگرچه درك مى‌شود و با مفهوم و معقول مى‌توان به شناختى آلوده و برخوردار از حيث ابزارى و لحاظ يك گذر و معبر به آن رسيد، ولى اگر فاعل شناسا بى‌واسطه به حضور آگاهى رسد و آن را با دلى عاشق و تجربه‌ى باطنِ صافى و بدون آلودگى بيابد، به شناختى
واضح وصول مى‌يابد. بنابراين تحقيق حاضر نيازمند مراجعه به رويكرد وجدانى و حضور در صحنه‌ى ادراك و معرفت و روايت معتبر اين حضور و تحويل‌بردن آن به دانش و آگاهى براى بين‌اذهانى‌شدن و شناخت علمىِ علم و آگاهى‌ست.

منظور از معرفت حضورى، نظامى از آراى هماهنگ و سازگار و متكى به شهود درباره‌ى هستى و حق‌تعالا و چگونگى رهيافت ذوقى و چشيدنى به حقيقت و غرق‌شدن در آن است، نه مكتوبات و مسفورات و آرا و نظرگاه‌هاى رايج و گاه بسيار متفاوت يا متقابل عرفانى.

براى وصول به سرچشمه‌ى صافى شهود، بر روايت مورد اعتمادى تكيه شده است كه بعدتر از آن خواهم گفت و برخوردار از نظام انبا و دانش‌هاى جمعى و هجومى و مبتنى بر تئورى تحقيقى انسان الاهى (به‌خصوص محبوبى)ست؛ عاشقى كه تجربه‌ى عينى عشق پاك و علم جمعى و جمعيت آگاهى و دانايى و توانايى رؤيت و شهود معنوى را به‌طور فعلى درون خود و به عشق و موهبت برخوردار است و صدق كامل و تمام مى‌باشد و اقتدار آگاهى‌بخشى و وصول‌دادن عينى انسان طبيعى و تنمند را به واقعيت‌ها يا حقيقت و به حق‌تعالا دارا مى‌باشد. بنابراين در كتاب « آگاهى و انسان الاهى» به آرايى متعهدم كه يا تجربى و قابل آزمون باشد يا مبتنى بر برهان و روش منطقى و يا برخوردار از مشخصه‌ى نظام انبايى يا گزاره‌هاى وحيانى‌ست.

در اين ميان، نظام انبايى بدون واسطه‌ى متن و مفهوم و معقول به حقيقت تكوينى علم و آگاهى، در نهايتِ شفافيت و روشنى و بدون ابهام و ايهام وصول دارد. انبا، تجربه‌ى معرفتى و درك شهودى و باطنى‌ست كه چون محدوديت‌هاى درك استقرايى و تجربه‌ى حواس شناخته‌شده و مفهوم عقلانى را ندارد، بسيار قوى‌تر، شفاف‌تر و دقيق‌تر از آن‌هاست. براى همين، لازمِ عقل‌ورى‌ست كه اين گزاره‌ها دست‌كم معتبر فرض شوند تا با فراهم‌شدن زمينه و لابراتوارهاى لازم براى بررسى‌هاى استقرايى، مورد مقايسه، ارزيابى و سنجه قرار گيرند.

نظام انباى شهودى به‌طور مستقيم به يافت حقيقت تكوينى مى‌رسد و نياز به واسطه‌گرى متن و مفهوم ندارد كه گفته در مرتبه‌اى بسيار نازل نسبت به شهود اصل حقيقت مى‌باشد. انبا در امور عبادى اعتبارى ندارد و نمى‌تواند در برابر تشريع و اجتهاد دينى قرار گيرد و مكذّب آن باشد.

نظام انبايى هم روايت‌پذير است و هم قابل الگوگيرى و تقليد و پذيرش اطمينانى و ارادت‌محور از گزاره‌ها و متن انبايى كه گزارشى از مشاهده‌هاى روايتگر قدسى و انسان الاهى در قالب گفته و جهانى از يك نظام معرفتى و برخوردار از تماميت و سازگارىِ منطقى‌ست.

وحىِ قرآن‌كريم

برتر از تمامى اين رويكردها، تحقيق عملىِ انس‌محور به متن قدسى قرآن‌كريم كه شرح حال وحيانى حقايق است و همدلى با آن، به شكلى روشن و ساده و به معيار طهارت ظاهرى و پاكى باطنى، آگاهى‌بخشِ آگاهى و چاره‌ى مشكل جان آدمى‌ست :

( إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ فِي كِتَابٍ مَكْنُونٍ لاَ يَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ  ).

كه اين (پيام) به‌قطع قرآنى‌ست ارجمند در كتابى نهفته كه جز پاك‌شدگان بر آن دست ندارند. واقعه / 77 ـ 79.

دين وحيانى، متكى به وحى الاهى‌ست. در اين كتاب توضيح داده مى‌شود وحى، انشاى مستقيم الاهى و مستند به خداوند است و به موهبت الاهى‌ست نه به تلاش و اكتساب بشرى و آگاهى‌هاى وحيانى با تجربه و مكاشفه‌ى عرفانى تفاوت دارد و نمى‌شود وحى را مكاشفه و رؤيت يا رؤياى خيالين خواند.

وصول به آگاهى دينى و معارف وحىِ ختمى داراى نظامى گزينشى‌ست نه پذيرشىِ سعى‌محور. وحى اگر به صورت واژگان و به شكل متن قدسى و گفته باشد، با نظام اجتهاد و استنباط دينى و به معيار عقل و تناسب ملكه‌ى قدسى قابل فهم و
وصول مى‌باشد. ملكه يا عقل قدسى در نظام اجتهاد دينى توان ناطق‌كردن متن صامت دين را دارد و شبكه‌ى معنايىِ حكمت قدسى آن بر متن حاكم است.

گزاره‌هاى وحيانى و رسالى دين ختمى كه در دانش قابل استناد است، ناظر به حقايق ساحت نفس‌امرى‌ست كه آن را به حسب كمال و به نسبيت حكايت مى‌كند.

نسبيت، وصف حقيقت عينى نيست، بلكه وصف فاعل شناساست. بر اين اساس، خير و شرّ و كمال و نقص، تمامى امورى وابسته و اضافى‌ست و هيچ‌يك اطلاق ندارد. يعنى خيرى براى مرتبه و فردى كمال و همان خير براى مرتبه و فردى ديگر شرّ و نقص است. خير، ميل زيستى و اشتياق طبيعى يا جبلّى و فطرى هر پديده است. در اين ميان، بعضى از معارف فلسفى و تكوينى مانند بديهيات و گزاره‌هاى رياضى، حقيقت صرف و محض هستند و درگير نسبيت نمى‌باشند.

گزاره‌هاى وحيانى و مرسل، صورتِ نقلى و گفته‌ى حقيقت و ابزارى براى كشف حقيقت از طريق انس و اجتهاد قدسى و دينى‌ست. اجتهاد دينى متكى به عدالت (ملكه‌ى قدسى يا ولايت موهبتى) و نيز متعهد به علم و پژوهش است. تعهد به علم استقرايى كه در موضوع‌شناسى حكم مؤثر است و تأكيد بر نقش ارادت و عشق و لزوم استادمحورى و داشتن راهنما و هادى در يادگيرى هر تخصصى، از مؤلفه‌ها و سازه‌هاى گمشده، مهجور يا غفلت‌شده در نظام آموزش و نيز در اجتهاد دينى‌ست.

وحى، هم خود از غيب است و هم روايت مستقيم الاهى و انشاى خداوند از غيب بشرى و ناسوتى و غيب حضرات ديگر و غيب پديده‌ها و امورى‌ست كه بر علم و عقل انسانِ نوعى پنهان است. غيب، امرى نسبى‌ست و مرتبه‌ى فراتر نسبت به مرتبه‌ى فروتر، براى فرد ناآگاه كه توانايى تماشاگرى و آگاهى و رؤيت مرتبه‌ى پنهان را ندارد، غيب به شمار مى‌آيد و وحى واسطه‌اى به شكل گفته مى‌شود تا آن حقايق را به معنا تبديل كند. ظهور و تجلى در مسير نزول و علمى و نيز صعود و عملى خود داراى مراتبى‌ست كه كمال سنخيت و سازگارى و تناسب را با هم دارند و به لحاظ فردِ
تماشاگر است كه غيب و پنهانى يا شهود و آشكارى‌ست و براى همين، غيب، امرى نسبى‌ست.

درك سازه‌هاى آگاهى و ساختار آن و يافت حقايق، امرى روشمند و داراى منطق علمى‌ست. ملاكِ حقيقت، كشف خارجى حقيقت است كه دين آن را با دستگاه «وحى » و ادراك شهودى با ساختار « معرفت » وصول مى‌دهد و علم استقرايى و تجربى يا مفاهيم فلسفى نيز با آن هماهنگ و مطابق مى‌باشد. بنابراين درستى و راستى و صدق معرفت، آن را با حقيقت هماهنگ مى‌كند. در اين صورت، اگر هيچ‌يك از لايه‌هاى آگاهى به پيرايه‌هاى ناآگاهان غيردانشى مبتلا نشده باشد، تمامى اين رويكردها با هم يك روايت دارند و به تعبير منطقى تمامى اين معانى و محتواها فقط يك گزاره‌ى صادق و معتبر مى‌باشند، نه گزاره‌هاى متعدد.

ماجراى آگاهى حاضر

اين كتاب داراى نظامى منسجم و درهم‌تنيده از رويكردهاى متفاوت علمى و نيز بنيانى فلسفى‌ست كه بن‌مايه‌ها و نظريه‌ى علم‌شناسى و آگاهى‌شناختِ آن مى‌تواند نظام آموزشى، اعم از آموزش و پرورش و آموزش عالى و نظام تربيتى و پرورشى را بر گزاره‌هاى معتبر بنياد نهد و در خصوص اجتهاد دينى نيز به عنوان نظريه‌اى پايه لحاظ شود و به تغيير اساسى در بنيان فهم اجتهاد دينى و چگونگى تحصيل در حوزه‌هاى سنتى و به‌روز و كارآمدسازى آن‌ها در عصر تبادل آسان اطلاعات و اشتراكى و جمعى‌شدن دانش‌ها بينجامد. در نگاهى عام‌تر، اين گزاره‌ها سبك آگاهى و ايده‌هاى مربوط به زندگى معنادار را مى‌سازند.

نوشته‌ى حاضر در زمينه‌ى شناخت علم و آگاهى و چگونگى يادگيرى، با رويكردى جمعى ميان ساحت‌هاى علم، فلسفه، عرفان و دين به‌طور مشاعى و درهم‌تنيده از ساحت پيدايى تا فرجام آن را تعقيب كرده، اگرچه آنچه به سامان رسيده
در برابر ساحت عظيم علم و آگاهى كه به عينيتِ بى‌پايانىِ وجود و خداى نامتناهى و پديده‌هاى بى‌شمارش بى‌كرانه است، تعيّنى بسيار محدود و كوتاه است، به‌خصوص كه ايجاز و خلاصه‌گويى را ارج نهاده است.

با اين حال، با توجه به نسبيت آگاهى، نمى‌شود خطاى هيچ انديشه‌ى بشرى از جمله همين كتاب را به صفر رساند و تنها اهتمام علاقمندان و ژرف‌انديشى محتاطانه و مطالعه‌ى دور از شتاب‌زدگى و هم‌انديشى در نقد و بررسىِ محتواى كتاب مى‌تواند به عيار و خلوص آن بيفزايد.

پايان‌نامه‌ى « ساحت غيبى اهل‌بيت  علیهم السلام » كه در شهريورماه سال 1383 شمسى در مشهد مقدس دفاع‌شده و بحث تطبيقى ميان فلسفه، عرفان و دين مى‌باشد، متن پايه‌ى كتاب حاضر است. اين پايان‌نامه با محذورات و الزامات پايان‌نامه‌هاى دانشگاهى و در فرصتى محدود نوشته شد كه توفيق بازانديشى و نشر آن در سال جارى (1402 شمسى) روى داد و به كتاب « آ گاهى و انسان الاهى» تبديل شد.

 

وَلِلَّهِ عَاقِبَةُ الاُْمُورِ

صادق خادمى       

آزاد باد طهور دانستن  

زنده‌باد آگاهى  

شهريور 1383 مشهد قدسى / شهريور 1402 قم مبارك  

صادق خادمی وب‌سایت
صادق خادمی | متولد 1356 | نویسنده کتاب آگاهی و انسان الاهی | سی سال سابقه تحصیل و تحقیق در حوزه فقه، فلسفه و عرفان | فوق لیسانس فلسفه و کلام اسلامی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *