گزارشی از کتاب آگاهی و انسان الاهی
کتاب آگاهی و انسان الاهی دارای دو فصل است:
فصل يكم : آگاهى تنمند
این فصل از ذهن و دستگاه ادراكى و مغز و قلب و چیستی علم و از دو روش تجربه و اعتبار استقرا و عقل مفهومى و اكتسابى و معناشناسى قضيه و اعتبار گزارههاى ذهنى می گوید که تمامی در تن آدمی محصور است و ذهن فیزیکی و فیزیکالیسم ذهنی ست.
اما فصل دوم : آگاهى و انسان الاهى از قلب و آگاهى مجرّد و از چگونگی علم هجومى قلب و حكمت وجودى ، ادراك شهودى و آگاهىهاى نورى حقّى و تحويلى در قوس علمی نزول و شهودهای آن و شواهد روايى آگاهى نورى ، خاستگاه نفس و تحليل پيدايى نورى و چگونگی خلقت نوری پیشاناسوتی می گوید. وحى و وحی قرآنكريم را نیز در همین راستای آگاهی های نزولی تحلیل می کند.
سپس سیر صعودی انسان را در معراج ، خاتميت نبوّت، ختم ولايت، ولایت امیرمومنان علیه السلام و تمامیت دین و توحید، ولايت حضرت فاطمهى زهرا سلام الله علیها و نورانيت ولايت پی می گیرد.
همچنین از چگونگی غيبت ولايت به عنوان فرصتی برای سنجهى نظريههاى رقيب و دوران انتظار و امتحان تابآورى و الزامات آن و سپس از عصر ظهور و حضور ولايت سخن می گوید.
اما بحث آخر تحلیل عقلی رجعت ولايت و عدالت دستگاهمند الاهى و افراد قابل بازيابى که به مرگ موقت مبتلا شده اند و بازيابى آنان در این تجربهى مرگ موقت می گوید و نگاهی نو و متفاوت راجع به چنین تجربه هایی دارد.
پاياننامهى « ساحت غيبى اهلبيت علیهم السلام » كه در شهريورماه سال 1383 شمسى در مشهد مقدس دفاعشده و بحث تطبيقى ميان فلسفه، عرفان و دين مىباشد، متن پايهى كتاب حاضر است. اين پاياننامه با محذورات و الزامات پاياننامههاى دانشگاهى و در فرصتى محدود نوشته شد كه توفيق بازانديشى و نشر آن در سال جارى (1402 شمسى) روى داد و به كتاب « آ گاهى و انسان الاهى» تبديل شد.
مسألهى پاياننامهى يادشده كه در فصل دوم اين كتاب آمده اين است كه انسان الاهى و بهخصوص اهلبيت علیهم السلام افزون بر ساحت طبيعى و نفسانى كه با ساحت روح الاهى آنان موازنه و ارتباط مستقيم دارد و از آن متأثر است، داراى ساحتهاى غيبى ديگر و وجه ربى بىواسطه هستند كه در مقام فناى ذاتى و بهويژه در خصوص خمسهى طيبه علیهم السلام در مرتبهى وصول به مقام ذات الاهى قرار دارد. همين امرِ طولى، شرافت، قداست و برترى آنان را سبب گرديده است. وجه خلقى آنان فروكاستهشده از ساحت ربّى آنان بلكه مستغرق در وحدت است كه در نهايت اعتدال و استواست و از اين جهت، اشرف پديدهها مىباشند. انسان الاهى در چهرهى محبوبى ذاتى كه بهطور تكوينى و با ارادهى مستقيم خداوند محبوبىست و همين محبوبيت تكوينى منشأ تمامى كمالات او از جمله ولايت و عصمت است، داراى مزاج اعدل و مظهر احدى و تمام حقيقت حق و برخوردار از عصمت و حقيقت و نورانيت در تمامى ساحتهاى پديدارىست. چنين انسان الاهى جز با قتل و شهادت از دنيا نمىرود.
جامعيت بحث، پرهيز از افراط و تفريط در تفسير روايات باب ولايت و فضيلتهاى اهلبيت علیهم السلام ، گشودن برخى از پيچيدگىهاى نظرى پذيرش ساحتهاى غيبى اهلبيت علیهم السلام و تبيين چارچوب شناختى شيعى نظريهى انسان كامل و انسان الاهى و ولايى و تلاش براى ارايهى مسير نظاممندسازى معناشناسىِ متون معارف از ويژگىهاى اين كتاب است. اين امتياز به ارتقاى آگاهىها و استحكام دانشهاى دانشوران سختكوش نسبت به منقبتهاى اهلبيت علیهم السلام و بازگشايى درهاى جديد فهم معارف الاهى مىانجامد. تا آنجا كه نگارنده اطلاع دارد تاكنون نوشتهى جامعى در باب ولايت به دست ما نرسيده و آنچه كه به سامان رسيده نيز تنها نوشتههايى كوتاه و پراكنده و در خصوص بعضى موضوعات ولايى بوده است. همچنين در موضوع آگاهى، اين نوشته داراى رويكردى جامع، ميانرشتهاى و تطبيقىست.
اما فصل نخست كتاب از آگاهى مىگويد و از اينكه آگاهىِ برآمده از حواس ادراكى، خيالى و عقل مفهومى و دستگاه ذهن، داراى خاستگاهى فيزيكى، مادى و تمامتنىست. ذهن مادى با مغز و قلب و ديگر اندام مادى و تنى، سازمان آگاهى بشر را مىسازد. مادهاى كه مىتواند از طريق همدوسى، ارادت، عشق، كاميابى، دانشهاى درست و مطالعات خوب و پژوهشهاى منطقى، استادمحورى و يكّهشناسى و ترک تعيّنهايش لطافت بگيرد و به تجرّد و به دستگاه آگاهى قلبى و حكمت تحويل رود و برخوردار از حكم نورى و الاهى شود. يعنى همان چيزى كه موضوع فصل دوم كتاب مىباشد و انسان تنى و فيزيكى را فراتجرّد و الاهى مىسازد.