علم تخصصى و شغلى
علم تخصصى و شغلى
ذهن براى انشا و تعميم و تجريد و استنتاج و اتخاذ بهترين تصميم و عملكرد است، نه زاغهاى براى اندوختن جزئيات و حفظ انواع اطلاعات و انبارسازى معلومات.
مغز توان فيلترسازى اطلاعاتى را دارد كه براى فرد بىفايده است و عمل مثبتى ندارد و در ارتباطگيرى او با خود، جهان خارج و پديدههاى در دسترس و قابل تجربه و خداوند كارايى ندارد.
انديشهى مغز تنها به استنتاج و استخراج نيازمندىهاى فرد در زندگى واقعى و در زندگى شغلى، تخصصى و مهارتى اهتمام دارد تا آنها را به عملكرد مطلوب برساند و غير آن را ناديده مىگيرد. مغز سعى در فراموشى دادههايى دارد كه به كار نمىآيد و آنها را ريزش و حذف مىكند تا تازههاى كارآمد را داشته باشد و به فراتر از آنها وصول يابد. اين بدان معناست كه دانش اگر با يادگيرنده مناسبت و توان جذب نداشته باشد و منفى باشد، سلامت مغز او و اطلاعات مورد نياز براى سلامتى و سعادت او از دست مىرود و مشكلاتى بيش از جهل و ناآگاهى و گاه حرمان ابدى را براى فرد پيش مىآورد. از اين رو تأكيد مىشود هركس به فراخور حال و مناسبت با اقتضاى باطن و ظاهر و علاقهى خود دانشى تخصصى يا مهارتى فنى را بهطور نسبى و هماهنگ با مرتبهى خود پى بگيرد و در پى همهچيزدانىِ ناكارآمد و بىفايده يا مدركگرايىِ فاقد محتواى علمى و آموزش خالى و تهى نباشد.
هر كسى بهخصوص به كاراترين آگاهىهايى نياز دارد كه تخصص و نظام حرفه و مهارت او را مىسازد و به وى در تصميمگيرى براى آنچه در مسير زندگى حرفهاى و شغلى در قالب صحنهها و رخدادهاى تازه پيش مىآيد با توليد آگاهى، كمك مىكند و نمىگذارد گرفتار برزخِ درميانگى و دوزخ درماندگى شود.
تخصص، علم است، نه معلومات و علم همين تخصص حقيقىست. مراد از علم، چنين مرتبهاى از آگاهىست و به مراتب ضعيفتر و پيشتر از آن، كه مىشود مبتنى بر معلومات و محفوظات باشد، علم گفته نمىشود.
مغز و ذهن در رشتهى تخصصى هر فرد به جزئيات اهميت مىدهند و به آنها ورود مىكنند و با خلّاقيت و توليد رخدادى از آگاهى، دانش مىسازند.
در غيرتخصص، ممكن است نيروى وهم در سطحىانگارى و سادهسازى واقعهاى زنده دخيل و مانع تعمق و ژرفانديشى و نيز تعميمدادن براى تحليل درست و همهجانبهى آن شود و فرد را بهگونهاى به يكى از مغالطات و فريبهاى مقام تفكر گرفتار سازد. يعنى اگر تخصص نباشد، ذهن، تناسبها و ارتباط معنايى منطقى ميان پديدهها و هستى را ناديده مىگيرد.
مهارت و تخصص، مغز و ذهن را در مسير توانمندىِ بهرهبردن و مصرف از آگاهى دچار تغييرهاى قابل مشاهده مىسازد.
از سوى ديگر، يك نفر حتى در رشتهى تخصصى خود نمىتواند بر تمامى جزئيات اشراف داشته باشد و همين امر، همانديشى جمعى و به اشتراكگذاشتن فكر و دانش و نيز نقد و بررسى مستمر گزارهها و نتايج علمى و ايدهها و تشريك انديشه را حول استادمحورى و مربى كارآزموده ضرورى مىسازد.