وحى
وحى
وحى، القاى آگاهى تحويلى ( نزولى ) از ناحيهى حقتعالا، به ضرورت و لزومِ الاهى با فاعليت مستقيم و كنشگرىِ بىواسطه و بهطور حفظشده از خطاست. اقتضا، تلاش، اكتساب، زمينههاى ناسوتى و پروريدن، نبوغ، خيال، غريزه، تجربه و ترجمانى، هيچگونه دخالتى در شخصيت اين تعينِ فعلىِ منحصر، خصوصى، رمزآلود و پنهانى و كدگذارىشده براى پذيرندهى وحى ندارد. بنابراين مسير وحى، نزول علمى و قوس تحويلىِ آگاهىبخش و منشأ آن، حقتعالاست و به سير صعود و ارتقا ارتباطى ندارد.
در تمامى موارد وحى، انشاكنندهى مستقيم وحى حقتعالا بهطور تحويلى و نزولىست، ولى اين كنشگرى در مرحلهى تحويل ( نزول ) مىتواند از طريق واسطه اعمال شود، بدون آنكه واسطه نقشى در فاعليت وحىِ تمامحقى داشته باشد.
تفاوت وحى با رؤيا و رؤيت
تمامحقىبودن وحى، آن را از رؤيا كه تمامخلقى و وابسته به نفس است، و نيز از رؤيت و تجلّى و انكشاف عام كه ارتقايى يا خَلقىست، متمايز مىدارد. بنابراين براى باورپذيرى وحى نمىشود به امكان رؤيا يا رؤيت، كشف، شهود، پيشگويى، تجلّى عام و انكشاف مثال آورد. شرط وحىِ انبايى يا رسالى يا امامت موهبتى، رؤيت و حال و كشف نيست. بنابراين نمىشود از آنها به نبوت انبايى يا امامت، دليل آورد.
وحى با آنكه فرايندى تحويلىست، نزولى همراه با تجافى و تهىشدن ندارد، بلكه حقيقتى با حضور ضرورى، كشيده و ممتد از مبدء تا هدف است، ولى در يك فرايند نزولى و تحويلى، رقيق و رقيقتر و نرم و لطيف و بازتر مىشود.
گيرندهى وحى به اين عنايتِ اختصاصدادهشده به او، تصديق و ايمان و پيروى آگاهانه، اختيارى و بدون خطا دارد.
محتواى بايستهى وحى
محتواى القايى وحى، افعال و توانمندىهاى اعجازى يا آگاهىهايىست كه از دسترس علم، عقل، غريزه، حس و قدرت عادى بشر بيرون است. بنابراين وحى، فراعلم، فراعقل و فراتن و فراقدرت بشرىست و علم و عقل و تن و قدرت نمىتواند جايگزين آن گردد. همانطور كه وحى به ميدان عادى علم و عقل و قدرت ورود نمىكند و نمىشود علم و عقل و قدرت را به بهانهى وحى تعطيل كرد. قلمروى وحى كه انباى الاهىست، كشف علمى يا رؤيت شهودى نيست. البته اگر علم و عقل در مسير امّارگى نفس قرار گيرند، وحى به ميدان آنها ورود مىكند تا اعوجاج علم و انحراف عقل را تصحيح كند و منطق درستى آنها گردد. به هر روى، رشد علم و شكوفايى عقل به رونق وحى مىانجامد؛ همانطور كه وحى با تمدن علمى و عقلى ذهن بشرى، به هدف مديريت و مهار بازدارندههاى قوى و مقتدرى كه مدّعى عليه خداوندند با توانى بالاتر و حيات سالم تن و ارتقاى آگاهىها و جهش عملكرد دريافتكنندهى وحى ضرورت مىگيرد.
تنوع و گونهگونى وحى
در قرآنكريم از وحى به فرشتگان ( انفال / 12 )، وحى به مادر موسى (قصص / 7 )، وحى به حواريان عيسى ( مائده / 11 )، وحى به زنبور عسل ( نحل / 68 )، وحى به آسمان ( فصلت / 12 ) و وحى به زمين ( زلزله / 4 ـ 5 ) سخن گفته شده است. بنابراين وحىِ حقّى، اختصاصى به انبياى الاهى ندارد و حتى به پديدههايى غيرانسانى مانند زنبورعسل كه گونهاى پيچيده، ممتاز و رو به ارتقا يا جهش مىباشد، وحى مىشود تا چه رسد به انسانهاى برگزيدهاى كه از انبيا نمىباشند. قرآنكريم مىفرمايد :
( وَأَوْحَى رَبُّکَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتآ وَمِنَ الشَّجَرِ وَمِمَّا يَعْرِشُونَ ).
و پروردگار تو به زنبور عسل وحى كرد كه از پارهاى كوهها و از برخى درختان و از آنچه داربست (و چفتهسازى ) مىكنند خانههايى براى خود درست كن. نحل / 68.
زمين الاهى نيز براى وحى برگزيده شده است. زمين طبيعى به آگاهى و تغذيه از منبع علم پيچيده شده است كه توان پذيرش و تحمّل وحى الاهى و خبردهى از آن را دارد و متمايز از ديگر سيّارگان و بر مدارى حياتبخش است. قرآنكريم مىفرمايد :
( إِذَا زُلْزِلَتِ الاَْرْضُ زِلْزَالَهَا وَأَخْرَجَتِ الاَْرْضُ أَثْقَالَهَا وَقَالَ الاِْنْسَانُ مَا لَهَا يَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا بِأَنَّ رَبَّکَ أَوْحَى لَهَا ). زلزله / 1 ـ 5 .
آنگاه كه زمين به لرزش ( شديد ) خود لرزانيده شود و زمين بارهاى سنگين خود را برون افكند و انسان گويد ( زمين ) را چه شده است؟! آن روز است كه ( زمين ) خبرهاى خود را باز گويد ( همانگونه ) كه پروردگارت بدان وحى كرده است.
وحى داراى شكلهاى متنوع فعلىست و به نبوت و پيامبرى و شريعت و نيز به زمان حضور يا غيبت انحصار ندارد و صفت هر پديدهاى بهخصوص انسان واقع مىشود. خلق نورى و محبوبى نمونهاى از وحى خداوند است. بنابراين اگر گفته مىشود وحى به پيامبران و اولياى شناختهشده اختصاص ندارد و به وحى رسالى منحصر نيست، نبايد استبعاد داشت. خداوند هر بندهاى را كه بخواهد به وحى خود اختصاص مىدهد و او را موضوع وحى قرار مىدهد يعنى او را براى كارپردازى مستقيم خداوند برمىگزيند.
وحى به صفتى خاص حتى ايمان يا زمانى ويژه محدود نمىشود و براى زمان غيبت و در هر قومى، تابعِ ضرورت الاهىست. وحى در ميان تمامى اقوام و ملل ظهور دارد و مىتواند به گيرندهى وحى، انواع آگاهىهاى هدف را برساند كه با نبوغ، علم و عقل عادى و ذهن بشر تنمند دانسته نمىشود. اين آگاهىها گاهى به ناحيهى كافرى ابلاغ و توسط بىايمانى انجام مىشود و موجب آگاهىبخشى و اتمام حجت مىگردد. نبايد اين وحى عام را با وحى رسالى اشتباه گرفت.
وحى رسالى
وحى به انبياى الاهى افزون بر موارد گفتهشده در وحى عام، هم ادعاى رسالت دارد و وحى رسالىست و هم داراى سازهى قدرتنمايى و تحدّى خداوند در برابر مدعيان و منكران و اعجاز فعلى مىباشد.
وحى رسالى، امرى تحويلى، نزولى و القايىست و چنين نيست كه با سير ارتقايى به ضرورت الاهى برسد و قابل اصطياد و اكتساب باشد.
وحى رسالى كه مخصوص انبياى الاهىست چنانچه داراى كتاب وحيانى باشد و تشريع جديد و مستقلى را بيان دارد، مىتواند درگير فترت و قطع ارتباط خداوند با ناسوتيان شود. خداوند مىفرمايد :
( يَا أَهْلَ الْكِتَابِ قَدْ جَاءَكُمْ رَسُولُنَا يُبَيِّنُ لَكُمْ عَلَى فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ أَنْ تَقُولُوا مَا جَاءَنَا مِنْ بَشِيرٍ وَلاَ نَذِيرٍ فَقَدْ جَاءَكُمْ بَشِيرٌ وَنَذِيرٌ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ).
اى اهل كتاب پيامبر ما به سوى شما آمده كه در دوران فترت رسولان ( حقايق را ) براى شما بيان مىكند تا مبادا ( روز قيامت ) بگوييد براى ما بشارتگر و هشداردهندهاى نيامد. پس بهقطع براى شما بشارتگر و هشداردهندهاى آمده است و خدا بر هر چيزى تواناست. مائده / 19.
ولى وحى چنانچه فاقد تشريع مستقل باشد، داراى نظامىست كه بهگونهى مستمر و پياپى و بدون وقفه، نبى خواهد داشت و آن انبياى پىدرپى و جانشين، تابعِ رسول صاحب شريعت و برخوردار از كتاب وحيانى مىباشند. قرآنكريم مىفرمايد :
( وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ وَقَفَّيْنَا مِنْ بَعْدِهِ بِالرُّسُلِ وَآتَيْنَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّنَاتِ وَأَيَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ أَفَكُلَّمَا جَاءَكُمْ رَسُولٌ بِمَا لاَ تَهْوَى أَنْفُسُكُمُ اسْتَكْبَرْتُمْ فَفَرِيقآ كَذَّبْتُمْ وَفَرِيقآ تَقْتُلُونَ ). بقره / 87 .
و همانا به موسى كتاب ( تورات ) را داديم و پس از او پيامبرانى را پشتسرهم فرستاديم و عيسى پسر مريم را معجزههاى آشكار بخشيديم و او را با روحالقدس تأييـد كرديم؛ پس چـرا هرگاه پيامبرى چيزى را كه خوشايند شما نبود برايتان آورد، كبر و خودبزرگبينى ورزيديد: گروهى را دروغگو خوانديد و گروهى را كشتيد.
در آيهى يادشده در ميان دو وحى تشريعى و رسالى عمده و جهانى با تشريع مستقل، از پياپىبودن وحى ديگر رسولان گفته شده است كه فقط شأن خبردهى و انبا دارند و به سبب كثرت و تبعىبودنشان از اثر وحيانى پيشين يا محدوديت منطقهى تبليغ، نامى از آنها برده نشده است. در آيهى زير پيشينهى وحى پياپىِ رسالى، قبل از حضرت موساست :
( وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحآ وَإِبْرَاهِيمَ وَجَعَلْنَا فِي ذُرِّيَّتِهِمَا النُّبُوَّةَ وَالْكِتَابَ فَمِنْهُمْ مُهْتَدٍ وَكَثِيرٌ مِنْهُمْ فَاسِقُونَ ثُمَّ قَفَّيْنَا عَلَى آثَارِهِمْ بِرُسُلِنَا وَقَفَّيْنَا بِعِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ وَآتَيْنَاهُ الاِْنْجِيلَ ).
و در حقيقت نوح و ابراهيم را فرستاديم و در ميان فرزندان آن دو نبوت و كتاب را قرار داديم از آنها ( برخى ) راهياب (شد)ند و(لى) بسيارى از آنان بدكار بودند. آنگاه به دنبال آنان پيامبران خود را پىدرپى آورديم و عيسى پسر مريم را در پى ( آنان ) آورديم و به او انجيل عطا كرديم. حديد / 26 ـ 27.
بنابراين وحى مىتواند فرازمانى و ختمى يا درونزمانى و محدود باشد. انباى وحى در ساحت ناسوت مىتواند بهصورت تشريع درآيد يا قالب نظام انبايى عام و بدون ادعاى رسالت و تشريع با كيفيتى متمايز بگيرد.