ادراك شهودى
ادراك شهودى
شهود از آن رو اهميت دارد كه سبب وصول به افعال و نيز به اسما و صفات الاهى و به رؤيت زيبايىهاى حقتعالا و تعينات گونهگون و تحويلپذيرى بىانتهاى آن مىشود و معرفت را نتيجه مىدهد؛ معرفتى كه به حضور قلبى و روحىست و فراتر از سنخ آگاهىِ مفهومى و ذهنى مىباشد و موضوع فلسفهى ذهن و داخل در فيزيكاليسم ذهنى نيست و فلسفهى قلب و آگاهى فرامادى از آن مىگويد.
شهود در صورتى كه جمعيت بلكه تماميت داشته باشد، هيچ فعلى را در هيچيك از بىنهايت عوالم خلقى و هيچ اسم و صفتى را در عوالم ربوبى منعزل و بركنار نمىكند و درك هر چيزى را به تناسب صحنهاى كه پيشامد دارد، حائز اهميت مىداند.
بشر طبيعى بدون درك حضورىِ انسان جمعى، قلبى، روحى و الاهى راهى به حقيقت ندارد.
شهود داراى مراتب حسى، معنايى و الاهىست. انسان الاهى عوالم مينايى و معنايى پيشاناسوت و عالم اسما و صفات ذاتى را به حسب پيدايى خويش آگاه مىشود و رؤيت مىكند. انسان الاهى در عالم اسماى فعلى و در حضرت ناسوت با تن مادى مىآغازد و مادهى وى بهسرعت به فراحس و تجرد، بلكه به فراتجرد و روح و ولايت تحويل مىرود. خداوند به آفرينش چنين روح مجرّد الاهى افتخار مىكند كه مىتوانند در هر ساحت و حضرتى حضور داشته باشد و حتى ارواح جبروت را عاشق خويش كند و لذت ارواح جبروت به عنوان زيباترين و شيرينترين ظهور احدى الهى باشد. از اين رو مىفرمايد :
( فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ ).
آفرين باد بر خدا كه بهترين آفرينندگان است. مؤمنون / 14 .
اين فخرورزى براى آفرينش انسانهاى تنمند طبيعى نيست كه با دست طبيعت و بر بستر حياتخيز زمين، آفرينش يافتهاند و در سعى و در زيان هستند. انسان تنمند فاقد ربط به پروردگار خويش و حقتعالاست و خودبنيادپندار، خودپديدارانگار و خودتن و درگير ثقل ماده و غفلت و حجاب متراكم ناسوتى و بهطور اولى به دليل همين بريدگى و خودمحورى در زيان است :
( إِنَّ الاِْنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ ).
كه بهواقع انسان دستخوش زيان است. عصر / 2.