وب سایت معرفی و خرید کتاب های صادق خادمی

دسترسی سریع و پنل کاربری

هیچ محصولی در سبد خرید نیست.

برشی از کتاب دین و فرزانگی | تاریخ هرودوت

دین و فرزانگی

برشی از کتاب دین و فرزانگی | صادق خادمی

هرودوت

نخستين اديان‌نگار، هِرودوت يونانى ( هرودوتوس = Herodotus) زاده‌ى حدود  484 پيش از ميلاد در هاليكارناس است كه جزو قلمروى هخامنشيان بوده است.

هرودوت نخستين كسى‌ست كه داستان‌ها و توصيف‌هاى تاريخ رسمى را با تكيه بر منابع شفاهى يا مشاهدات و تجربه‌ى شخصى و به شيوه‌ى تاريخ‌نويسى روايى و نقل تنها روايت صحيح و برداشت‌هاى تاريخى خود همراه با سويه‌گرايى و تعهد به جهت آتنى به نام تاريخ (= تحقيق = واژه‌ى يونانى Historie ) نوشته و پايه‌گذار تحليل تاريخ در كتاب «تاريخ هرودوت = تواريخ» شده است.

هرودوت از آداب، رسوم و فرهنگ تمدن ايرانى با تحليلگرى دينى و برابرسازى با سنت‌هاى يونانى و از مغان و آيين زردشت و ديگر اديان، آن هم در گسترده‌ترين امپراتورى دنيا بر اساس نقل‌هاى شفاهى و بدون دسترسى به مستندات و دفاتر شهريارى يا ترجمه‌ها و برداشت‌ها گفته است. براى نمونه هرودوت در كتاب تاريخ درباره‌ى مذهب هخامنشيان آورده است :

«ايرانيان برافراشتن پرستشگاه، نگاره‌ها، محراب و آدريان را ناروا مى‌دانند و كسانى را كه چنين مى‌كنند، ابله مى‌شمرند… . همه‌ى گنبد آسمان را ايرانيان زئوس (= درخشان = پادشاه خدايان = ايزد آسمان رخشان = Dios ) نامند. (كتاب اول، بند 131).

مراد وى از زئوس، مزدااهوراست. وى واژه‌ى يونانى زئوس را معادل و برابر مزدااهورا ( ذات جان‌بخش، خداى آگاهى‌ده ) آورده. زئوس، بزرگ‌ترين خداى يونانيان بوده است.

شیوه روایت نگاری

تاريخ هردودت هاليكارناسوسى از كورش بزرگ و ديگر شاهنشاهان هخامنشى، پهلوانان اساطيرى و رويدادهاى ايران، آلوده به افسانه‌هاى عاميانه و آمار و ارقام‌هاى غيرواقعى، جعلى، تخيلى و صنعت ادبى مبالغه و آميخته به شايعات، ذهن‌گرايى محض و پرحرفى‌ گفته است. نه‌تنها هرودوت كه بعضى از فيلسوفان يونان نيز عقايد خود را در قالب اساطير نقل كرده‌اند.

هرودوت روايت‌هايى را كه نادرست مى‌پنداشته، نقل نكرده، اما در نقل روايت‌هايى كه درست دانسته نيز به غرض‌ورزى‌ها و جهت‌گيرى‌هاى سياسى و تبليغاتى يا بيزارى، كينه‌ورزى و نفرت شديد راويان مقابل ايرانى، يا مقابل يونانى يا مقابل اسپارت يا مقابل آتن يا رقيبان سياسى جناح‌هاى داخلى و به شايعات مبتلا شده است. با اين همه، او تاريخ‌نگار است و آن‌چه را كه به‌نظرش درست يا جذاب مى‌يافته، به‌صداقت و پيچيده به آرايه‌هاى ادبى به هدف نگارشى زيبا و نيز شگرد بازنمايى و برانگخيتن خيالينِ گفته‌خوان ظاهرگرا كه غالب مردمان هستند، به‌خصوص با استخدام اغراق و مبالغه‌نويسى، براى همراه‌شدن خواننده با عقايد نويسنده در كتاب تواريخ آورده است. جناب ارسطو كه عظيم‌ترين كتابخانه‌ى علمى و كتاب‌هاى ممالك آن روزگار را به مدد حمايت دولت‌شهر آتن در اختيار داشته، انشاى كتاب هرودوت را از حيث ادب نگارش قابل توجه دانسته، ولى محتواى آن را افسانه خوانده است. امام‌صادق  علیه السلام در كتاب توحيد مفضل از ارسطاطاليس نام برده‌اند كه صدفه و اتفاق را نفى كرده است[1] .

زخم سیاسی هرودوت

هرودوت هاليكارناسى كه تاريخ خودش ناشناخته و ابهام‌آلود است، در حدود 425 پيش از ميلاد درگذشته است. امروزه شهر باستانى هاليكارناس در تركيه واقع شده است. در زمان هرودوت، اردشير پادشاه ايران و ليگداميس فرماندار وى بر آن منطقه حكومت مى‌كرد و غالب مردمان منطقه‌ى كارى (كاريا) كه هاليكارناس يكى از شهرهاى آن بود، با ايرانيان بودند، اما عموى هرودودت، پانياس ( Panyasis) رهبرى شورش عليه ليگداميس را داشت و هرودوت نيز در كنار عموى خود بود. پانياس اسير و به دست ليگداميس اعدام گرديد، ولى هرودوت از اين مهلكه گريخت. شايد همين
زخم سياسى، سركشى و ايران‌ناپذيرى و يونان‌دوستى وى موجب گرديده است به تاريخ‌نويسى روى آورد، به‌خصوص كه وى مى‌خواهد ريشه‌ى دشمنى ميان يونان ( Greece ) و ايران را بررسد و در ميانه‌ى اين تلاش، گاهى رواياتى با حيث توهين‌آميز نسبت به مليت ايرانى دارد و خود به مغالطه‌ى خلط ميان انگيزه (هدف مورّخ) و انگيخته (ادّعا و نتيجه) مبتلا مى‌شود. احساسات منفى وى روايت‌هاى آلوده‌ى او را انشايى مى‌سازد، نه گزاره‌هايى با جنبه‌ى خبرى و ارزش صدق و گزارشگرى از واقع. اگرچه همين انشا نيز تصويرى از تاريخ و حايز اهميت مى‌باشد كه مى‌شود گزاره‌هايى خبرى از آن استخراج نمود. ضمن آن‌كه ارتكاب چنين مغالطه‌اى به‌ضرورت، استلزامى با دروغ‌پردازى در ادعا و انگيخته ندارد.

مغالطه خلط انگیزه و انگیخته

خاطرنشان مى‌شوم در بررسى تاريخ هرودوت و هر كتاب و منبع تاريخى ديگر، نبايد خود به مغالطه‌ى خلط ميان انگيزه و انگيخته يا مَنشا با مُنشا يا وضعيت پيشين با وضعيت حال گرفتار شد و با حمله به شخصيت نويسنده و مدّعى يا وضعيت گذشته و پيشينه‌ى وى در مقام ابطال ادعاهاى تاريخى او برآمد يا با قبول ايران‌ستيزى پيشين يا هرگونه سوءپيشنه‌اى، وضعيت كنونى‌اش را ناديده گرفت.

ربط‌دادن صدق و كذب مدّعا به شخصيت مدّعى و ويژگى‌ها يا باورهاى مثبت و منفى نامربوط، يك مغالطه‌ى رايج در تحقيقات علمى‌ست كه بايد از آن پرهيز داشت. در اين‌جا نيز از مخالفت، ناسازگارى و موضع‌گيرى‌هاى منفى و سياسى هرودوت و انگيزه‌هاى آشكار و پنهان و احساسات او و حتى اجيرشدن و مزدگرفتن براى نگارش بعضى از متن‌هاى تاريخى به‌طور سفارشى كه بعضى ادعا دارند يا زيسته‌ى وى در محيطى استبدادى و ظالمانه به عنوان خاستگاهى براى نگارش تواريخ نمى‌شود نتيجه گرفت كه محتواى خبرها و گزارش‌هاى او و انگيخته‌ى وى و تاريخى كه نقل مى‌كند كذب، دروغ و باطل است و با انتقاد از انگيزه‌ى وى و تأثير انگيزه و نيت سوء او بر كنش تاريخ‌نگارى وى، و نقد مدّعى و صاحب ادّعا به‌جاى خود ادعا، انگيخته و مستندات او و تواريخ وى را مردود شمرد، بلكه انگيخته و ادعاهاى وى بايد در نظام تحليل عقلى و فلسفى تاريخ و بدون دخالت عامل‌هاى بيگانه و تأثيرپذيرى‌هاى نامتناسب زمانى، مكانى و احساساتى، خود نويسنده و شخصيت مدّعى مورد ارزيابى و سنجه قرار گيرد. بدين‌گونه مى‌شود گزارش‌هاى درست و موضوعات سره‌ى كتاب تاريخ هرودوت از محتواى ناسره و پيرايه‌ها پالوده گردد.

روایت و تحلیل تاریخ

تاريخ، روايتى از رويدادهاى خارجى‌ست و تحليل تاريخ، كُنشى ذهنى‌ست كه راوى از آن‌جهت كه روايتگر است و شخصيت وى و انگيزه‌ى او، اگرچه به‌درستى بر نيت باطنى او آگاه شويم، مورد اعتنا نمى‌باشد. همچنين است خود الفاظ و قالب خبر و نحوه‌ى روايتى كه آن را مى‌رساند، به‌خصوص كه نقل به معناى روايت خارج و رويداد و واقعه مورد پذيرش عقلا و براى آنان رويكردى معتبر است. براى روايت‌خوان، اصل روايت و قضيه‌ى ذهنى و معنا و محتواى ادعاشده و استخراج يا استنتاج‌شده مهم است.

البته براى كسى كه محقق نيست و قصد آگاهى تقليدى و ظاهرى از تاريخ را دارد، مهم است كه شهادت‌دهنده به رويداد تاريخى چه كسى‌ست. چنين كسى نمى‌تواند بدون توجه به شخصيت گوينده و عدالت وى و به صرف نقل و گزارش تاريخى او، گواهى و معناى خبرى‌اش را معتبر بپندارد. در مقام تقليد نمى‌شود گفته‌هاى كسانى را پذيرفت كه با شاهنشاهان هخامنشى دشمنى داشته‌اند، زيرا سخن دشمن به‌طور غالبى داراى سويه و جهت مبتلا به دشمنى مى‌باشد و مقلد نيز در فضايى ظاهرى، عرفى و مبتلا به غالب‌ها و سود و زيان‌ها و نه دقت‌ها و خير و شرها زندگى مى‌كند و بر اساس چنين آگاهى‌هاى مشوبى تصميم مى‌گيرد، بنابراين به‌طور عقلايى كه زيسته‌ى وى است و نه به‌طور عقلى كه فضاى التزام به دليل و تعهد به تحقيق است، جانب احتياط آن است كه با توجه به انگيزه يا مَنشأ، انگيخته و مُنشأ را معيوب و آلوده به دشمنى بشمرد و غرض از انشا را تحقق مُنشأ و انشادشده نداند و استلزام ميان انگيزه و انگيخته و مَنشأ و مُنشأ را به‌طور عرفى معتبر بداند تا درگير شست‌وشوى مغزى و اطلاعات نادرست و ضرر، زيان، آفت و آسيب از ناحيه‌ى مدّعىِ بدخواه، منفعت‌طلب و سودجو نشود. مقلّد لازم است به خوبى و بدىِ انگيزه‌ى مدعى و منفعت شخصى او توجه كند و استلزام آن را با صدق و كذب مدعا و مطابقت يا عدم مطابقت با واقع بپذيرد، زيرا مقلد به دليل گفته توجه ندارد و در جهان فكرى خويش كه تمامى بر ظواهر و بر داده‌هاى وهمى و خيالى استوار است و رجوعى به واقع ندارد، به گواهى مدّعى مراجعه كرده است و ادعا و خودِ آن‌چه را كه گفته شده است، بر اساس گواهى و به‌طور ظاهرى و با اعتماد به تخصص و عدالت او مى‌پذيرد، نه با اعتماد به دلايل و مستندات مدّعى و داورى عقلى.

كتاب «تاريخ‌نگارى و تاريخ‌نگرى در دنياى باستان: زندگى، زمانه و كارنامه‌ى هرودوت هاليكارناسوسى»، از پژوهش‌هاى در خور توجه درباره‌ى تاريخ هرودوت است.

نقد آتش پارسی

كتاب « آتش پارسى = Persian Fire » منتشرشده در سال 2005 م از تام هالند (Tom  Holland ) با آن‌كه خود در تبيين نخستين و بزرگ‌ترين امپراتورى جهانى كه به تعبير وى در تلاش و نبرد براى تسخير غرب و غلبه بر آن بوده، در مواردى به منابعى غيرقابل اعتماد مستند است، انتقادهايى به تاريخ هرودوت دارد و پاره‌اى از افسانه‌ها و سويه‌گيرى‌هاى فاقد دليل اين تاريخ را به نفع يونانيان خاطرنشان مى‌شود تا خود را در جانب تعديل و احتياطِ عقل مدرن و تحليل تاريخ امروز نشان دهد، اما جاى شگفتى دارد كه خود به روايت‌ها و برداشت‌هاى نادرستى از هرودوت اعتماد مى‌كند.

نويسندگانى كه روايت داستانى را برمى‌گزينند به عمد و براى بازنمايى خيالين كه لذتش بيش از لذت حسى‌ست، خواننده را به‌خاطر حس لذتى مضاعف از حضور امن در آن صحنه‌ى درگيرى كه مى‌بخشد، به بازنمايى خيالين و غيرواقعى سرگرم مى‌دارند. آنان براى ارضاى هرچه بيش‌تر لذت خيالى، نادرست‌نويسى جذاب و گاه خرافاتى و پروپاگاند به سبك تاريخ‌نويسان نخست يونانى و معركه‌گيران خيابانى دارند. به همين اعتبار، نثر ساده و شورانگيز كتاب عامه‌پسند اين فرد بريتانيايى گاه درگير سويه‌ى يونان‌مدارىِ شديد و ناسيوناليسم غربى مى‌شود. چنين كتاب‌هايى نه‌تنها مورد استناد ويكيپديانويسان و ويرايشگران آن و مراجع و رسانه‌هاى روايتگر تاريخ و منبع مطالعه و تحقيق دانشجويان رشته‌ى تاريخ است، به اعتبار نثر داستانى، هيجانى و تخيلى خود براى نوجوانان و جوانان نيز گيرايى دارد.

نويسنده معناى آتش پارسى را كه با فرزانگى و روشن‌شدگى و اشراق برابر است و براى همين آتشى الاهى و مقدس در باطن خسروانى‌ست، به‌ عمد به تصور آتش خارجی آورده و آنچه را که وی مراد دارد به‌واقع آتش جهان‌سوز يونانى و غربى‌ست كه تمامى شرق به‌خصوص دو تمدن باشكوه پرشيا و هند را با جنگ‌طلبى‌هاى استعمارى اسكندر سوزاند.

تاريخ هرودوت هخامنشيان را از پنج‌قرن پيش از ميلاد، ابرقدرتى جهانى، جاه‌طلب، برخوردار از زر و قدرت و همّت جمعيت (زور مردان) و قدرتى مداراگر و پاسداشت آزادى مى‌داند كه حقيقت، حكمت، نظم، مدارا و شفقت را براى تمامى جهان و به‌خصوص براى يونانى‌ها در دو دولت‌شهر آتن و اسپارت مى‌خواستند. اين دو دولت‌شهر كه در پس‌زمينه‌ى انديشارى غربيان نمادى حماسى و باستانى از شكوه امروز غرب و تمدن آن است، با خشونت‌گرايى، وحشى‌گرى، غارت و تجاوز به اتباع مورد حمايت هخامنشيان، خطرى براى امنيت، آرامش و صلح بودند. آنان در جنگ‌هاى مهم خود عليه هخامنشان با شكست آنان نه‌تنها حيات و سرنوشت خويش، بلكه تمدن غرب را نجات دادند و تمدن مدرن اروپاييان مديون و وام‌گرفته از شجاعت، مهارت و استقامت آنان است، وگرنه غرب عليه اين قدرت ماندگار شرقى توان لازم را نداشت تا از عهده‌ى خويش بر آيد. براى نمونه تلاش هزارساله‌ى بيزانسى‌ها (روم قديم) براى نفوذ به مرزهاى پارس هميشه با شكست مواجه شده است و آن‌ها نتوانستند حتى قدمى بر خاك پارس بگذارند. از آن سو، دو دولت‌شهر كوچك، دورافتاده و ياغى (تروريستى) يونانى در حملاتى كه به پارسيان داشته‌اند و موجب خشونت، هراس‌افكنى و ارعاب‌گرى مى‌شدند، در اين روايت‌ها، بسان قهرمانان فيلم‌هاى هاليوودى و با عباراتى پوپوليستى و توده‌گرا و كاربست احساساتى چون هوادارى از سر غيرت  يا انزجار و نفرت، لشكر عظيم هخامنشيان را بعد از هفتاد سال قلمروگشايى و درهم‌شكستن حكومت‌هاى كهن و فتح شهرهاى پرآوازه؛ آن هم بسيار سريع و چشمگير، و خشايارشا را كه قدرتمندترين شاهنشاه زمين و داراى گستره‌ى حكومتى، جمعيتى و امكانات فراوانى‌ست كه از هند تا سواحل درياى اژه را در برمى‌گرفت، در سال 480 پيش از ميلاد در پيشروى احتمالى به سوى غرب، متوقف كردند. اگر اين جنگ‌ها سرنوشت ديگرى داشت و يونانيان شكست مى‌خوردند، ديگر اكنون غرب در برابر امپراتورى پارس‌ها كه به ايران امروز تبديل شده است، غرب مدرن و قدرت غالب نبود. براى تمدن امروز غرب، يونان كه در نقطه‌اى استراتژيك و در محل اتصال سه قاره‌ى آسيا، اروپا و آفريقا واقع شده و تمدن علمى و فلسفى پارس، بيزانس و اسلام را ديده است، زادبوم دموكراسى و فلسفه‌ى سياسى و بنيان فرهنگ امروز غرب و نيز ريشه‌ى بسيارى از افسانه‌ها و اسطوره‌ها در تاريخ اديان مى‌باشد.

حکمت خسروانی و سپاه جاویدان ایران

هم حكمت خسروانىِ فرزانگان ايران زمين تا زمانى كه فرزانه‌اى زنده به خود می ديده چنان ريشه‌دار و برخوردار از حقيقت بوده كه هيچ فرهنگى تاب مقاومت را در برابر آن نداشته و هم سپاه جاويدان دوران هخامنشى، نخستين ارتش شكست‌ناپذير تاريخ بشر بوده است و غربيان نيز اذعان دارند پارس‌ها در هر دوره‌اى هرتجاوزى عليه خود را پيروزمندانه پاسخ داده‌اند، اما اين تبعه‌ى بريتانيا اقبال اين دو دولت‌شهر يونانى و بخت يار آنان را اختلاف‌هاى درونى ميان هخامنشيان دانسته، نه در اقتدار مضاعف و مهارت جنگاورى اين دو دولتشهر كوچك. به قول انگليسى‌ها: اختلاف بينداز و حكومت كن. براى نمونه شكست‌هاى داريوش سوم هخامنشى و يزدگرد سوم (ساسانى) برآمده از نزاع‌هاى ميان كانون‌هاى قدرت و فروپاشى داخلى پارسيان است، نه از اقتدار و تسلط متجاوزان. بيفزاييم به عامل اختلاف، اين عامل را كه هخامنشيان تمدنى خشكى و برىّ محسوب مى‌شدند كه در دريا با اعتماد به نبوغ و خلاقيت دفاعى و تهاجمى به پيروزى مى‌رسيدند اما يونانيان با عامل طبيعى درياى سياه از خود محافظت كردند و در جنگ سالاميس ( 480 ق. م. ) كه هدف پارسيان فتح پلوپونز بود و در آن ناكام ماندند، يونانيان از حيث استحكام كشتى‌ها، تاكتيك جنگ، مهارت دريانوردى و موقعيت منطقه‌اى، برترى دريايى داشتند و هم از عامل فريب در جنگ به‌خوبى استفاده كردند و آنگونه كه گفته مى‌شود خشايارشا را با پيامى ساده مبنى بر عدم تعقيب ناوگان ايرانى اغوا نمودند و خشايارشا با بيش‌تر ناوگان رزمى خود به سمت سارديس حركت كرد و سپاه باقى‌مانده‌ى وى دچار هزيمت شد و ناوگان هخامنشى كه حدود دوبرابر كشتى‌هاى دولت‌شهرهاى يونان بود با حدود پنج‌برابر تلفات نسبت به يونانيان شكست خورد به‌ويژه كه بخشى از سپاهيان هخامنشى مزدورانى اجيرشده بودند نه بومى پارسى. بعد از بازگشت خشايارشا از نبرد واگذارشده‌ى خليج سالاميس، اهميت بيش‌ترى به نيروى دريايى داده شد اما يونانيان در 479 ق. م. با پيروزى قطعى بر پارسيان، آزادى دريا و رونق اقتصادى و
گسترش بازرگانى را بدون پرداخت خراج به امپراتورى شرق و دوره‌ى طلايى رشد خود را محقق ساختند و در نتيجه بقاى خود و غرب را تضمين كردند. نخستين نيروى دريايى مجهز بومى در ايران حدود هزاره‌اى بعد به دوران انوشيروان ( 501 ـ 579 م ) مى‌رسد.

اختلاف در ميان پارس‌ها و بعدها ايرانيان ريشه‌دار و عميق و داراى زمينه‌اى واقعى بوده؛ اگرچه اين اختلاف تاريخى با پديدارشدن مشروطيت و انقلاب 57 و رشد تدريجى آگاهى‌هاى عمومى در حال زدايش و ريشه‌كن شدن است. علم، صنعت، دين، قدرت نظامى (سلاح)، زر (پول) و از همه مهم‌تر محبوبيت مردمى به عنوان احساسات جمهور، همواره از عامل‌هاى اقتداربخشى در تمامى دوره‌هاى تاريخى در ايران و سرزمين پارس‌ها بوده است. دانشيان، حكيمان، صاحبان صنايع، روحانيان دينى، سرداران جنگى و سرمايه‌داران و صاحبان ثروت و مكنت و اقبال مردمى، نظام قدرت ايران را شكل مى‌بخشند. در اين ميان، ثروت و قدرت نظامى و محبوبيت و اقبال مردمى، كمال طبيعى و اقتدارى متصل نيست و اقتدار زر و زور و محبوبيت، اعتبارى‌ست و از دو عامل علم و دين به عنوان كمال‌هايى طبيعى، حيات مى‌گيرند و مديريت مى‌شوند.

 

کتاب دین و فرزانگی با بررسی منابع تاریخی ادیان به بررسی فلسفی ادیان و تعلیمات فرزانگان دینی پرداخته است. این کتاب در دست آماده سازی برای نشر و عرضه در دو قالب دیجیتال و کاغذی می باشد.


[1] مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، ج 3، ص 146. بيروت، لبنان، دار احياء التراث العربى، 1368 ـ 1403 .

صادق خادمی وب‌سایت
صادق خادمی | متولد 1356 | نویسنده کتاب آگاهی و انسان الاهی | سی سال سابقه تحصیل و تحقیق در حوزه فقه، فلسفه و عرفان | فوق لیسانس فلسفه و کلام اسلامی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *